زمان : 28 Farvardin 1388 - 22:32
شناسه : 16320
بازدید : 25701
ضرورت بحث و مقابله با خرافات: ضرورت بحث و مقابله با خرافات:
ضرورت بحث و مقابله با خرافات:
یکی از ویژگی های مهم انسان که موجب برتری او بر دیگر جانداران می شود نیروی ادراک اوست. در پرتو این نیروی عظیم است که آدمی می تواند کاخ بلند زندگی را برافراشته سازد و زمام امور طبیعت را به دست گیرد و در آغوش آن روزگاران بگذراند. اما هنگامی که این نیروی خدادادی در گذرگاه زمان دستخوش آفات شود و ابرهای تیره اوهام و خیال و پندار در قالب و شکل خرافات دور آن را بگیرند و مانع تابش نور افزای خرد و عقل شوند، این نیرو در عمل خلع سلاح شده و تأثیر و کاربرد خود را از دست می دهد و خرافات و اوهام به جای آن به ایفای نقش می پردازد و قلمرو پهناوری را به زیر سلطه ی تاریک خود در می آورد.
یک مانع در مسیر تبلیغ خرافه گرایی است. همچنان که در گذشته نیز یک مانع در مسیر تبلیغ رسولان بود. به عنوان مثال: زمانی که مردم «انطاکیه» در برابر منطق روشن و مستدل رسولان نتوانستند جواب قانع کننده ای بدهند، اشکالات دیگری می آوردند و با مطرح کردن یک خرافه، رسولان الهی را زیر سوال می بردند: « (#þqä9$s% $¯RÎ) $tR÷Ž¨sÜs? öNä3Î/ ( ûÈõs9 óO©9 (#qßgtF^s? ö/ä3§YuHäd÷Žt\s9 Oä3§Z¡¡yJu‹s9ur $¨ZÏiB ë>#x‹tã ÒOŠÏ9r&   » [4]
(آنان گفتند ما آمدن شما را به فال بدگرفتیم، اگر دست از تبلیغ ادعای خود برندارید هر آینه شما را سنگسار می کنیم و از جانب ما مشکلات و عذاب دردناکی خواهید کشید.)
برحسب اتفاق آن سالی که دو مبلّغ به انطاکیه رفته بودند، باران نیامده و خشکسالی مردم را در مضیقه قرار داده بود و آن ها هم از این زمینه ی مساعد سوء استفاده کردند و خشکسالی و بی آبی را به حساب نامبارکی قدم رسولان الهی گذاشتند و گفتند: «اگر شما افراد خوب و به حقی بودید می بایست با آمدن شما باران ببارد و نعمت و برکت فراوان شود.»[5]
اعتقاد به فال بد و نیک، طالع و طلسم، خواندن مرغ و نغمه جغد و عطسه و این گونه مسائل در برخی از افراد وجود دارد و این نوع خرافه های فرهنگی که از اصالت های مکتبی عاری است، گاهی موجب انحراف افراد از رسیدن به حقایق دین می گردد و گاهی کاربرد این گونه مطالب بی اساس و خرافی به گونه ای است که به بسیاری از مسائل، صبغه ی اعتقادی می دهد و در مقابل برای معتقدان به چنین مطالبی، حتی مطالب اعتقادی و اصول مسلّم دین چندان ارزش و قیمتی ندارد، بلکه این گونه اعتقادات خرافی سبب می شود پیامبران الهی را تکذیب کنند و از آن بدتر، تهدید بنمایند که اگر دست از تبلیغ رسالت خود برندارید شما را سنگسار و شکنجه می کنیم. به همین جهت است که قرآن و روایات اسلامی با این گونه اعتقادات و رسوم خرافی معارضه و مبارزه کرده است. که یکی از مبارزات قرآنی آیه ی «(#qä9$s% Nä.âŽÈµ¯»sÛ öNä3yè¨B 4»[6] است. طائر یعنی پرنده. برنامه ی عمل نیز که در روز قیامت برگردن افراد می اندازد، طائر گفته می شود. قرآن کریم می فرماید: «¨@ä.ur ?`»|¡SÎ) çm»oYøBt“ø9r& ¼çnuŽÈµ¯»sÛ ’Îû ¾ÏmÉ)ãZãã ( »[7]
امام علی (ع) نیز در این باره می فرماید: «والطیرَه لیست بحقٍّ»[8] (فال بد حقیقت ندارد.)
پیامبر اکرم (ص) نیز می فرماید: «لا عدوی و لاطیره و لا همامّه؛ شر و فال بد و خواندن جغد اصل و اساسی ندارد.»[9]
در هر حال از جمله شرایطی که مبلّغ نمی تواند آن را نادیده بگیرد و حتی گاهی سدّ راه کار او می گردد فرهنگ های منحط و خرافه پرستی ها در جامعه است که باید با توجه به این موانع و با تلاش در جهت رفع این گونه اشکالات، رسالت خود را با توکل بر خدا و تدبیر پی گیری کند.
