انتخابات اخیر صدتا فایده داشت ازجمله تحول اساسی در زیربنای فکری خان عمو، خان عمو که «عمرش دراز باد» تا دیروز از حقوق بشر و آزادی اندیشه همانند کفر غربی یاد میکرد و حضور زنان در عرصههای مختلف را برنمیتابید ولی امروز در جمع اصحاب و یاران که جلو بازارچه جشن پیروزی گرفته بودند از هر اصلاحطلبی اصلاحطلبتر داد سخن میداد و در آخر گفت: یک کف بلند و مرتب بزنید. سرانجام رفت ته حجره پشت میز، خندان و شنگول با صدای بلند گفت: غلومی یخ شربت داییجان را بیشتر کنید. جمعه عصر با هجوم حماسی مردم بدجوری سوزش داشت. گفتم: خان دایی جوابی نداری؟ گفت: نه، چه گویم که ناگفتنم بهتر است، بیا یکی قصه بیربط بگویم.
پیرمردی باروتبار الاغش کرده بود و میخواست وارد شهر شود گزمهها جلویش را گرفتند و گفتند: اینها چیست؟ گفت: سیاهدانه است. گفتند بوی باروت میدهد؟ گفت: سیاهدانه است. گفتند: پودر است رنگش را ببین! گفت: بعله دقیقا سیاهدانه است. گفتند: امتحان کنیم؟ گفت: بکنید سیاهدانه است! خلاصه در حضور کلانتر شهر پودر را کف دستش ریخته کبریت بدان زدند کف دست و ریشش سوخت! سرپاسبان پرسید چه بود؟ گفت: نگفتم، سیاهدانه است!… باز خان عمو گفت: شربت پر یخ بده خان عمو تا حماسه حضور کمتر بسوزاندش! داییجان سری تکان داد و یواشکی گفت: نگفتم، سیاهدانه است!
زباندراز