زمان : 14 Mordad 1388 - 18:22
شناسه : 18426
بازدید : 7295
هاشم آقاجري: اين جنبش يك جنبش سبز است و اگر مخالفان آن دوست دارند به آن عنوان انقلاب مخملي بدهند، آنها مختارند هاشم آقاجري: اين جنبش يك جنبش سبز است و اگر مخالفان آن دوست دارند به آن عنوان انقلاب مخملي بدهند، آنها مختارند

یزدفردا "سید هاشم آقاجری: سید هاشم آقاجری استاد دانشگاه تربیت مدرس، تاریخنگار و عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران می باشد. وی در پی یک سخنرانی در همدان که در تاریخ ۲۹ خرداد ماه ۱۳۸۱ و به دعوت شورای هماهنگی گروه‌های جبهه دوم خرداد همدان به مناسبت سالگرد درگذشت علی شریعتی در خانه معلم این استان درباره پروتستانیزم اسلامی و دکتر شریعتی صورت گرفته بود به اتهام توهین به اسلام و مقدسات مسلمانان دستگیر و به اعدام محکوم گردید. این حکم دو سال بعد به حبس تقلیل یافت. 
آقاجری پس از ایراد سخنرانی دستگیر شد و برخی چون آیت الله محمد تقی مصباح یزدی خواستار اعدام او شدند. وی پس از چندی در دادگاه همدان محاکمه و محکوم به اعدام شد اما ديوان عالی کشور به دليل ايرادات وارده به روند رسيدگی قضايی، اين پرونده را مجددا به دادگاه همدان بازگرداند. دادگاه مجددا رای قبلی خود را تاييد نمود. و دیوان عالی نیز به دلیل بی توجهی صورت گرفته به ایرادات وارده رسیدگی به پرونده را به دادگستری تهران محول کرد. سرانجام پس از اعتراضات گسترده دانشجویان و انتقاد محمد خاتمی ریس جمهور وقت ایران و بیانیه آیت الله خامنه ای رهبر معظم  انقلاب و آیت الله هاشمی شاهرودی رئیس قوه قضاییه مبنی بر اینکه اتهام مذکور از لحاظ فقهی از موارد ارتداد نيست در حکم وی تخفیف داده شد و به سه سال زندان، دوسال تبعید داخلی و نیز پنج سال ممنوعیت از تدریس محکوم گردید

اعتمادملي گروه سياسي،

هاشم آقاجري: اين جنبش يك جنبش سبز است و اگر مخالفان آن دوست دارند به آن عنوان انقلاب مخملي بدهند، آنها مختارند

مطهره شفيعي: دكتر هاشم آقاجري چند سالي است كه سكوت كرده بود و سخن نمي‌گفت. اگرچه در برخي مواقع، مواضعي انتقادي عليه جريان اصلاحي در كشور داشت و حتي در برخي موارد اين انتقادات خود، خصوصا در ايام انتخابات‌ گذشته علني مي‌كرد اما خط ممتد سكوت او همچنان ادامه داشت تا اتفاقات اخير. هاشم آقاجري اين روزها در دانشگاه تربيت مدرس مشغول معلمي است و تاريخ را براي دانشجويان خود روايت و بازخواني مي‌كند. اما در كنار آن، او حاوي يك ديدگاه تحليلي است كه به همين علت به ديدار او رفتيم تا او كه تاريخ را روايت مي‌كند، اين حوادث را چگونه مي‌خواند. آقاجري آنچه اين روزها به نام انقلاب مخملي ياد شده، رد مي‌كند و وقوع آن را در ايران غيرقابل تحقق مي‌داند. به گفته او يك جنبش تازه‌اي پس از دوم خرداد شكل گرفته كه حاكميت ايران بايد قدر آن را بداند و خود را از اين نعمت محروم نكند. اين گفت‌وگو را بخوانيد:

مدت‌هاست كه مصاحبه‌اي انجام نداده‌ايد، آيا سكوت مدت‌دار شما دليل داشت؟
سكوت من سكوت مطلقي نبود و گاهي در اين مدت اظهارات و مصاحبه‌هايي داشته‌ام اما در عين حال اين سكوت نسبي دليل داشت. سانسور و بدتر از آن خودسانسوري‌اي بود كه بر رسانه‌هاي ما حاكم بوده است. وقتي ديدم سخنان من به‌گونه‌اي منعكس مي‌شود كه رساناي درست و دقيق مقاصد من نيست و گاه حتي بازتابي متفاوت از هدف من پيدا مي‌كرد، ترجيح مي‌دادم سكوت كنم و سخن نگويم.
در آستانه انتخابات برخي خبرها و تحليل‌ها مبتني بر اين بود كه شما در انتخابات شركت نخواهيد كرد. اين خبرها صحت داشت؟
شايعات درست نبود. من در انتخابات شركت كردم من هم مانند اكثر ايرانيان به‌رغم اينكه نگران مهندسي انتخابات و اعمال تخلف در آن بودم اما ترجيح دادم كه از اين فرصت و حق قانوني استفاده كنم و كردم. هر چند كه نتايج اعلام شده خلاف آنچه بود كه اكثريت تصور مي‌كردند.
يعني از شركت در انتخابات پشيمان هستيد؟
نه، اين انتخابات يكي از مهم‌ترين و سرنوشت‌سازترين انتخابات در طول 30 سال اخير بود. نه تنها از شركت در انتخابات پشيمان نيستم بلكه فكر مي‌كنم اگر شركت نكرده بودم، از مشاركت در خلق حماسه ملي و تاريخي چه پيش از 22 خرداد و چه پس از آن محروم مي‌شدم.
برخي معتقدند كه دوران جديدي پس از اين انتخابات آغاز شده است، شما هم با آنها هم عقيده هستيد؟
اين انتخابات آينه تمام نماي وضع كنوني ما بود. وضعي ژانوسي كه دو چهره تناقض‌آلود را به نمايش گذاشت. 22 خرداد نقطه عطفي در تاريخ ايران بود، به‌طوري كه از اين پس مي‌توان جامعه ايران را به دو بخش پيش از 22 خرداد و پس از آن تقسيم كرد.
برخي پس از انتخابات به نظر مي‌رسيد كه از آنچه اعلام شد دچار سرخوردگي شدند و تمام ابعاد آن را منفي ارزيابي كردند. اين تحليل را قبول داريد؟
به نظر من اين انتخابات دوچهره داشت. يكي چهره سبز و ديگري چهره سياه. چهره سبز كه اكنون به يك جنبش ملي و دموكراتيك تبديل شده است و نماد حركت و گام گذاشتن فراسوي خط قرمز است. به خصوص كه اين چهره در پيش از 22 خرداد ظهور گسترده‌اي داشت. در دو هفته قبل از انتخابات جامعه ايران نفس كشيد و احساس زنده بودن كرد. روح اميد به آينده،‌در مردم دميده شد و تجربه‌اي هر چند محدود و كم دوام از مناسبات دموكراتيك به صحنه آمد. در آن روزها مردم با هم مهربان شده بودند و گفت‌وگو و تكثر در عين وحدت حاكم بود. مدارا و تحمل برقرار شده بود و به جاي رفتار خشن و قهر‌آميز، رابطه كلامي حاكم بود. همه فكر و ذكرشان سرنوشت كشور، ملت و مشاركت براي ساختن ايران بهتر بود و منافع تنگ و حقير شخصي تحت‌الشعاع مصالح عمومي و منافع ملي قرار گرفت. احتمالا اگر به آمار مراجعه كنيد درمي‌يابيد كه آمار بزهكاري، جرم و جنايت، ناهنجاري رواني و اجتماعي به كمترين ميزان رسيده بود. همان فضايي كه يك بار در انقلاب 57 تجربه كرده بوديم و بار ديگر در جنبش دوم خرداد.
پس معتقديد كه 22 خرداد به رغم تمام نقدهايي كه به آن مي‌شود، حماسه بود؟
بله، ملت به راستي در 22 خرداد حماسه آفريد و نشان داد كه اگر روزنه تنفس و اميدي بر روي آن گشوده شود، شايستگي زندگي در يك جامعه آزاد و دموكراتيك را بيش از همه جوامع امروز خاورميانه داراست.