لذا در محیط هایی که خطیب برای ارشاد و دعوت به معارف عالی و منطقی اسلام اقدام می کند و می خواهد مخاطبان خود را از رسوم غلط و مطالب ضعیف اذهان را انباشته ساخته که ادای رسالت عظیم تبلیغ کاری دشوار و گاهی طاقت فرسا می شود.
عدم آگاهی محیط هایی که گاهی اسیر رسوم کهنه ی قومی و قبیله ای هستند و گاهی اعتقاد به مطالب سست و بی پایه، چنان در وجود آنان ریشه دوانده، که بیان عقاید صحیح و احکام حیاتبخش و اخلاق خلاقیت آفرین اسلامی برای آن مردم، خطیب را با مشکلات فراوانی دست به گریبان خواهد ساخت و این جاست که مبلّغ اسلام و برخورد او با چنین انحطاط فکری و نقیصه ی اجتماعی، برای ارائه تبلیغ صحیح ضرورتی اجتناب ناپذیر است تا زحماتش تاثیر فراوانی بر محیط بگذارد.[10]
خرافه و خرافه پرستی منحصر به اعراب جاهلی یا برخی از مردم کشورهایی چون، چین و ژاپن و امریکا نیست بلکه ما مسلمانان نیز در جامعه خود دچار خرافه گرایی و خرافه پرستی هستیم که چنان چه کورکورانه از آنها پیروی شود چه بسا سر از بت پرستی و کفر در آورد. اگر این گونه هم نباشد لا اقل از دیدگاه عقلانیت بشر امروزی مخفی نیست. چنان که ممکن است این خرافه ها از زمره ی دین مقدس اسلام شمرده شود که ارائه چنین دینی به مردم که تشنه دین و ارزش های معنوی اند در حقیقت نوشاندن آب زلال ولی آلوده ای است که موجب تنفر آنان خواهد شد علاوه بر این، این خرافات چون سدی مانع از پیشرفت اسلام می شود.
با توجه به این که زدودن خرافه هایی که به صورت فرهنگ و سنت یک فوم درآمده کاری مشکل و زمان بر است و از طرفی باعث خلأ محسوسی در جامعه می شود؛ که می بایست این خلأ ها به گونه ای ظریف و روشمند به وسیله ی ارزش ها و هنجارهای اصیل اسلامی پر شود تا جامعه دچار آسیب ناشی از آن خلأ ها مانند بی هویتی نسل ها نشود.[11]  
 
خلاصه فصل اول:
خرافات: در لغت؛ باورهای باطل و بی اساس که فاقد مبنای عقلی و عملی باشد.
در اصطلاح؛ به هر امر غیر واقعی گفته می شود.
ضرورت بحث از خرافات: یکی از موانع سد راه تبلیغ خرافه گرایی است همچنان  که در گذشته نیز یکی از موانع مهم تبلیغ رسولان الهی بوده است و این از جمله شرایط مهمی است که مبلّغ نمی تواند آن را نادیده بگیرد. محیط هایی که اسیر این غلط های کهنه و غلط قومی و قبیله ای هستند، گاهی اوقات این رسومات غلط چنان در وجود آنان ریشه دوانده که بیان عقاید صحیح و احکام حیاتبخش و اخلاق ناب اسلامی در آنها اثر نمی گذارد. اینجاست که لازم دیده می شود مبلّغ برای پر کردن خلأهایی که به خاطر گرایش این افکار باطل در اجتماع و هویت فردی، اجتماعی مردم و جامعه ایجاد شده، با بکارگیری ارزش ها و هنجار های اصیل و جاذب اسلامی این خلأها را پر نموده تا دیگر جامعه دچار چنین آسیب هایی که منجر به از دست دادن نسل جوان و بی هویتی آنان می گردد؛ نشود.
 
 
 
ریشه های خرافات گرایی
مطالعه تاریخ ادیان و سیری شتابان در جنگل تاریک عقاید بشری و نگاهی گذرا به درون قبایل و بعضی جوامع انسانی، حاکی از گرفتاری نیروی ادراک در باتلاق مجهولات و ظلمات است. در این حالت اوهام آزادانه و بدون سدّ، برای هر امری عللی می آورد و در پی آن نیست که آیا بین معلول و علتی که برای آن آورده ارتباطی هست یا خیر. در این گونه جوامع که اوهام میدان دارند فرض ها، حقیقت، ساخته و پرداخته ذهن های بیمار، آیین و خرافات و وهم نیز زیر بنای معتقدات می شوند. در اینجاست که اگر عقل و خرد پس از جستجو و تلاش برای حل مسائل لاینحل، راه حل صحیح و برای معلول ها، علت درست کشف کرد، مردمان وهم زده نظریه عقل و خرد را مشکل خواهند پذیرفت. در جایی که گرفتار شوند و شک و دودلی هم گریبانگیرشان شود سعی می کنند با غیب ارتباط پیدا کنند. از آنجا که کمیت عقل و خرد در راهیابی به غیب هم لنگ است؛ کاهنان، رمّالان، مرتاضان، فالگیران و جن گیران که ادعا می کنند با غیب در ارتباطند و جنّیان آن ها را از چیز هایی که روی دادنی است، پیش از وقوع خبر می دهند، از آنها می خواهند که مشکلشان را حل کنند.
