زمان : 11 Tir 1388 - 13:19
شناسه : 17892
بازدید : 8150
پيروزي تاريخي پيروزي تاريخي


اين حضور گسترده، بي‌نظير و هوشيارانه که خبرنگاران خارجي از مشاهده آن انگشت به دهان گرفتند، زمينه مطالعاتي مناسبي جهت شناخت اوضاع سياسي- اجتماعي کشور و بررسي گفتمان‌هاي سياسي رايج، گروه‌ها و جريانات سياسي مؤثر و جهت‌گيري‌هاي سياسي مردم ايران است.
شناخت اين موارد که به صورت خلاصه در يک سو تفکرات و ديدگاه‌هاي جريانات و گروه‌هاي سياسي و مرجع و در سوي ديگر جهت‌گيري افکار عمومي جامعه قرار دارد، اساسي‌ترين زمينه شناخت محيط سياسي کشور است.
فرض اصلي در اين نوشتار اينکه در انتخابات دهم اغلب جريانات و گروههاي سياسي و مرجع از درک جهت‌گيري‌ها و رويکردهاي مردمي (افکار عمومي) ناتوان بوده و افکار عمومي جامعه بر آنها سبقت گرفته است. به عبارت ديگر برخي جريانات و گروه‌هاي سياسي کماکان با مواضعي مبهم و از دور خارج شده وارد صحنه انتخابات شدند، در حالي‌که افکار عمومي جامعه از اين مواضع عبور کرده و رويکرد جديدي را اتخاذ نموده است که جريانات مذکور ظرفيت پوشش اين رويکرد را نداشته‌اند.
جهت اثبات اين فرضيه، ابتدا به مطالعه مواضع جريانات سياسي حاضر در انتخابات دهم و ديدگاه کانديداهاي آنان مي‌پردازيم. نقطه عزيمت بحث را مطالعه مواضع نامزدها قرار داده چرا که در رقابت هاي سياسي اين دوره ديدگاه‌هاي متفاوت چند حزب پشت سر يک نامزد جمع ‌شد و نامزد مطرح شده برآيندآن ديدگاه‌ها محسوب مي‌شود.

جريان شناسي جنگ احزاب در انتخابات دهم

الف) ميرحسين موسوي و اصلاح طلبان: گروههاي سياسي اصلاح طلب که در دوران رياست جمهوري احمدي نژاد به شدت در نزد افکار عمومي جامعه تنزل يافته بودند و مردم به نامطلوب بودن آنها به عنوان نماينده افکار عمومي پي برده بودند، با تمام توان سعي کردند در انتخابات دهم به گونه‌اي حاضر شوند که حتما" احمدي نژاد را از صحنه حذف کنند. مطلوب آنها در مرحله اول کسب کرسي رياست جمهوري و چنانچه واقع نشد، به قدرت رسيدن هر فردي غير از احمدي نژاد بود. اين گروه‌ها ابتدا با دو نامزد خاتمي و ميرحسين موسوي فعاليت خود را شروع کردند؛ اما چون از عدم محبوبيت خاتمي اطمينان يافتند، با وجود اختلاف نظر با موسوي به سوي وي روي آورده و ابتدا به صورت مشروط و سپس با جديت تمام از وي حمايت کردند. احزاب مشارکت، مجاهدين انقلاب اسلامي، کارگزاران سازندگي، مردم سالاري، همبستگي، حزب اسلامي کار، خانه کارگر و ساير گروه‌هاي اقماري دوم خردادي با تمام توان از موسوي حمايت کردند و شخص محمد خاتمي هم جهت جذب هوادار براي وي وارد عمل شد. آنچه در اين زمينه اهميت دارد اينکه گروه‌هاي اصلاح طلب با همان مواضع و ديدگاههاي قبل و حتي راديکال‌تر از قبل وارد عمل شده بودند؛ اما جهت سرپوش گذاشتن بر اين مساله و اينکه مي‌دانستند که ممکن است با اين مواضع صريح و ساختار شکنانه در بين مردم مقبوليتي نيابند، زير چتر گزينه‌اي که ريشه در انقلاب دارد و وابسته به نظام تلقي مي‌شود، جمع شدند. آنان با علم کردن شعارهاي امام راحل و ترويج اين ايده که کشور در وضعيت خطرناکي قرار گرفته است و ما بايد آن را نجات دهيم، به دنبال جلب افکار عمومي جامعه بودند. در اين ميان ميرحسين موسوي هم با سياست درهاي باز، هر گروه و جرياني که از وي حمايت کرد را پذيرفت. و همين مساله سبب شد تا موسوي نتواند درک صحيحي از مواضع حقيقي گروه‌هاي طرفدار خود داشته باشد، به عبارتي جريانات سياسي پشت سر وي آميخته‌اي از جريانات فکري متفاوت و متناقض بود که شخص ميرحسين که در فاصله کوتاهي مانده به انتخابات وارد عمل شده بود، نمي‌توانست به راحتي آنها را شناسايي نمايد.

