به گزارش یزدفردا: علیمدد زیدی: امام دقایقی پیش از اذان، خودش را به شیر آب رساند تا دستی به آب بزند و وضویی تازه کند. عبا و عمامهاش را گوشهای قرار داد و مشغول شد. پس از وضو روی برگرداند تا عمامه و عبا را بر تنش بنشاند که دید یاللعجب! لحظاتی بیشتر به اذان نمانده و جا تره و بچه نیست و معلوم نیست کدام شیرپاکخوردهای عمامه و عبای حاجآقا را به پر شالش گره زده. حاجآقا نفربهنفر پرسوجو میکرد تا بالاخره اثری از گمشدهاش بیابد که ناگهان از بلندگوی نمازخانه صدای تکبیر شروع نماز بلند شد و حاجآقا متحیر به سمت نمازخانه رفت و دید بله! عبا و عمامهاش جلوتر از خلقالله مشغول رکوع و سجود است. حاجآقا همینطور مشغول دو دوتا بود و مردم در رکوع که ناگهان امام جماعت از زیر عبا و عمامه دررفت و فرار کرد و مردم ماندند و رکوع نماز جماعت اما بی امام!
این ماجرا که قرائت فرمودید، یکی از هزار خاطرۀ طنزآلود رزمندگان است در آن هشت سال و ظاهراً آن فرد مزبور فراری نیز یک رزمنده بوده که شاید چند سکانس بعدازاین ماجرا، در آغوش شهادت جا خوش کرده باشد. دفاع مقدس را اگر با دوربین یک پدیدۀ انسانی تماشا نکنیم مبتلا میشویم به اینکه یا صرفاً توپ و تانک و آتشش را میبینیم و یا منحصراً عروج و شهادت و جنبههای روحانیاش را. اما دفاع مقدس بهمثابه یک پدیدۀ انسانی هم میتواند جنگ باشد، هم عرصهای برای کمال معنوی و روحانی و هم ساحتی برای ظهور چنین صحنههایی که ذهن مخاطبش را نمکی میکند. با این زاویه دید است که نقل برخی اقوال از این سنخ دیگر مایۀ تعجب و یا گهگاه برای برخی دلهره را فراهم نمیکند بلکه زمینهای میشود تا مخاطب میان ورقورق این واقعه، قلابی پیدا کند برای اتصال به جان این دفاع.
این خطوط ابتدایی برشی است از یکی از خاطرات «آدلا هنوز شام نخورده». محصول قلم یاسر سیستانی زاده و جمعآوری نجمه سعیدی که به همت انتشارات سورۀ مهر به چاپ رسیده. بنای کتاب همین است که عرض شد، رونمایی از آن بعد جنگ هشتساله که شاید کمتر شنیده و دیده باشیم. تیم تحقیق و نگارش اثر، جنگ دیدههایی که کرمانی هم هستند را بر سر میز مصاحبه نشانده تا از خاطرات نمکین آن دوره پردهبرداری کنند که الحق و الانصاف، بعضاً هم بهشدت موجب لبخندند و هم موجب تعجب از باب تضاد بین فضای جدی جنگ و فضای شوخ و طناز این خاطرات.
فصلبهفصل راوی هر بخش به تشریحی نمکین برای مخاطب معرفی میشود. خاطرات خیلی مقید به اصول ساختاری روایت و پیرنگ و… نیستند و اینگونه برمیآید که مدون اثر کوشیده تا بکر بودن خاطرات را حفظ کند. البته گاهاً اثر به خللهایی هم مبتلا گشته. بعضی از خاطرات آنطور که توقع میرود خیلی لبخند مخاطب را کش نمیآورند و یا بعضی دیگر ویژگیهایی دارند که نقل آن نیازمند این است که خود راوی بهصورت صوتی و بصری آن را روایت کند و نقل مکتوبش حق مطلب را ادا نمیکند. گاهی همان مسئله فقدان پرداخت شخصیت و پیرنگ که پیشتر به آن اشاره شد، به ذهن خواننده مجال کاشت و برداشت شوخی را نمیدهد و اصطلاحاً شوخی منعقد نمیشود.
اما در کل، «آدلا هنوز شام نخورده» با همۀ این موارد، کوشیده تا در حد توانش کمی آن بخش کمرنگ جنگ هشتساله را در ذهن مخاطب ادبیات پایداری پررنگتر کند و فضای جدید و جالبی از جنگ البته مقید به استناد را برای علاقهمندان به ادبیات پایداری به نمایش بگذارد.