در این هنگام اوهام و خرافات مانع شکوفایی اندیشه انسان ها شده و بر افکار عنان گسیخته آنان حکومت می کند و بال های اندیشه را می بندد و قوه ابتکار و خلاقیت را از بین می برد و زمینه را برای اسارت طولانی و ذلت بار آماده می سازد.
جواهر لعل نهرو در این باره می گوید:« زنجیر هایی که گاهی ما را به بند می کشند و دست و پای ما را می بندند خیلی بدند. امّا زنجیر های نامرئی افکار خرافاتی و عقب مانده که روح و فکر ما را به بند می کشند، خیلی بدتر هستند. این زنجیر ها ساخته خودمان می باشند و هر چند که ما اغلب متوجه آنها نیستیم؛ ما را در حلقه حولناکشان اسیر دارند.»
شاید به همین لحاظ باشد که حکومت های خود کامه و استعماری سعی می کنند در کشور های تحت سلطه خود، سیاست هایی را دنبال کنند که به گسترش و ترویج خرافات کمک کنند، تا از این گذرگاه به مقاصد شیطانی خود و رام کردن مردم بهتر دست یابند زیرا وقتی مردم خرافاتی و نادان باشند و از زیر پرتو خورشید اندیشه در فرا راه خود استفاده نکنند، خیلی راحت می توان بر آنها مسلط شد؛ به عبارت دیگر یک ملت را با خرافات بهتر می توان مورد بهره کشی و استثمار قرار داد.
 
 

خرافه در ميان ملتها

خرافه در اصل به معناى سخن بيهوده، باطل و در زبان فارسى امروز به عمل يا اعتقاد ناشى از نادانى، جهل، ترس از ناشناخته‏ها، اعتقاد به جادو و بخت و درك نادرست علت و معلولها اطلاق مى‏شود.
به اعتقاد فيليپ وارينگ نويسنده كتاب فرهنگ خرافات مردم دنياى غرب و بخصوص امريكاييها و انگليسيها به لحاظ اعتقاد به عقايد خرافى، از تمام ملل جهان پيشى گرفته‏اند. به بيان ديگر غربيها كه مدعى سرورى تمدن و پيشرفتهاى مادى و عقلانى در دنيا هستند، در درون و بطن خود با يك كج‏انديشى كاملاً غير علمى و جاهلانه روبه‏رو هستند كه عملاً با خواستهاى منطق علمى در تضاد است و آن را زير سؤال مى‏برد. حال آنكه مردم جامعه ما به دليل قدمت تمدن باستانى و اعتقادات والاى اسلامى، همواره توانسته‏اند تعادلى نسبى ميان اعتقادات واقعى و باورهاى موهوم و خرافى پديد بياورند كه اصطلاحا «روشن‏بينى» خاص ايرانيان ناميده مى‏شود. تعدادى از اين خرافه‏ها را در ادامه با هم مى‏خوانيم:
در بعضى كشورهاى اروپايى اهل خرافه معتقدند نخ‏ريسى (و نه خياطى يا بافندگى) در طول باردارى براى زن آبستن «بد» است و باعث خواهد شد تا كودكش در آينده به دار آويخته شود؛ روستاييان بريتانيا نيز معتقدند اگر زن باردارى روى گور كسى پا بگذارد «بد» است و بچه‏اش در شكم وى خواهد مرد.
بنا به يك خرافه در اسكانديناوى، اگر زن آبستنى از يك فنجان «ترك‏دار» چيزى بنوشد كودكش «لب‏شكرى» به دنيا خواهد آمد.
اهل خرافه در آلمان معتقدند اگر زن آبستن در دوران باردارى جورابهاى شوهرش را (به عنوان محافظ) با خود حمل كند، كودكش نارس به دنيا نخواهد آمد. هنوز هم در برخى كشورهاى اروپاى ميانه از جمله مجارستان و چك و اسلواكى خرافه‏اى وجود دارد كه مى‏گويد اگر زنى بخواهد فرزندش پسر باشد بايد بلافاصله بعد از حامله شدن دانه‏هاى شقايق را روى درگاه پنجره بگذارد اما اگر بخواهد فرزندش دختر باشد بايد مقدارى شكر روى درگاه پنجره قرار دهد.
و بالاخره بسيار بجاست كه در اينجا عجيب‏ترين و نامحتمل‏ترين خرافه در باب آبستنى كه ظاهرا هنوز هم در برخى از نواحى اطراف و جزاير درياهاى مديترانه رايج است بياوريم و آن اين است كه اگر زن آبستنى ضمن آب‏تنى سهوا تخم هشت‏پايى را ببلعد فرزندش يك هشت‏پا خواهد بود و نه يك انسان معمولى.
در بعضى نواحى روستايى انگلستان خرافه عجيبى شايع است كه مى‏گويد اگر مى‏خواهيد بر سر كسى كه زندگى را برايتان مشكل كرده است، تلافى دربياوريد، آرنج خود را گاز بگيريد، حتما آن شخص را صاعقه خواهد زد.