ب) مهدي کروبي و طيفي ديگر از اصلاح طلبان: کروبي که مدعي بود در دوره انتخابات نهم مي‌توانست آراء بيشتري داشته باشد، از چند سال پيش اقدام به تاسيس حزب و روزنامه اعتماد ملي کرد تا در يک حرکت سازمان يافته بتواند به قدرت راه يابد. آنچه کروبي دنبال کرد يک فرايند منطقي نيل به قدرت است؛ اما اشکال اساسي‌ کار اين بود که حزب اعتماد ملي و ارگان اين حزب که قرار بود بر اساس منطق کارکرد حزب، تقاضاهاي مردم را به نظام سياسي ارجاع و از آن طرف سياست‌هاي دولت را براي مردم شفاف کنند، به هيچ وجه در اين مسير قرار نداشتند. روزنامه اعتماد ملي همان مواضع ساختار شکنانه اصلاح طلبان، ديدگاه‌هاي غربي در مورد حقوق بشر و خواسته‌هاي برخي زندانيان سياسي را مطرح و نه تنها هيچ يک از اقدامات دولت نهم را هم پوشش نداد؛ بلکه همواره در مقام نقد برآمد.

کروبي نيز با همين رويکرد وارد عرصه انتخابات شد. وي مدعي تغيير فضاي موجود در جهت عملياتي کردن شعارهاي اصلاح طلبان بود. او طرح سهامي شدن شرکت ملي نفت و اعطاي ماهيانه 70 هزار تومان به هر ايراني را جزء برنامه‌هاي اصلي خود اعلام کرد. در واقع اهداف و مواضع کروبي آميخته‌اي از اصلاح طلبي و رويکرد به مسائل معيشتي مردم بود. کروبي رويکرد به معيشت مردم را اگر چه در چهار سال پيش با طرح اعطاي 50 هزار تومان ماهيانه به هر ايراني دنبال کرد، اما از آغاز انتشار روزنامه اعتماد ملي با مسئوليت وي، هيچ گاه مساله جدي آن معيشت مردم نبود. روزنامه کروبي با تمسخر طرح‌هاي دولت که به بهبود اوضاع معيشتي و رفاهي مردم انجاميده، تنها راه نقد غير منصفانه را مي‌پيمود و از اين رويکرد دولت نهم با عنوان «گداپروري» و... ياد مي‌کرد. به طور کلي در اين دوره از انتخابات مهدي کروبي با طرح گزينشي شعارهايي در زمينه‌هاي مختلف که به نوعي دغدغه روشنفکران اصلاح طلب و برخي افراد اپوزيسيون محسوب مي‌شود و از طرفي در بين جوانان و دانشجويان هوادار دارد، وارد عمل شد. شعار تغيير کروبي به نوعي شعار انتخاباتي اوباما، change را قريب به ذهن مي کرد، حال آنکه معلوم نيست چه ايده‌اي بر اين مساله حاکم است. در واقع بايد گفت يک منطق کلي و گفتمان شفاف بر اهداف کروبي حاکم نيست و حتي در همان شعارهاي گزينشي هم هيچ راهکار و برنامه‌اي اعلام نشده است. بر همين اساس کروبي طرفداري اغلب اصلاح طلبان يعني پايگاه اجتماعي سنتي خود را به همراه نداشت و تنها حزب اعتماد ملي و مجمع اسلامي بانوان به صورت جدي از او طرفداري کردند که دبيرکل حزب اول شخص کروبي و دومي همسر وي است.

ج) محسن رضايي و دولت ائتلافي: محسن رضايي از چندي پيش با انتقاد از عملکرد دولت نهم در حوزه اقتصاد، موضوع دولت ائتلافي را راهکار برون رفت از مشکلات مي‌دانست. رضايي با برنامه انقلاب اقتصادي و ارائه ديدگاه‌هايي در زمينه بهبود اوضاع اقتصادي وارد عرصه انتخابات شد و همزمان موضوع ايجاد دولتي ائتلافي را با حضور نخبگان سياسي کشور مطرح نمود. برنامه اقتصادي رضايي هر چند منسجم بود اما ورود او به عنوان يک فرد نسبتا مستقل، جايگاه مهمي را در عرصه رقابت سياسي نصيب وي نساخت و تنها در مباحث اقتصادي فردي با برنامه تلقي مي‌شد. به عبارت ديگر ديدگاهها و برنامه‌هاي اقتصادي رضايي در شرايطي مطرح شد که افکار عمومي جامعه در حال عبور از گفتمان سياسي اصلاح طلب به سوي گفتمان حل مشکلات طبقات پائين جامعه و مقابله با فقر، فساد و تبعيض بود. آنچه رضايي مطرح کرد يک برنامه بود تا گفتمان و جامعه در حال عبور از يک گفتمان به گفتمان ديگري بود، نه از يک برنامه به برنامه ديگر.