شما از يك چهره تيره نيز نام برديد. منظورتان از آن چه بود؟
بله همانطور كه گفتم متاسفانه اين انتخابات چهره سياهي هم داشت. چهره‌اي كه تاكنون تلفات زيادي داده است. قانون شكني، بازداشت‌هاي غيرقانوني و نقض حقوق انساني و شهروندي ملت نمونه‌اي از اين چهره سياه است.
شما مي‌گوييد كه جنبش جديدي شكل گرفته، اين جنبش را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟
خب اين جنبش فراتر از يك انتخابات ساده است.
يعني چي؟
يعني اين جنبش تصميم به ايستايي و توقف ندارد و به نظر من در آينده همچنان به صور مختلف ادامه خواهد داشت. البته اين جنبش نيازمند تحليلي همه‌جانبه و جامعه‌شناسانه از جامعه كنوني است.
و اين كشمكش كه الان بين دو طرف ماجرا به وجود آمده، حاصل ايستايي اين جنبش است كه از آن نام مي‌بريد؟
ببينيد، كشمكشي كه امروز در جريان است، خلاف برخي ادعاها كشمكش ميان دو يا چند كانديدا يا چند حزب و گروه‌ سياسي نيست. به نظر من تكاپوي ملتي است براي كسب آزادي و استيفاي ابتدايي‌ترين حقوق انساني خويش. به گمانم 22 خرداد پايان فرآيندي به نام انتخابات نبود، بلكه آغاز دوران تازه‌اي در تاريخ حيات ملت ايران است. دوراني كه قطعا تا دستيابي به تغييراتي كه در تراز شأن كنوني ملت ايران است ادامه مي‌يابد. با وجود اينكه شايد در آغاز برخي فكر مي‌كردند اين يك «نقمت» است، اكنون مشاهده مي‌كنيم كه يك «نعمت» است.
برخي مخالفان اصلاحات معتقدند حركت صورت‌گرفته به جاي آنكه يك اعتراض باشد، در واقع حركتي براي انقلاب مخملي بود. شما چنين برداشتي داشتيد و اساسا انقلاب مخملي چيست؟
برداشت‌هاي مختلفي در اين زمينه وجود دارد. انقلاب مخملي در يك معنا به مفهوم انقلاب غير‌خشونت‌آميز و مدني عليه يك حاكميت تماميت‌خواه و غير‌دموكراتيك است. اين اصطلاح عموما از زماني وارد ادبيات سياسي شد كه در ميان كشورهاي وابسته به شوروي و رژيم‌هاي اقماري و كمونيستي موجود در اردوگاه شرق حركات مسالمت‌آميز مردمي عليه رژيم‌هاي بسته و تك‌حزبي براي دستيابي به نظام سياسي دموكراتيك به راه افتاد. از آنجا كه رژيم‌هاي مذكور نيز در قبال جنبش عمومي مردم دست به واكنش خشونت‌آميز نزدند، ما شاهد گذارهاي مسالمت‌آميزي از حكومت‌هاي بسته به دموكراسي بوديم. به‌دليل اينكه گذار نرم و غيرخشونت‌آميز بود، نام انقلاب‌مخملي يا انقلاب‌هاي رنگي به خود گرفت. هر كشوري از رنگي به عنوان نماد خود استفاده مي‌كرد. ضمن آنكه تحليلگران كمونيست، به اين اعتراض مردم، حركت آمريكايي يا تحركات آمريكايي لقب مي‌دادند و تلاش مي‌كردند آن را سركوب كنند و از بين ببرند.
اكنون برخي تاكيد دارند كه جنبش اخير مردم از غربي‌ها خط مي‌گيرد. شما نظرتان در اين‌باره چيست؟
بله، آنها مي‌خواهند بگويند و تبليغ كنند اين جنبش درون‌زا و ملي نيست بلكه پروژه‌اي است كه توسط آمريكا و انگليس طراحي شده و توسط نهادهاي امنيتي، سياسي و فرهنگي غرب هدايت مي‌شود اما روشن است كه چنين اتهامي نوعي برچسب‌زني و بهانه توجيهي براي ناديده‌گرفتن جنبش مردم ايران و مطالبات بحق قشرها و طبقات اجتماعي مختلف مانند زنان، جوانان، كارگران و... است.
يعني شما منكر نقش آمريكا و انگليس در برخي حوادث اخير مي‌شويد؟ به نظر مي‌رسد كه آنها نيز از آب گل‌آلودي كه به وجود آمد، دنبال ماهي خودشان بودند.
بله و البته نمي‌توان انكار كرد. آمريكا از تغيير رژيم‌ها در بلوك شرق سابق خشنود بود و اگر دستش مي‌رسيد به آنها كمك مي‌كرد اما ما بايد يك نكته را در نظر بگيريم كه امروز در ايران با دولتي سر‌و‌كار داريم كه اخبار مذاكرات پنهاني آن با آمريكا گهگاه به بيرون درز مي‌كند. همچنان كه آشكارا از روسيه به‌عنوان يك متحد حامي بزرگ خود استفاده مي‌كند. روسيه‌اي كه سوابق دخالت‌هايش در امور داخلي ايران و حتي حملات نظامي آن به اشغال بخش‌هاي وسيعي از كشورمان قدمتي چند قرني دارد. روسيه به همراهي با رژيم استبدادي و سركوبگر محمدعلي شاه و اعمال جنايات بي‌شمار عليه آزاديخواهان و مشروطه‌طلبان نيز پرداخت.
