زمان : 13 Dey 1388 - 00:05
شناسه : 20762
بازدید : 11050
شعری از دانشجوی جوان دانشگاه یزد  :یادتان هست که احساس خطر می­کردید شعری از دانشجوی جوان دانشگاه یزد :یادتان هست که احساس خطر می­کردید

شعری از دانشجوی جوان دانشگاه یزد  :یادتان هست که احساس خطر می­کردید


یزدفردا "اصغر حقیقی مقدم دانشجوی رشته مردم شناسی دانشگاه یزد، شاعر جوان و متعهد معاصر ، آخرین سروده خود را به وقایع اخیر که از آن به فتنه تعبیر شده است اختصاص داده است وبا عنوان "یادتان هست که احساس خطر می­کردید "سروده است .
شعر این جوان هنرمند متعهد خود گویا تر از توضیحاتی است که یک رسانه بخواهد در معرفی آن بنویسد :

متن کامل :


یادتان هست که احساس خطر می­کردید




 درس­تان نیست مگر از ورق حادثه ها

شرمتان نیست مگر در قبل خون خدا

 ننگ­تان نیست ز هم فکری با بیگانه؟

 ترس­تان نیست ز مردم­ کشی ای هم­خانه؟

 ننگ­تان باد، اجانب ز چه رو برگشتند

 تخم این فتنه به دستان شما­ها کِشتند

 یادتان نیست که در فیضیه بیعت کردیم؟

 جان نهاده به کفِ دست و رشادت کردیم؟

 لیک پا در گذر حادثه­ ها لرزاندید

 عشق را در ورق جاه چرا پیچاندید؟

 تلخی ­اش هست، که شوق همه را میراندید

  جام زهری که به مولای زمان نوشاندید

 دو دهه خون به دل امت احمد کردید

 ظلم بر ملّت مظلوم چه بی­ حد کردید

 انقلابی که امید ملل مظلوم است

 لیبرالیزم در آن جار مزن، محکوم است

 چه خبر بود در آن دامنه ­ی محفلتان؟

 شد مرفه همه ­ی جان و تن و منزلتان

 و ز تهدیدکِ دشمن زچه رو ترسیدید؟

 نسخه ­ی ذلّت امّت ز چه رو پیچیدید؟

 پای تعلیق چرا در دل ما امضا شد؟

 آن تحصّن، ز چه رو مجلس شش برپا شد؟

 فکر کردید که مردم همه­ شان نادانند؟

 دست با دخترکان حُسن شما می­دانند؟

 غیرت و همّتِ ملّت، چه به جوش آوردید

 همه ­ی هستی ملّت به فروش آوردید

 امّت امّا که به مولای زمان رو کردند

 نفس بی مایه و سست عنصرتان رو کردند

 در یم قدرت امّت که گرفتار شدید

 بی­شک از مجلس و دولت همه­ تان تار شدید

 باز امسال هوس پست و ریاست کردید

 چهره پنهان بنمودید و سیاست کردید

 کاخ ها ول بنمودید به کشورگردی

 رای جمع کردن و با مردم­مان هم­دردی

 باز از خط امام لب به سخن بگشودید

 راه این بود، وگرنه که شما مطرودید

 روزها در پی قدرت چه سفر می­کردید

 یادتان هست که احساس خطر می­کردید؟

 لیک این بار چه زود، دست شماها رو شد

 حرف­تان با طرف اجنبیان هم سو شد

 راه کج کرده به مکه نرسیدید دگر

 و جوابی که ز مردم بگرفتید دگر

 نه برادر، که کاش، دشمنی­ات روشن بود

 اعظم دغدغه ­ی ملت ما میهن بود

 دشمنان از طلب خون حسین ترسانند

 گیج در هیمنه­ ی امت ما می­مانند

 امتی که همه­ ی مکتب او عاشوراست

 شرف خون حسین بدرقه­ی امت ماست

  اصغر حقیقی مقدم -یزد

www.yazdfarda.com  سایت خبری یزدفردا

یزدفردا