زمان : 11 Bahman 1403 - 07:43
شناسه : 209606
بازدید : 2515
«من فرشته تو» روایتی عاشقانه از همسر شهید «من فرشته تو» روایتی عاشقانه از همسر شهید یزدفردا: کتاب «من فرشته تو» روایتی است از زندگی شهید محمد آژند که از همسر ایشان مرضیه شریفی نقل شده است.

به گزارش یزدفردا: یکی از جنگ‌هایی که در سال های اخیر رخ داد و باعث شهید شدن بسیاری از ایرانیان و دیگر افراد در کشورهای مختلف شد جنگ داخلی سوریه به دست داعش‌ها بود.داعش در این جنگ از هیچ اقدامی دست نکشیده بود و یکی از دشمنان سر سخت آن ایرانیان بودند.

کتاب «من فرشته تو» داستان یکی از همین شهیدان است که با رشادت و فداکاری خود در خان طومان به درجه شهادت نائل شد. شهید محمد آژند نام جهادی خود را کمیل انتخاب کرده بود به گفته همسر او در دو سال آخر عمرش هر هفته در روزهای پنجشنبه دعای کمیل را می‌خواند و ارتباط قوی با آن برقرار می‌کرد به گونه ای که با هر فراز آن اشک بر چشمانش جاری می‌شد.

علاقه زیاد او به مداحی و اهل‌بیت علیه‌السلام باعث شده بود تا همسری را برگزیند که در این مسیر همراه او باشد و خود او به دلیل همین مسائل جان خودش را در این مسیر فدا می کند.او در این راه فرزندان و همسر خود را ترک می کند و این مسئله را به انان یاداوری می کند که مانند امام حسین علیه السلام دوست دارد که خانواده اش را در این مسیر قرار دهد و خود راه جهاد را نیز در پیش بگیرد.

این کتاب از ابتدا با روایتگری مرضیه شریف همسر شهید جلو می آید و بخش هایی از زندگی عاشقانه این دو زوج را بیان می کند. از پستی و بلندی‌هایی که در این زندگی حس کرده است اما عشقی که بین آنان بوده است باعث شده است تا حرفی به میان نیاورد و همسر خود را درک کند و همراه او باشد.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

«محافظی که من را تا انجا همراهی کرده بود، ایستاد کنارم و ارام گفت: خواهر آقا اومدن نرید سمت ایشون، ایشون دوست دارن خودشون بیان سمت مهمون ها.چند دقیقه ای همان طور منتظر بودیم که یکدفعه در باز شد و اقا از در وارد شدند و همراه ایشان محافظان و چند تصویر بردار. تا اقا را دیدم که از در داخل شدند، بدون اختیار اشک هایم جاری شد. اشک هایی که انگار جنسشان با اشک های دیگر فرق داشت. با هر اشکی، قلبم ارام تر می شد.انگار قلبم با ارامشمی تپید و این اولین بار بود که دیگر ان حسی را که پس از شهادتت روی قلبم سنگینی می کرد، احساس نمی کردم. سبک تر شده بودم، انگار راحت تر نفس می کشیدم.»

این کتاب توسط نشر شاهد و به قلم نسیم اسدپور در ۱۰۴ صفحه به چاپ در آمده است. از دیگر آثار این نویسنده می توانیم به «مسافر پاییز» و «قدم هشتم» اشاره کرد.