ضرب‏المثلى قديمى است كه مى‏گويد «ابرو پيوسته را گرفتارى نشايد» و كسى كه داراى ابروان پيوسته است هميشه خوشبخت خواهد بود ـ اما به رغم اين ضرب‏المثل، در برخى كشورهاى اروپايى، شخصى را كه داراى ابروان پيوسته است فردى دروغگو و حتى خون‏آشام و گرگ‏صفت مى‏دانند.
در كشور آمريكا اهل خرافه معتقدند اگر دومين انگشت پاى يك زن از انگشت شست پاى او بلندتر باشد، در هر ازدواجى كه بكند «شلوار خواهد پوشيد».
در ايرلند معتقدند، اگر روى نوزاد خود «تف» كنيد مى‏توانيد از خوشبختى او در آينده مطمئن باشيد. در انگلستان گروهى معتقدند اگر هنگام تولد كودك، ابتدا پاى او بيرون بيايد، در عنفوان جوانى بر اثر تصادف پايش لنگ مى‏شود مگر اينكه بلافاصله وقتى به دنيا آمد روى پاى او «برگ بو» بمالند. در ميان مادران آمريكايى خرافه‏اى وجود دارد كه مى‏گويد اگر كهنه قديمى و يا پوشك مستعملى را دوباره مورد استفاده كودك خود قرار دهند، او در بزرگى دزد خواهد شد. بنا به يك خرافه ديگر آمريكايى هيچ گاه نبايد نوزاد را به «هوا انداخته و بگيريد» زيرا در بزرگى احمق خواهد شد.
هنوز هم در بسيارى از نواحى روستايى كشور آلمان خرافه‏اى است كه مى‏گويد بدزبانى و فحاشى بر تعداد موشهاى خانگى مى‏افزايد. گرچه رابطه افزايش تعداد اين جانور با فحاشى هنوز معلوم نشده است!
در آلمان و اتريش معتقد بوده‏اند تنها دختران باكره مى‏توانند با «فوت كردن» باعث شوند كه شمع خاموش نشود و در همين حال در كشور مجارستان يك راه مطمئن براى اثبات باكره بودن دختر، آن بود كه در ميان فوجى از زنبورهاى عسل حركت كند و زنبورها او را نيش نزنند! زيرا بنا به عقيده آنها زنبور عسل دختر باكره را نيش نمى‏زند.
اهالى كهنسال كشور روسيه نيز به ياد دارند كه زمانى در منطقه كاكاسوس در آن كشور، اهل خرافه معتقد بودند اگر سينه دخترى شروع به رشد كند علامت آن است كه بكارت خود را از دست داده است. در كشور انگليس نيز معتقد بودند اگر دختر جوانى ضمن چيدن ميز غذا فراموش كند نمكدان را روى ميز بگذارد نشان دهنده آن است كه ديگر باكره نيست!
در نواحى مركزى كشور لهستان زمانى ادعاى عجيبى شايع شد كه مى‏گفت دختران باكره مى‏توانند جريان آب را به صورت گلوله به طرف بالا سوق دهند و شايد عجيب‏ترين خرافه مربوط به اروپاى مركزى بود كه مى‏گفت اگر زنى هفت كودك نامشروع بزايد بكارت خود را باز خواهد يافت!
در اروپا معتقدند اگر دفعتا بينى كسى خارش كند علامت آن است كه با كسى نزاع خواهد كرد و در اسكاتلند اهل خرافه معتقدند چنانچه بينى كسى دفعتا شروع به خارش كند نشانه آن است كه كسى عاشق دلخسته او است و اهل خرافه در كانادا نيز معتقدند: اگر بينى كسى دفعتا خارش كند يا ديوانه خواهد شد يا با غريبه‏اى ملاقات مى‏كند يا احمقى را مى‏بوسد و يا در خطر است.
آلمانها هم خرافه‏اى دارند كه مى‏گويد دخترى كه ضمن كار كردن خوابش مى‏برد سرانجام با مردى «زن مرده يا زن طلاق داده» ازدواج خواهد كرد.
اهل خرافه در اروپا عقيده دارند اگر كسى هنگام صبح در حمام بخواند، نحس است. چون بنا بر يك ضرب‏المثل خرافى «آواز خواندن قبل از صبحانه همان و گريستن پيش از غروب همان!» و ظاهرا سرشب ديگر چنين محدوديتى وجود ندارد.
بعضى از روستاييان آمريكايى معتقدند مى‏توان با نهادن دم گربه در سوراخ بينى، باعث قطع خونريزى شد اما اگر خون بند نيايد بايد مقدارى كاغذ روزنامه را زير لب بالايى او گذاشت!
در سراسر كشور آمريكا معتقدند اگر روى بينى كسى رگ آبى رنگى باشد علامت مرگ زودرس است. اما در اروپا وجود اين رگ در روى قوس بينى علامت آن است كه صاحب آن هيچ گاه ازدواج نخواهد كرد!
در اروپا و انگليس خرافه‏اى وجود دارد كه مى‏گويد اگر گوش كسى دفعتا زنگ بزند حتما كسى دارد از شما حرف مى‏زند؛ اگر با گوش راستتان اين صدا را شنيديد خوبى شما را مى‏گويند اما اگر با گوش چپ خود صدايى شنيديد دارند از شما بدگويى مى‏كنند!
