گفت و گوی با مرتضی امیری اسفندقه :از شعر گفتن در ستایش خاتمی در سالهای پس از دوم خرداد تا پس گرفتن آن شعر
شعری در ستایش سید محمد خاتمی
یزدفردا : مرتضی امیری اسفندقه قصیده سرای معاصر، شاعر انقلاب و دفاع مقدس در آخرین شماره منتشر شده پنجره، گفتگویی با زهیر توکلی با عنوان شعر سیاسی انجام داده که به آن اشاره می کنیم. اسفندقه تاکید کرده که خاتمی باید می گفت؛ «ما فاتحه خواندیم بر تابستان شما. تا آمدید سهماه نفس بکشید، افتادید در دام انتخابات و فتنه سبز و قرمز»
بیوگرافی مختصر :
نام و نام خانوادگی : اميري اسفندقه - مرتضي سال و محل تولد : 1345 - تهران سوابق تحصیلی :دانشجوي فوق ليسانس ادبيات در دانشگاه قم
سایر تخصص ها براساس اولویت :شعر و ادب
فعالیت های اجرایی :عضو گروه فرهنگ و انديشه شبكه راديويي فرهنگ
فعالیت های آموزشی :تدريس درس ادبيات در دبيرستان مركز دانش پژوهان شاهد تدريس درس ادبيات در فرهنگسراي ارسباران و شفق
فعالیت های فرهنگی – اجتماعی :فعاليت در زمينه ادبيات
آثار و مکتوبات :کتابها: بازوان مولايي-قتيل قبله (كتاب برگزيده ادبيات)-گزيده ادبيات معاصر-اين شرح شرحه شرحه-رستاخير حركات (برگزيده جشنواره كتاب سال معلمان مؤلف)-كوار-چين كلاغ (كتاب سال جمهوري اسلامي ايران
)مقالات: سكوي پرتاپ / گل چرخ-حال و مقام در ادب فارسي / اهل قلم-و مقالات متعدد در نشريات فرهنگي كشور
به گزارش یزدفردا به نقل از فارس، مرتضی امیری اسفندقه، آدم شوریدهای است که شعر هم میگوید. معنای این جمله آن است که تجربه زندگی او خیلی فراتر از شاعری است.
از شعر گفتن در ستایش سید محمد خاتمی در سالهای پس از دوم خرداد تا پس گرفتن آن شعر در خلال شعری دیگر در ماه اخیر. اینجاست که وسوسهای روزنامهنگار را قلقلک میدهد تا بهسراغ امیری اسفندقه برود. او یکی از احیاکنندگان قالب قصیده در روزگار ماست و بهجرأت میتوان گفت که تعدادی از قصیدههای او «استادانه» و نزدیک به مرز «شاهکار» هستند.
با یک سئوال بیپرده شروع میکنم، شما روزگاری جزو شاعران مذهبی بودید که با سینه برهنه از آقای خاتمی حمایت کردید، حتی شعر برای آقای خاتمی گفتید که همان زمان منتشر شد. الان در این جریانات اخیر به گونه دیگری موضع گرفتهاید و راه خودتان را ظاهرا از راه خیلی از دوستان دوم خردادی جدا کردهاید. اخیرا در جلسه دیدار شاعران با رهبر انقلاب قصیدهای خواندهاید ناظر بر انتخابات و به نوعی حاوی موضعگیری سیاسی از جانب شما. این دو را چگونه باید با هم جمع کرد؟ آیا این نوعی دمدمی مزاجی است یا به تحلیل جدیدی رسیدهاید؟
حالا این پرسش و پاسخ قرار است چاپ شود؟
قرار است که چاپ شود با همین صراحت، شما هم به صراحت حرفتان را بزنید.
چاپ اینها چه نفعی برای خوانندگان دارد؟
این یک سوژه است، من روزنامهنگارم و کارم این است. بالاخره مرتضای امیری اسفندقه، الان فقط قائم به خودش نیست. کسی است که بار یک میراث، امانت یک یادگار عزیز یعنی قصیده بردوش اوست. او جزو معدود قصیدهسرایان معاصر ماست. مسئله سلوک شاعر در گذرگاه جامعه و سیاست، مسئله مهمی است. این کنش و واکنشهای شاعری مثل شما که در شاعری و بزرگی شأن او در عالم شعر، تردیدی نیست، طبعا حساسیت بیشتری ایجاد میکند.