نگفتيد كه اساسا مي‌توان در ايران انقلاب‌مخملي به راه انداخت يا خير؟
اساسا مفهوم انقلاب‌مخملي يك پارادوكس است، زيرا هيچ قدرت خارجي توانايي به راه‌انداختن انقلاب توسط يك ملت عليه رژيم خود را ندارد. آمريكا و انگليس اگر چنين تواني داشتند تا سي‌امين سال جمهوري‌اسلامي صبر نمي‌كردند. البته شكل‌گيري كودتاي وابسته امكان‌پذير است اما انقلاب ‌وابسته هرگز، زيرا قدرت خارجي امكان دارد كه بتواند يك گروه نظامي را براي به راه‌انداختن كودتا مديريت و هدايت كند اما يك ملت را هرگز.
برخي معتقدند كه حتي دوم خرداد نوع كمرنگ انقلاب مخملي بود. اين سوال الان مطرح است كه آيا انقلاب مخملي در تاريخ ايران سابقه داشته است يا خير؟
واقعيت اين است كه انقلاب مخملي به معناي انقلاب درون‌زا و خودجوش مردمي، مدني، و مسالمت‌آميز كه شعارش گل در برابر گلوله است براي نخستين بار توسط ملت ايران در سال 57 و انقلاب اسلامي تجربه شد، همين.
پس به‌طور قطع ادعاي انقلاب مخملي پس از انتخابات را رد مي‌كنيد؟
بله، زيرا با توجه به اخباري كه از برخي نهادهاي امنيتي مي‌رسد اين اطمينان در بين خود گروه‌هاي اقتداگرا نيز حاكم شده است كه جنبش كنوني ربطي به پروژه‌هاي انقلاب مخملي به معناي وابسته و هدايت شده توسط آمريكا و غرب ندارد. شنيده‌ايم برخي نهادها با سناريونويسي‌هاي راست افراطي و نهادهاي موازي صريحا و مستند مخالفت كرده‌اند. به نظر مي‌رسد مطرح كردن انقلاب مخملي صرفا بهانه‌اي براي برخورد، قانون‌شكني و نقض حقوق زندانيان و آزادي‌هاي مردم است و مي‌خواهند اتهام وابستگي به آمريكا را بزنند تا زير پوشش مبارزه با دشمن خارجي و استكبار جهاني از تحقق مطالبات بحق ملت و حاكميت آنان بر سرنوشت خود جلوگيري كنند.
آمريكا همواره دشمن درجه اول ايران بوده و هست اما تلاش كردند، يك سكوت درباره وقايع ايران اتخاذ كنند. شما علت اين سكوت را چه مي‌دانيد؟
من فكر نمي‌كنم كه آنها خيلي هم سكوت كرده باشند. آمريكايي‌ها با درس‌آموزي از تجربه دوره نئوكان‌ها و راست‌افراطي آمريكا و اظهارات سنجيده با ظاهر حمايت از مردم ايران كه صرفا عاملي براي توهم‌آفريني و بهانه‌اي براي برخورد داخلي مي‌داد اولويت اول آمريكا، پروژه هسته‌اي ايران است و مي‌دانيم كه سياست جديد آمريكا، ارتباط مستقيم و گفت‌وگوي بدون پيش‌شرط با محوري اسلامي است و اخبار محرمانه حاكي از نامه‌هايي از سوي مسوولان بلند مرتبه آمريكا به ايران در پيش از برگزاري انتخابات است، اگرچه آمريكايي‌ها در دور جديد بارها اعلام كرده‌اند كه جنبش كنوني مردم ايران و بحران جاري يك مساله داخلي ايران است و در آن دخالت نمي‌كنند و حق هم همين است، زيرا دخالت‌هاي خارجي همواره مانع بزرگي براي حركت مردم ايران در داخل بوده است.
همچنان سوالم را مي‌پرسم كه آيا ايران ظرفيت انقلاب مخملي را دارد يا خير؟
انقلاب مخملي به معني انقلاب وابسته هم در درون خود يك اصطلاح پارادوكسيكال است و هم اساسا با روانشناسي و جامعه‌شناسي تاريخي ملت ايران در تناقض است. بنابراين اساسا انقلاب مخملي به اين معنا پوچ و بي‌معناست.
پس آنچه كه در جريان است، چيست؟
آنچه كه امروز در ايران جريان دارد و تا آنجا كه به مردم مربوط مي‌شود يك جنبش مدني مسالمت‌آميز، دموكراتيك و عاري از خشونت است. چنين ويژگي‌هايي در يك جنبش عمومي زماني رخ مي‌دهد كه با جامعه‌اي فرهيخته و متمدن روبه‌رو باشيم. جامعه‌اي كه اصل خشونت و انتقام در آن جاي خود را به اصل «بخشش اما فراموش نكن» مي‌دهد. اين جنبش يك جنبش سبز است و اگر مخالفان آن دوست دارند به آن عنوان انقلاب مخملي بدهند، آنها مختارند.

یزدفردا