در انگلستان و اروپا بنا بر يك خرافه، يكى از ساده‏ترين راههاى كسب زيبايى آن است كه بدن را در شبنم تازه كه در نخستين روز ماه مه گرد آورده‏اند شستشو دهند. آلمانيها براى بدست آوردن زيبايى صرفا نوشيدن فنجانى قهوه سرد را توصيه مى‏كنند اما مجارها عقيده دارند شستشو در خون انسان نيز همان اثر را دارد!
بنا بر يك خرافه انگليسى و اروپايى، اگر كسى به سكسكه بيفتد حتما يك نفر دارد به او فكر مى‏كند! در يونان معتقدند سكسكه علامت آن است كه شخصى كه از سكسكه كننده متنفر است دارد همان لحظه پيش كسى ديگر از او بدگويى و گله مى‏كند و تنها راه خلاصى از دست سكسكه آن است كه انسان بتواند نام كسى را كه پشت سرش غيبت مى‏كند حدس بزند!
در كشور انگليس، وزغ را به جادوگران منتسب مى‏دانند و بعضى از اهالى روستاها، آن را نشانه بدبختى مى‏دانند. قرنها دزدان معتقد بودند اگر قلب وزغ را در جيب خود حمل كنند هيچ گاه دستگير نخواهند شد و خرافه بسيار شايع در مورد وزغ آنكه مى‏گويند وجود آن علامت برگزار شدن مراسم عروسى است و اگر وزغى از سر راه عروس به كليسا عبور كند، او و همسرش در آينده خوشبخت و بهره‏مند خواهند شد.
بنا بر يك خرافه انگليسى، اگر كسى در جيب خود ميوه درخت بلوط را حمل كند پير نمى‏شود.
بنا بر يك خرافه در كشور امريكا اگر كسى سر ميز غذا جايش را بعد از آنكه مشخص شد عوض كند بدشانسى خواهد آورد و براى دختران جوان خوب نيست كه در گوشه ميز بنشينند زيرا هرگز شوهر نخواهند كرد. اهل خرافه در همين كشور معتقدند هر كس روى ميز دراز بكشد در طول سال خواهد مرد.
در اروپا و شايد بيشتر از همه در آلمان خرافه‏اى وجود دارد كه مى‏گويد اگر بى‏آنكه عهدى در كار باشد و صرفا به صورتى تصادفى خبر دهند كه شخصى مرده است (در صورتى كه چنين نباشد)، آن شخص 10 سال ديگر بر عمرش افزوده خواهد شد.
بنا به يك خرافه قديمى انگليسى گروهى معتقدند «مرغى كه دائما قدقد كند و زنى كه صداى زير و جيغ مانندى داشته باشد، نه به درد خدا مى‏خورد و نه بنده خدا».
هنوز هم در كشور امريكا خرافه‏اى وجود دارد كه مى‏گويد اگر ضمن رفتن به مدرسه و يا دبيرستان كتابها از دستتان به زمين بيفتد هنگام «درس پس دادن» دچار اشتباه خواهيد شد.
ــــــــــــــــــــــــــ
* برگرفته از فرهنگ خرافات نوشته فيليپ وارينگ، ترجمه و گردآورى احمد حجاران.
 
 
خرافات در جوامع مدرن
نباید تصور کرد که خرافات و ساده لوحی تنها منحصر به کشور های جهان سوم و مردمی عامی و بی سواد است، بلکه در کشور هایی که خود را صاحب بلا منازع تکنولوژی و قدرت می دانند نیز خرافات پیدا می شود. به عنوان نمونه گوشه هایی از اعتقادات عجیب برخی از کشور ها را می خوانیم:
طبق آخرین آمار، نیمی از مردم آمریکا، افرادی خرافاتی هستند. آمریکایی ها معتقد هستند اگر شما روی پلی با دوستان خود خداحافظی کنید، دیگر هیچ وقت آنها را نخواهید دید. وقتی شهاب سنگی دیدید، سریع آرزو کنید؛ همه آرزوهای شما برآورده خواهد شد. اگر هنگام عطسه دستانتان را جلوی دهانتان بگیرید، ممکن است روحتان از فرصت استفاده کرده؛ فرار کند. فرانسوی ها به شدت به طالع بینی معتقدند و اگر روزی از طریق اینترنت از پیش بینی آن روز مطّلع نشوند، از جایشان تکان نمی خورند. فرقی هم نمی کند کارگر ساده یک کارخانه باشند یا یک دولت مرد بلند پایه. آنها اولین ورق روزنامه ای که سر میز صبحانه می خوانند، صفحه مربوط به طالع بینی و پیش گویی روزانه است. چینی ها هم دست کمی از بقیه ندارند. آنها برای دور کردن شیطان از خودشان، دست به هزار و یک جور کار عجیب و غریب می زنند؛ مثلاً مقداری لوبیا قرمز جلوی در خانه شان می پاشند تا شیطان بترسد و نزدیک نشود. آنها معتقدند رنگ قرمز قدرت عجیبی در دور کردن نیرو های پلید دارد. به گزارش شبکه خبری «ورد نیوز» طبق خرافات، در میان مردم چین عدد چهار، عدد نحسی است. بر اساس مطالعات یک