من هیچ وقت شعری را برای اینکه چاپ بکنم نگفتهام اصلا و ابدا.
شما در ایام دوم خرداد برای چه از خاتمی حمایت کردید و شعر گفتید؟ آن موقع انگیزهتان چه بود؟
دوم خرداد، قیصر امینپور زنده بود. قیصر شاعری بود که تحت هیچ شرایطی شاعرانگیاش را از دست نداد، با وجود اینکه عدهای تلاش میکردند او را منتسب به جناحی بکنند. در روزگارانی که ایران مدتها بود شاعر زندهای به خود ندیده بود، او قیصر امینپور شاعر بود و ماند. حسین منزوی زنده بود، شاملو زنده بود، اخوان زنده بود، اینها همه زنده بودند و شاعران بزرگی هم بودند اما از میان شاعران نسل انقلاب هیچ شاعری سر بر نکرده بود به اندازه قیصر، قیصر یک سر و گردن از همه بلندتر بود و حکم ارشاد برای شاعر جوانی مثل من داشت.
در کنار قیصر و از همنسلان او از سیدحسن حسینی و یوسفعلی میرشکاک و علیرضا قزوه هم میتوان نام برد. من این شعر را به اشارت هیچکسی جز دلم نگفتم. درباره بعضی از شعرهایم حتی میتوانم ادعا کنم که آن را به اشارت دلم هم نگفتهام، چون اصلا تا دلم آمده بجنبد و به من چیزی بگوید، شعر گفته شده است. آنهایی که با من زندگی کردهاند و از نزدیک مرا میشناسند، این را تأیید میکنند که من خود را در اختیار حس خودم قرار میدهم نه هیچچیز دیگر، خود را به دست حساسیت شاعرانه میسپارم.
سید محمد خاتمی حرفهای بدی نزده بود. گفتوگوی تمدنها مگر بد بود؟ اینکه به دنیا بگوییم، اگر شما موشک کروز دارید، ما هم کلمه داریم، آنقدرها زیبایی داشت که یک شاعر ولو اینکه در دام زیبایی این کلام افتاده باشد، به پاس آن شعر بگوید:
با تو بگذار که بیفاصله صحبت بکنیم
از غم و غربت این قافله صحبت بکنیم
اما من در قطعهای که هفته پیش سرودهام آن شعر را پس گرفتم.حالا چرا آن غزل را پس گرفتهام؟ آیا این پس گرفتن یک حرکت سیاسی است؟ مگر من سیاسی شعر گفته بودم که سیاسی پس بگیرم؟ شاید اصلا آقای خاتمی آن شعر را نخوانده باشد.
حاج آقای دعایی که من هرگز ایشان را ندیدهام، تا من بیایم متوجه شوم، این شعر را در روزنامه اطلاعات چاپ کردند، چون رفیق مشترکی داشتیم که این شعر را برایش خوانده بودم و آقای دعایی از طریق همان رفیق مشترک شعر را شنید و پسندید و منتشر کرد و بلافاصله افتاد بر سر زبانها.
حالا چرا آن غزل را پس گرفتم؟ برای اینکه دوست میداشتم در این شلوغی بازار، سید محمد خاتمی که پرسش مهر را راه انداخته بود، بیاید خیلی راحت و بدون در نظر گرفتن سرخ و سبز بگوید: دانشآموزان! اول مهر مبارک! تابستانتان را ما خراب کردیم! ما فاتحه خواندیم بر تابستان شما. تا آمدید سهماه نفس بکشید، افتادید در دام انتخابات و فتنه سبز و قرمز. از سید محمد خاتمی توقع داشتم که نه مثل آن دو نفر دیگر بلکه مثل خودش باشد، مثل کسی که یک شاعر گمنام یک برادر شهیدی در یک تاریخی برایش شعر گفته بود، دوست داشتم او بیاید و بگوید که آقا! ما میتوانیم در صلح و صلاح و امنیت و امان و آرامش گفتوگو کنیم؛ ما که گفتوگوی تمدنها را راه انداختیم؛ خودمان هم با خودمان صحبت میکنیم.
