خان عمو؛ تازه از جلسه توجیهی وضع درخشان اقتصاد و کنترل تورم و رشد تولید از مرکز برگشته بودند.
دعوتنامه حضور در جلسه باعنوان تحول اقتصادی که سرفصل آن و راهکار جدید رویه تیم اقتصادی را اینگونه بیان کرده بود (عبور از وعدهها؛ ورود به انکار و تکذیب) برایم فرستاده در پایان هم ذکر شده برای حضور در جلسه آزاداندیشی شما هم دعوتید.
مکان: سالن کنفرانس حجره حاجیآقا- ردیف آخر صندلی 5.
بنده حسب دعوت رفتم همهچیز نو مرتب و منظم حتی محل استقرار مدعوین هم مشخص شده بود.
رفقا و همفکران خانعمو صف اول تا ردیف سوم مستقر شده جلو هرکدام دو میکرفون وروی میز جلوشان بشقاب چهارلوز در کنار ساندیس و کیک و آب معدنی و چند بسته دستمال کاغذی!!! گذاشته بودند.
منتقدین هم صف آخر درحالی که اصحاب و اذناب بالای سرشان به قول ابوالفضل بیهقی (ایستانیده بودند!.)
خانعمو ظاهرا فروشگاه را به نمایشگاه مبدل کرده نرخهای جدید که ارزان شده بود را روی اجناس زده البته بالای آن نوشته بودند: (غیرقابل فروش مخصوص نمایش).
خودشان هم به جای زیرشلواری مشکی و کاپشن سفید چرک؛ کت و شلوار مارکدار پوشیده به جای گلاب، ادکلن «کریستین دیور» زده بودند لبخندزنان در میان تشویق حواریون پشت تریبون رفته مجری به جای عبارت خانعمو با لحن خاص گفت: از جناب دکتر خانعمو اقتصاددان دعوت به سخنرانی (تبینی- توضیحی) میکنم.
(آخرین مدرک تحصیلی خانعمو که افشا شده ترک تحصیل در پایه هفتم بوده است.)
ایشان هم از شتاب رونق یافتن تولید ملی؛ کاهش تورم و رشد ارزش پول ملی توسعه و… گفتند سپس در ادامه فرمودند: چنان رشد همه جانبهای داشتیم که حتی نقدینگی هم رشد کرده نرخ دلار بالا رفته!
در اینجا (آزاداندیشی منشیانهام!) گل کرده خواستم نقدی کرده عرض نمایم خانعمو جدی میفرمایید! این اتفاقهای خوب اقتصادی در کدام کشور روی داده است؟ ضمنا رشد نقدینگی نشانه خوبی نیست لطفا جای دیگر نفرمایید…
که سوزشی بر شانهام احساس کردم، غلومی -بادیگارد خاص خان عمو- چوب قپان حجره را بر شانهام گذاشته زیر لبی با خشم گفت: خفه! آزاداندیشی فرمودند نه آزاد گف زدن! (حرف زدن) همینجا بتمرگ! (بنشین) آزاد فکر کن ولی چیزی نگو! ببین متخصصان جلو نشستهاند هیچی نمیگویند! گفتم اینها خودی بوده دست و دهانشان پر و بند کردهاید درحال بلعیدن هستند فرصت فکر و حرف زدن ندارند نمیتوانند یا صلاحشان نیست چیزی بگویند حرفی بزنند. کاش صندلیشان کنار من بود آن پذیرایی و میکرفون هم عادلانه توزیع میشد در این حال… وکیل حاجی آقا نگاهی به عقب کرد و گفت: حاجی آقا شنیدند!! چه غلطی کردی!
به جرم توهین و تهمت و افترا به حواریون آقای دکتر از تو شکایت میشود… به غلومی گفتم: برادر میدانی که کجای بنده عیب و مشکل دارد…
خطری است برای حرمت جلسه… جلوگیری از اضافه شدن بر اتهام عملی… کارضروری دارم… اجازه هست بروم؟ کله مبارک تکان داد و چوپ قپان آزاداندیشی از دوشم برداشت. زباندراز هم الفرار را بر قرار ترجیح داد!!
زباندراز