جامعه شناس آمریکایی در دانشگاه «سن دیگور» که بر روی چینی ها و ژاپنی های مقیم آمریکا صورت گرفت، تعداد مرگ و میر ناشی از حمله قلبی در میان چینی ها در روز چهارم هر ماه میلادی نسبت به روزهای دیگر بیشتر است و این مرگ و میر ظاهراً به دلیل ترس از این روز و فشار های روانی ناشی از آن است. این جامعه شناس در طی بیست و پنج سال گذشته مرگ بیش از چهل و هفت هزار چینی در آمریکا را در روز چهارم هر ماه گزارش کرده و در مجله «مویکال انگلیس» آن را به ثبت رسانده است. «جیمی راکسبرگ» محققی که بر روی این تحقیقات کار کرده است، می گوید: این تحقیقات به کمک چند ریاضیدان صورت گرفت و معلوم شد در روز چهارم هر ماه شمار مرگ و میر ناشی از حمله قلبی در میان چینی های مقیم آمریکا در روز چهارم هر ماه نسبت به روز های دیگر سیزده درصد بیشتر است. وی می افزاید تلفظ عدد چهار در میان چینی ها تلفظsi و در زبان ژاپنی تلفظshi دارد که دارای معنایی شبیه مرگ در هر دو زبان است. آنان به شوم بودن عدد چهار آن قدر معتقدند که در کشورشان برای شماره گزاری اتاق های هتل ها و بیمارستان ها از عدد چهار استفاده نمی کنند؛ حتی در نیروی هوایی چینی به دلیل عقاید خرافی از عدد چهارم برای شماره گذاری هواپیماهای نظامی دوری می شود. ایرلندی ها نیز برای اینکه از قافله عقب نمانند، فکر  می کنند نعل اسب شانس می آورد و اگر بخواهند آن را در جایی نصب کنند، باید سر بالا باشد؛ چون در این حالت تأثیرش بیشتر است. بعضی از آنها هم معتقدند اگر یک نعل اسب را بالای تخت خوابشان بیاویزند، محال است کابوس ببینند. برای مصری ها، گربه خیلی مهم و مقدس است؛ چون فکر می کنند که ایزیس که یک الهه باستانی است، به شکل گربه بوده و هر کس گربه ای را بکشد، محکوم به مرگ است. آن ها حتی فکر می کنند گربه سیاه برای صاحبش شانس    می آورد. انگلیسی ها، گربه را مومیایی می کنند و به دیواری می زنند تا ارواح پلید را دور کند! آن ها معتقدند اگر گربه سیاهی به سوی شما بیاید، با خودش خوش شانسی می آورد؛ اما اگر از شما خوشش نیاید و از پیش شما برود، شانسی باقی نمی ماند.
 
خرافات در اعصار مختلف
در اینجا سؤالاتی مطرح است و آن اینکه آیا خرافات به واسطه ظهور علوم، رو به تضعیف می روند و یا اینکه هر عصر خرافه جدیدی را با خود می آورد؟
وقتی دقیقتر به تاریخ زندگی بشر نگاه کنیم، در خواهیم یافت که به واسطه پیشرفت زمان، خرافات نیز لباس کهن از تن به در می آورند و با لباس و نام دیگر، ظهور پیدا می کنند. باور ها، جزء لا ینفک فرهنگ مردمانند. ذهنیات هر فرد، از باور ها، پندار ها، سخنان و ادبیات عامه انباشته است. هر عصر و نسلی، خرافات خاص خودش را می پرورد. اما در کل می توان اذعان داشت که به هر اندازه «استدلال» ، «تعقل» و «لزوم تجربه» در جامعه بیشتر حاکم باشد، دامنه خرافات در آن جامعه محدودتر وشیوع وپذیرش آن نیز کمتراست. در چنین جوامعی، خرافات را بیشتر با کارکرد طنز، سرگرمی، ادبیات داستانی و گزارش تاریخ می توان پیدا کرد. به عنوان نمونه،«هفت سین» در سفره نوروز روزگاری جنبه آیینی (نشانی از هفت فرشته و هفت عنصر حیات و...) داشت؛ اما پس از اسلام آوردن و رونق علوم در این سرزمین، اندک اندک، جنبه آیینی خود را از دست داد و به خرافه نزدیک شد. در روزگار معاصر، همین باور عامیانه، کارکرد فرهنگی- نمادی یافته است. نمونه دیگر«سنت سیزده بدر» است که روزی «آیین» و روز دیگر «خرافه» بوده است و امروزه تنها کارکرد فرهنگی-نمادین دارد...[12]
 

واقعيت نگرى و پرهيز از خرافات در سيره پيشوايان

واقعيت نگرى

