فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
دلم رمیده لولیوشیست شورانگیز
دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز
فدای پیرهن چاک ماه رویان باد
هزار جامه تقوی و خرقه پرهیز
خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد
که تا ز خال تو خاکم شود عبیرآمیز
فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی
بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر
به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی
که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز
بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت
که در مقام رضا باش و از قضا مگریز
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
شرح لغت: جامه تقوی:لباس پارسایی
۱- حضرت حافظ در بیت های چهارم، پنجم و نهم می فرماید:
بنیاد عشق الهی بر اراده اوست و فرشته از موهبت اختیار برخوردار نمی باشد. تنها بر اساس نهاد نیکی که خداوند در او آفریده، رفتار می کند و از عشق چیزی در نمی یابد. پس پیمانه محبت را بخواه و شراب عشق را که مانند گلاب خوشبو است، با خاک وجود آدمی مخلوط کن.
بنده آن سخنانم که آتش کلمات موجب ذوق و شوق میشود اما بندگی آن کلمات را که در هم نشینی موجب سردی می شود، قبول ندارم.
* در لباس مرگ من، ساغر باده را بگذار تا صبح قیامت که مژدگان به صحرای محشر درآیند، ترس روز قیامت را به کمک شراب از خود دور کنم.
حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
سری سودایی و دلی بیقرار و ناآرام داری. خیال عشقی را در سر میپرورانی که امید وصال از آن نداری. خود را به دست تقدیر بسپار که انسان را توان گریز از سرنوشت نیست. به آنچه خداوند برای تو حکم فرموده راضی باش که صلاح تو مسلما در آن است.