فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد
کس نمیگوید که یاری داشت حق دوستی
حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد
لعلی از کان مروت برنیامد سالهاست
تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد
گوی توفیق و کرامت در میان افکندهاند
کس به میدان در نمیآید سواران را چه شد
صدهزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست
عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد
زهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت
کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد
حافظ اسرار الهی کس نمیداند خموش
از که میپرسی که دور روزگاران را چه شد
شرح لغت: کان مروت:معدن جوانمردی
۱- ویژگیهای شما عبارتاند از: تودار، با اخلاق، نداشتن دوست واقعی، اهل حال و خوشگذران، پرخور، شیک پوش، اهل گردش، عادی، جذاب، دلربا، عاشق بچه و خانواده و صمیمی.
۲- حضرت حافظ در بیتهای اول تا چهارم میفرماید:
* در کسی دوستی نمیبینم. به دوستان چه رسیده و آنها چطور شدهاند و دوستی کی تمام شده است.
* آب زندگی سیاه و کدر شد. کجاست حضرت خضر (ع)؟ مبارک قدم گل رنگ خود را از دست داد. زیرا باد بهاران دیگر نمیوزد.
* هیچ کس نمیگوید که حق دوستی دارد. کسی نیست که این حرف را بگوید. پس حق شناسان را چه شده و یاران کجا رفتند؟
این سرزمین جای پادشاهان بود و خاک مهربانان و مسکن اهل محبت. پس مهربانی کی تمام شد و پادشاهان چطور شدند؟
حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
در میان اطرافیان کسی را که لایق دوستی و محبت تو باشد نمیبینی. به عهد و پیمان و رسم رفاقت هنوز هم پایبندی و در این راه رنج بسیار میکشی ولی کسی قدر تو را نمیداند. در زندگی خود انتظار معجزهای را میکشی که روزی به وقوع خواهد پیوست. گرچه هیچ کس جز خدا از فردا خبر ندارد.