يكى از اصول اساسى و جدى در سيره درخشان پيشوايان الهى تكيه بر واقعيات و حقايق، و دورى و پرهيز از هرگونه بيهودگى، خرافات و بدعت‏ها است، حقيقت گرايى در سرلوحه زندگى پيامبران و امامان ( عليهم السلام) قرار داشت، چرا كه مى‏دانستند بين آب و سراب فرق است و نبايد اين دو را درهم آميخت، دعاى هر روزه آنها اين بود كه: «اللهم ارنى الاشياء كما هى؛ خداوندا ! امور را آن‏گونه كه هست‏به من نشان بده .» يا عرض مى‏كردند: «يا رب ارنى الحق كما هو عندك؛ خدايا حق را همان‏گونه كه در نزد توست ‏براى من نمايان كن.»[13]  و در فرازى از دعاى بعد از نماز عشاء كه از امام صادق ( عليه‏السلام) نقل شده چنين مى‏خوانيم: «اللهم ارنى الحق حقا حتى اتبعه، و ارنى الباطل حتى اجتنبه و لا تجعلها على متشابهين، فاتبع هواى بغير هدى منك؛ خداوندا ! واقعيت ‏حق را به من نشان بده تا از آن پيروى كنم، و باطل را به من بنمايان تا از آن دورى ورزم، و حق و باطل را براى من مبهم و نامشخص نكن، كه در نتيجه از هواى نفس خود به دور از راه هدايت تو، پيروى نمايم .»[14]
بر همين اساس مبارزه با خرافات، و راه‏هاى بيهوده، و طريقه‏هاى پوچ و غلط انداز، و هرگونه بدعت، در سرلوحه تعليمات پيامبران و رهبران الهى بوده و هست، آنها امين و راستگو و واقع بين بودند، و چهره حق را آن‏گونه كه بود به مردم نشان مى‏دادند، نه اين كه سراب را به عنوان چشمه زلال آب معرفى كنند، و از راه فريب و دغل كارى وارد شوند، و باطل را به صورت حق و يا حق را به صورت باطل نشان دهند . پيكار آنها با بت‏سرپرستى و طاغوت پرستى و هرگونه تقليد كوركورانه و خرافات، براى آن بود كه حقيقت را به مردم نشان دهند، و پيرايه‏ها را از چهره زيباى حق بزدايند، و آلودگى‏هاى خرافات و انحرافات را از آيينه دل بشويند، سخن آنها اين بود كه: «كل بدعة ضلالة و كل ضلالة فى النار؛ هر بدعتى گمراهى است، و هرگمراهى موجب آتش دوزخ است .»[15] آنها براى حفظ دستورهاى الهى از دستبرد تحريف، آن چنان مراقب بودند كه در روايات آمده: امام صادق ( عليه السلام) يادى از عصر غيبت كرد، و براى استوارى قلب‏هاى مؤمنين، به خواندن دعاى غريق سفارش نمود، عبدالله بن سنان پرسيد: دعاى غريق چيست؟ آن حضرت فرمود بگو: «يا الله يا رحمان يا رحيم، يا مقلب القلوب ثبت قلبى على دينك؛ اى خدا ! و اى بخشايشگر مهربان، اى گرداننده دل‏ها قلب مرا بر دينت استوار و محكم كن .» عبدالله مى‏گويد من اين دعا را خواندم ولى بعد از جمله مقلب القلوب، جمله «و الابصار» را پيش خود افزودم . امام صادق (عليه السلام) به من رو كرد و فرمود: «خداوند گرداننده دل‏ها و ابصار (چشم‏ها) است، ولى آنچه را كه من گفتم همان را بگو، و چيزى بر آن كم و زياد نكن»[16]
از اين روايت دو مطلب استفاده مى‏شود، نخست اين كه در عصر غيبت امام عصر (عج) بر اثر شبهات و انحرافات عقيدتى، قلب‏ها متزلزل شده و از حق فاصله مى‏گيرند، بايد به خدا پناه برد، و همواره براى استوارى قلب و فكر، از درگاه الهى مدد جست، تا مبادا باطل جانشين واقعيت و حقيقت گردد، دوم اين كه آنچه را امامان حق فرمودند، بايد همان را پيروى كرد، و چيزى پيش خود بر آن نيفزود، گرچه در ظاهر آن چيز افزوده، درست‏باشد، آرى امامان ( عليهم السلام) تا اين اندازه مراقب حفظ حريم واقعيت‏ها بودند . به عنوان مثال يكى از امورى كه خواص و عوام را از صراط مستقيم حق منحرف مى‏كند توجيه گناه است، كه داراى خطر بزرگ است، و راه‏هاى اصلاح را به روى گنهكار مى‏بندد، و گاه واقعيت‏ها را در نظر او مسخ و دگرگون مى‏سازد، مثلا ترس خود را با توجيه احتياط، و ضعف نفس خود را با توجيه حيا، و حرص خود را به عنوان لزوم تامين زندگى، و تن پرورى و كوتاهى‏هاى خود را به عنوان قضا و قدر توجيه مى‏كند، و به راستى چه مصيبت و دردى رنج‏آورتر از اين كه انسان با تحريف مفاهيم ارزشمند اسلام، با دست‏خود، حق را وارونه جلوه داده، و خود و ديگران را از راه نجات محروم مى‏سازد . توجيه گناه يك نوع فريب دادن و اغفال خود و مسلمين است، ظاهرى زيبا و شرعى دارد، و باطنى آلوده مانند كسى كه مواد غذايى مى‏فروشد، براى جلب مشترى، روى آن را از مواد خوب، و درون آن را از مواد بد مى‏گذارد. كه امام باقر (عليه السلام) به شخصى كه چنين كرده بود فرمود: «ما اراك الا و قد جمعت‏خيانة و غشا للمسلمين؛ تو را نمى‏بينم مگر اين كه خيانت و فريب مسلمانان را جمع كرده‏اى .»[17]