د) احمدي نژاد و جريان اصول گرا: دکتر احمدي نژاد در انتخابات رياست جمهوري نهم به عنوان يک کانديداي مستقل و با عدم نمايندگي يک حزب و گروهي خاص وارد عرصه شد و توانست در يک رقابت نابرابر بر ساير رقبا پيروز شود. احمدي نژاد در طول چهار سال حکومت داري، بدون توجه به حزب يا جريان سياسي خاصي، مستقيما با مردم تمام کشور در تعامل بود و سياست سفرهاي استاني را به نحو مطلوبي عملي کرد. تلاش گسترده دولت نهم و شخص احمدي نژاد در رفع مشکلات معيشتي مردم، برقراري عدالت و کاهش فاصله فقير و غني، مبارزه با باندهاي قدرت و ثروت، احياي عزت ايران در سطح بين المللي و مهم‌تر از همه زنده کردن شعارهاي اوليه و اساسي انقلاب و حضرت امام راحل سبب شد تا مقبوليت اين دولت در بين مردم افزايش يافته و در سطح کشور يک موج عمومي در حمايت از آن شکل گيرد. حضور رئيس جمهور در بيشتر شهرستانها و روستاهاي کشور و ايجاد ارتباط مستقيم با مردم جهت حل مشکلات آنها و بي‌توجهي به سيل انتقادات مطبوعات اصلاح طلب، سبب شد تا در اين فرآيند کار و تلاش دائم و ارتباط مستقيم با مردم، نوعي عقلانيت سياسي در افکار عمومي جامعه شکل گيرد که بسي فراتر از عقلانيت سياسي احزاب و گروههاي دوم خردادي و برخي احزاب اصولگرا بود.

در واقع شعار مهم گروههاي دوم خرداد اين بود که آنها درک عميق و صحيحي از افکار عمومي جامعه دارند و از هواداري اکثريت مردم برخوردارند. برهمين اساس آنها اين ايده را مطرح مي کردند که چنانچه حضور حداکثري در هر انتخاباتي رخ دهد برنده‌ي آن نماينده جريان اصلاح طلب است. اما آن خوش بيني و البته توهم اصلاح طلبان، در اقبال افکار عمومي جامعه به دکتر احمدي نژاد نمايان شد. در اين ميان جريانات اصولگرا با وجود اينکه انتقاداتي به عملکرد دولت نهم داشتند اما به سبب کار و تلاش دائمي دولت براي خدمت رساني به مردم و احياي شعارهاي اصيل انقلاب اسلامي، از احمدي نژاد در انتخابات دهم حمايت کردند و وي را به عنوان نامزد خود معرفي نمودند. البته اصولگرايان حامي احمدي نژاد که متشکل از حزب مؤتلفه، جبهه پيروان خط امام و رهبري و اصول‌گرايان تحول خواه بودند، در يک فراز و فرود طولاني به اين مساله رسيدند. آنها ابتدا قصد داشتند تا از يک نامزد اصولگراي ديگري حمايت کنند؛ لکن جهت انسجام در مقابل جبهه اصلاح طلب و جايگاه ويژه احمدي نژاد در بين مردم به سوي او روي آوردند. طرح اين فرايند به اين خاطر است که بگوييم اصول‌گرايان در زمان مناسبي به اين عقلانيت رسيدند که موضوع احمدي نژاد با سايرين، تفاوت دو برنامه نيست؛ بلکه تفاوت دو گفتمان است که در يک سوي آن گفتمان مبارزه با فقر، فساد و تبعيض و برقراري عدالت و در سوي ديگر گفتمان ساختار شکنانه اصلاح طلبان قرار دارد و افکار عمومي جامعه به سمت گفتمان اولي گرايش دارد. بنابراين بخش زيادي از اصول گرايان توانستند درک صحيحي از تحولات فکري و سياسي جامعه داشته باشند.

