فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود
ور آشتی طلبم با سر عتاب رود
چو ماه نو ره بیچارگان نظاره
زند به گوشه ابرو و در نقاب رود
شب شراب خرابم کند به بیداری
وگر به روز شکایت کنم به خواب رود
طریق عشق پرآشوب و فتنه استای دل
بیفتد آن که در این راه با شتاب رود
گدایی در جانان به سلطنت مفروش
کسی ز سایه این در به آفتاب رود
سواد نامه موی سیاه، چون طی شد
بیاض کم نشود گر صد انتخاب رود
حباب را چو فتد باد نخوت اندر سر
کلاه داریش اندر سر شراب رود
حجاب راه تویی حافظ از میان برخیز
خوشا کسی که در این راه بیحجاب رود
شرح لغت: معنی لغتی برای این غزل وجود ندارد.
۱- هرکاری بکنی او ناز و کرشمه میکند و بهانهای دیگر میآورد. علتش توجه بی اندازه شما به او میباشد. پس قدری خوددار باش و برای مدت یک ماه از محبت خود بکاهید تا ارزش کارهای شما را بداند.
۲- طوری وانمود کنید که دیگر مایل به ملاقات نمیباشید تا او به خود بیاید. شاید اولین دفعه عکس العمل نشان دهد، ولی شما جا نزنید و از میدان خارج نشوید و دست خود را رو نسازید.
۳- او آدم عاقل و خیلی باهوشی است. فقط دمدمی مزاج میباشد پس بهترین راه همانست که گفتم، یعنی مدارا کنید تا سرش به سنگ بخورد.
از این لج و لجبازیها درمانده و مستاصل شدهای و در مقابل هر عملی نتیجهای معکوس میگیری، اما بدان که راه عشق راهی است پر فراز و نشیب و اگر تمایل رسیدن به مقصود را داری باید آهسته و پیوسته بروی و متواضع و فروتن باشی. مشکل تو خودت هستی. کمی عاقلانهتر فکر کن، راه حل مسائل پیدا میشود.