فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد
کو حریفی کش سرمست که پیش کرمش
عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد
باغبانا ز خزان بیخبرت میبینم
آه از آن روز که بادت گل رعنا ببرد
رهزن دهر نخفتهست مشو ایمن از او
اگر امروز نبردهست که فردا ببرد
در خیال این همه لعبت به هوس میبازم
بو که صاحب نظری نام تماشا ببرد
علم و فضلی که به چل سال دلم جمع آورد
ترسم آن نرگس مستانه به یغما ببرد
بانگ گاوی چه صدا بازدهد عشوه مخر
سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد
جام مینایی می سد ره تنگ دلیست
منه از دست که سیل غمت از جا ببرد
راه عشق ار چه کمینگاه کمانداران است
هر که دانسته رود صرفه ز اعدا ببرد
حافظ ار جان طلبد غمزه مستانه یار
خانه از غیر بپرداز و بهل تا ببرد
شرح لغت: کش: خوش/دانسته: آگاهانه
حضرت حافظ در بیتهای اول، دوم و سوم میفرماید:
زیبا و دلربایی در این دیار نیست که مرا مفتون خود سازد. اگر اقبال مدد کرد، از این شهر رخت سفر بر بندم و بروم.
* محبوبی نیکو و شاد کجاست که عاشق دلسوختهای پیش وی نامی از آرزوی خود بر زبان آورد.
*ای باغبان بوستان جمال یار زیبا، از خزان غم تو را ناآگاه مییابم. افسوس که روزی میرسد که گل زیبا حسن تو به تاراج تند باد پاییز میرود.
حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
به دنبال یک خیال خام قصد ترک وطن خود را داری. کمی عاقلانهتر فکر کن و به عاقبت کار خود بیندیش و بدان کاری که قصد انجامش را داری عاقبت خوشی ندارد و فرجام آن جز پشیمانی و غم چیزی نخواهد بود. با اندکی دوراندیشی و تفکر میتوانی بهترین راه را انتخاب کنی و از رقبا و دشمنان خود پیشی بگیری.