از مجموع آنچه گذشت به صورت مشخص مي توان عوامل ذيل را به عنوان چرايي اقبال مردم به احمدي نژاد برشمرد:

1- بر اساس آنچه گفته شد انتخابات دهم نشان داد ظرفيت جريان سياسي اصلاح طلب جهت پوشش خواسته‌ها، تقاضاها و رويکردهاي افکار عمومي جامعه بسيار پائين است. اصلاح طلبان با طرح همان ديدگاههاي سابق که مردم در انتخابات نهم از آنها عبور کرده بودند وارد عمل شده و در زمينه مسائل معيشتي مردم جز انتقاد از برنامه‌هاي دولت طرح ديگري نداشتند. نامزد آنها در انتخابات، ميرحسين موسوي، با موضع اصلاح طلب اصولگرا وارد ميدان شد؛ اما احزاب هوادار وي را اصلاح‌طلبان راديکال و ميانه رو تشکيل مي‌دادند و هواداران خياباني او در قامت معترضان نظام ظاهر شدند و اين يک تناقض اساسي براي موسوي و تيم کاري وي بود . از سوي ديگر ميرحسين موسوي که طرفداري اقتصاددانان دولتي را به همراه داشت نمي‌توانست نسبت خود را با سياست هاي اقتصادي نظام همچون اصل 44 قانون اساسي و حمايت از خصوصي سازي روشن کند. بنابراين موسوي در بعد سياسي فاصله زيادي با افکار عمومي جامعه داشت و در بعد اقتصادي نسبتي تناقض آميز با سياست هاي نظام برقرار مي کرد.

2- جريان سياسي اصلاح طلب که به هواداري از ميرحسين موسوي برخاسته بود نه تنها از لحاظ فکري با افکار عمومي جامعه فاصله دارد؛ بلکه در درون نيز دچار سرگرداني فکري و ابهامات فراواني است. نسبت تمامي گروههاي اين جريان با نظام ولايت فقيه، قانون اساسي, نظارت استصوابي، حقوق بشر، حقوق زنان، آزادي و ... ناهمگن و تا حدي نامشخص است. مهمتر اينکه مردم درک شفافي از اصلاح طلبي ندارند و حتي هشت سال حاکميت اين جريان به کسب اين درک کمکي نکرده و اين البته به سبب ابهامات فکري اين جريان است و شکاف موجود در جبهه اصلاحات که به نامزدي دو فرد از سوي اين جريان انجاميد، برخاسته از همين مساله است.

3- در ميان ابهامات موجود در جبهه اصلاحات، دولت نهم با تعامل مستقيم با مردم و بذل همت بالا جهت رفع مشکلات آنها، گام برداشتن در مسير عدالت و مبارزه با فقر، فساد و تبعيض، توانست افکارعمومي جامعه را از افيوني که روزنامه‌ها و شخصيت هاي دوم خردادي بر مردم تحميل کرده بودند، نجات دهد؛ مردم به نوعي خود آگاهي رسيدند و اوضاع سياسي کشور شفافيت بيشتري به خود گرفت. مردم ديگر با رئيس جمهوري نظريه پرداز در باب آزادي، تساهل و تسامح، جامعه مدني و بسياري از واژگان انتزاعي مواجه نبودند، بلکه با رئيس جمهوري کارگر که از نزديک با مشکلات آنها آشنا است سروکار داشتند و البته فراواني مشکلات مردم و به ويژه مناطق محروم که در دوران‌هاي گذشته به چشم دولت‌ها نمي‌آمد، به صورت طبيعي سبب اقبال به دکتر احمدي نژاد مي شد.

بنابراين شخص احمدي نژاد بدون برخورداري و استفاده از کارکرد حزب و گروه سياسي توانست با فرآيند کار و تلاش گسترده، جستجو و شناخت مشکلات واقعي مردم و ارتباط نزديک با آنها، نوعي خود آگاهي پيرامون مبارزه با فقر، فساد و تبعيض و عدالت خواهي در افکار عمومي جامعه به وجود آورد و افکار عمومي هم در واکنشي متقابل با علم کردن اين انديشه‌ها در هيات يک جريان فکري جديد، گسترده و متفاوت با مواضع احزاب سياسي حاضر، ظاهر شدند تا بتوانند تشخيص دهند چه کسي بهترين گزينه براي رياست جمهوري ايران است. خلاصه اينکه افکار عمومي جامعه بر اثر اقدامات دولت نهم (سفرهاي استاني، ديدار چهره به چهره با مردم، رسيدگي به مشکلات آنها و ... ) تابوي فکري جريانات اصلاح طلب را شکست و بر عقلانيت سياسي آنها در تشخيص نيازهاي اساسي کشور در داخل و خارج سبقت گرفت.