زمان : 02 Shahrivar 1403 - 16:27
شناسه : 198309
بازدید : 2658
چی می‌خواستیم و چی شد! چی می‌خواستیم و چی شد! زبان دراز هفته نامه آيينه يزد

دوستی که با جان و دل همه را به تبلیغ و رای دادن به دکتر پزشکیان برای تغییر دعوت می‌کرد به من زنگ زد.

بعد از سلام گفتم: اخوی کجا خبره؟ کجا و به کی رای بدهیم؟

گفت: زبان‌دراز باز هم متلک گفتی؟ نمی‌توانی مثل آدم حرف بزنی بی‌صاب شود این طنزت!

گفتم: برادر عزیز می‌دانی تنها شباهت تو و صدا و سیما با سران اصلاحات این است که فقط موقع رای دادن یاد مردم می‌افتید؟

خدا پدر صنف پشم (مخفف جناح پایداری، شریان و مصاف) بیامرزد می‌دانند همچنانکه اکثریت مردم ایران زمین به آنها اعتقادی ندارند آنها هم کاری به رای مردم ندارند و رای ندادن را به نفع خود می‌دانند چون اتوماتیک‌وار با حداقل رای خود و پدر و مادرشان در مجلس و شوراهای اسلامی نشسته‌اند!

گفت: رفیق کاری کردی که دیگر احوالت را نپرسم! می‌خواستم ببینم نظرت درباره اسامی کابینه دکتر مسعود پزشکیان چیست؟

خندیدم و گفتم: قصه چی چی می‌خواستم ولی چی چی شد را می‌دانی؟ نظرم همین است. چی چی شد؟

گفت: نه.

گفتم جانم برایت بگوید: پسر بی‌معرفتی دعا می‌کرد مادرش بمیرد و باباش زن بیوه ولی جوانتر، خوشگل‌تر و شیک‌تر از مادرش که در همسایگی‌شان بود را بگیرد چون که خانه صفاییه، باغ ده‌بالا و ماشین شاسی‌بلند هم داشت.

تا پدر و پسر باهم فیضش! را ببرند ولی از بخت بد پسر بدشانس؛ پدر مُرد و جوان گردن کلفت و بیکار همسایه ننه‌اش را عقد کرد.

حالا علاوه بر موتور قدیمی و کهنه بابا که سوار می‌شود گاهی از دوچرخه پسر جوان الدنگ هم استفاده می‌کند خانه را هم که تصاحب کرده و حالش را به تنهایی می‌برد…

دیدم جواب نمی‌دهد و از این خط و خطوط نمی‌گوید، گویا مدتی بوده که تلفن قطع شده…

ولی خدا کند جوابش را گرفته باشد!!

زبان‌دراز

لینک کوتاه: http://ayenehyazd.ir/LmAlQ