غرض اینکه هم آن غزل و هم این قطعه حرف دل من بوده است.من بسیار از این و آن درباره خودم شنیدم که فلانی شاعر درباری است، در صورتی که همان موقع اثاثیه خانه مرا داشتند به خیابان میریختند.
بد نیست ماجرای تخلیه خانهتان را هم بگویید.
گفتن ندارد.
برای ثبت در تاریخ بد نیست.
میدانید چرا دوست ندارم؟ من شاید با برادرم خیلی دعواها داشته باشم ولی دوست ندارم دیگران از آن باخبر شوند. اخوان آدم بسیار بزرگی بود. هم در کلام هم در مرام. زمانی احمد شاملو رفت آمریکا سخنرانی کرد و در آنجا فردوسی بزرگ را بهزعم خودش، فرو مالید و او را یک دروغزن بزرگ نامید. مدتی بعد از آن اخوان به آلمان سفر کرده بود. در آلمان در جمع ایرانیان برنامهای برایش گذاشته بودند. یک نفر از او سئوال کرد که نظرتان راجع به سخنرانی شاملو درباره فردوسی چیست؟ میدانید اخوان چه پاسخ داد؟ گفت: «این یک مشکل درونی است و ما خودمان در درون حل میکنیم.» برای اینکه گزک به دست چهار تا آدمی که دوست ندارند ایرانیها را با هم رفیق ببینند نداده باشد. این میشود مرامی که از معلمی مثل اخوان باید یاد بگیریم. چرا باید کاری کنیم که یک اختلاف داخلی، مایه خنده اجنبیها به ما شود؟
آیا واقعا فکر میکنید در این ماجرای تلخ چند ماهه، همه تقصیرها به گردن سید محمد خاتمی یا یک جناح خاص بوده است؟
نه، من از او بهعنوان یک سید روحانی خوشپوش، خوشتیپ، خوش فکر، این توقع را داشتم که در این شلوغی حرفی بزند و دستی برآورد، کاری که در خورند اوست از او سر بزند. من در خورند او این را میدیدم که وقتی میبیند وطن در چنین التهابی دارد بهسر میبرد، بیاید و محترمانه اصول و مبانی را به رخ همه بهویژه دوستانش بکشد. اصول و مبانی هم به قول ناصر عزیزخانی در آن نامهاش که به فرزندان شهید همت نوشته، آنقدرها تاریک نیست.
ب
ه گزارش یزدفردا ، اميري اسفندقه در مقدمه اين قطعه آورده است:
جواب غزلي که خرداد 76 براي خاتمي سروده بودم ، گفت:
تا بدانستمي زدشمن دوست
زندگاني دوبار بايستي
اين قطعه "شعر قطعه واره 7 " اين شاعر است که اينگونه آغاز مي شود:
خاتمي را به فصاحت غزلي گفتم ناب
که نشانش همه جا و به همه کس بدهد
قيدکردم :نه توشاهي و نه ما شاعر مدح
تا مبادا صله ام جامه اطلس بدهد
کرده بودم به غزل يک دو کَرَت بيدارش
نکند تکيه به او هرکس و ناکس بدهد
**
ديده بانِ شرف و شوکت ايران باشد
خبراز فتنه ي اين سقفِ مُقرنس بدهد
دشمنان را به حوادث ،چه صعود و چه نزول
نه مقدس بدهد فيض و نه اقدس بدهد
نقش ايمان و وطن در نظرش باشد پاک
سرو جان برسرِ اين نقش مقدس بدهد
**
نه که بيگانه شو با وطن و حرمت دين
تاي تقوا بگذارد به زنان دس بدهد
دست دادن به غزالان نه گناهي ست بزرگ
دست ترسم بدهد پا و به کرکس بدهد
نوجوانان وطن را به خيابان بکشد
هديشان مخمصه در مخمصه محبس بدهد
**
طبع من از غزل گفته پشيمان شده است
برسانيد به او: شعر مرا پس بدهد
مرتضي اميري اسفندقه