درستان نیست مگر از ورق حادثه ها
|
شرمتان نیست مگر در قبل خون خدا
|
ننگتان نیست ز هم فکری با بیگانه؟
|
ترستان نیست ز مردم کشی ای همخانه؟
|
ننگتان باد، اجانب ز چه رو برگشتند
|
تخم این فتنه به دستان شماها کِشتند
|
یادتان نیست که در فیضیه بیعت کردیم؟
|
جان نهاده به کفِ دست و رشادت کردیم؟
|
لیک پا در گذر حادثه ها لرزاندید
|
عشق را در ورق جاه چرا پیچاندید؟
|
تلخی اش هست، که شوق همه را میراندید
|
جام زهری که به مولای زمان نوشاندید
|
دو دهه خون به دل امت احمد کردید
|
ظلم بر ملّت مظلوم چه بی حد کردید
|
انقلابی که امید ملل مظلوم است
|
لیبرالیزم در آن جار مزن، محکوم است
|
چه خبر بود در آن دامنه ی محفلتان؟
|
شد مرفه همه ی جان و تن و منزلتان
|
و ز تهدیدکِ دشمن زچه رو ترسیدید؟
|
نسخه ی ذلّت امّت ز چه رو پیچیدید؟
|
پای تعلیق چرا در دل ما امضا شد؟
|
آن تحصّن، ز چه رو مجلس شش برپا شد؟
|
فکر کردید که مردم همه شان نادانند؟
|
دست با دخترکان حُسن شما میدانند؟
|
غیرت و همّتِ ملّت، چه به جوش آوردید
|
همه ی هستی ملّت به فروش آوردید
|
امّت امّا که به مولای زمان رو کردند
|
نفس بی مایه و سست عنصرتان رو کردند
|
در یم قدرت امّت که گرفتار شدید
|
بیشک از مجلس و دولت همه تان تار شدید
|
باز امسال هوس پست و ریاست کردید
|
چهره پنهان بنمودید و سیاست کردید
|
کاخ ها ول بنمودید به کشورگردی
|
رای جمع کردن و با مردممان همدردی
|
باز از خط امام لب به سخن بگشودید
|
راه این بود، وگرنه که شما مطرودید
|
روزها در پی قدرت چه سفر میکردید
|
یادتان هست که احساس خطر میکردید؟
|
لیک این بار چه زود، دست شماها رو شد
|
حرفتان با طرف اجنبیان هم سو شد
|
راه کج کرده به مکه نرسیدید دگر
|
و جوابی که ز مردم بگرفتید دگر
|
نه برادر، که کاش، دشمنیات روشن بود
|
اعظم دغدغه ی ملت ما میهن بود
|
دشمنان از طلب خون حسین ترسانند
|
گیج در هیمنه ی امت ما میمانند
|
امتی که همه ی مکتب او عاشوراست
|
شرف خون حسین بدرقهی امت ماست
|
اصغر حقیقی مقدم -یزد
|
www.yazdfarda.com سایت خبری یزدفردا
|