توجيهات دروغين، كه سراب را آب نشان مى‏دهد، و به امور بيهوده و باطل، جلوه حق مى‏پوشاند داراى انواع و اقسام گوناگون است، مانند: توجيهات عقيدتى، توجيهات سياسى، توجيهات اجتماعى، توجيهات روانى، توجيهات فرهنگى، توجيهات نظامى، توجيهات اقتصادى و ... انسان حقيقت‏بين و واقع گرا، هرگز فريب اين توجيهات را نمى‏خورد، بلكه با منطق استدلال، آن را مى‏شكند و بطلان آن را فاش مى‏سازد، به عنوان نمونه، هنگامى كه به فرمان يزيد، امام حسين (عليه السلام) و يارانش را كشتند، و بازماندگانشان را به صورت اسير نزد يزيد آوردند، يزيد مطالبى گفت: از جمله براى فريب افكار عمومى به سر بريده امام حسين (عليه السلام) اشاره نموده و گفت: صاحب اين سر مى‏گفت من براى حكومت كردن از يزيد بهترم، گويا اين آيه را نخوانده بود كه خداوند مى‏فرمايد: « قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ ؛ بگو خدايا مالك حكومت‏ها تو هستى، كه به هر كس بخواهى حكومت مى‏بخشى، و از هر كس نخواهى حكومت را مى‏گيرى، هر كس را بخواهى عزت مى‏بخشى، و به هر كس بخواهى ذلت مى‏دهى.»[18]  بنابراين طبق اين آيه خداوند مرا عزيز كرد و حكومت را به من داد، و حسين را خوار نمود، و حكومت را از او گرفت .
زينب كبرى (سلام الله عليها) در فرازى از خطبه خود به يزيد چنين جواب داد: اى يزيد! آرام باش و چنين سخن نگو، آيا فراموش كرده‏اى سخن خداوند را كه مى‏فرمايد: « وَلا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لأنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ ؛ آنها كه كافر شدند و راه طغيان را پيش گرفتند گمان نبرند كه به آنان مهلت مى‏دهيم به سودشان است، ما به آنان مهلت مى‏دهيم فقط براى اين كه بر گناهان خود بيفزايند، و براى آنها عذاب خوار كننده‏اى آماده شده است .»[19]
يزيد مى‏خواست‏با توجيه دروغين عقيدتى، واقعيت را دگرگون كند، كه زينب (سلام الله عليها) با خواندن اين آيه، خواست‏بفرمايد كه تو مصداق اين آيه هستى، نه مصداق آيه «قل اللهم مالك الملك ...»

واقعيت نگرى از نظر قرآن

قرآن همه را به واقعيت نگرى فرا خوانده، از هرگونه امورى مانند دروغ، فريب، لهو و لغو و سخنان بى‏اساس و بيهوده كه انسان را از صراط مستقيم حق دور مى‏كند بر حذر داشته است . و با صراحت مى‏فرمايد: « وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ؛ اين راه مستقيم است، از آن پيروى كنيد، و از راه‏هاى پراكنده (انحرافى) پيروى نكنيد كه شما را از طريق حق دور مى‏سازد .»[20]
و در مورد ديگر مى‏فرمايد: « وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِي * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الألْبَابِ ؛ پس بندگانم را بشارت بده، همان كسانى كه سخنان را مى‏شنوند، و از نيكوترين آنها پيروى مى‏كنند، آنان كسانى هستند كه خداوند هدايتشان كرده، و آنها خردمندانند .»[21]
و در مورد ديگر مى‏فرمايد: «والذين هم عن اللغو معرضون; مؤمنان از هرگونه لغو و امور بيهوده دورى مى‏جويند .»[22] و در آيه ديگر مى‏فرمايد: «و لو تقول علينا بعض الا قاويل لاخذنا منه باليمين - ثم لقطعنا منه الوتين; اگر او (پيامبر) سخنى بى‏اساس بر ما مى‏بست ما او را با قدرت مى‏گرفتيم - سپس رگ قلبش را قطع مى‏كرديم .»[23] واژه اقاويل به معنى سخنانى است كه انسان از خود ساخته و بافته و حقيقتى ندارد .
اين آيات كه نمونه‏هايى از آيات بسيار است، با تاكيد ما را به حقيقت گرايى فرا مى‏خواند، و از هرگونه افسانه و خرافات و امور بيهوده برحذر مى‏دارد . به راستى صدمات و آسيب‏هايى كه بر اثر دورى از حقيقت در طول تاريخ بر بشر وارد شده و فكر و فرهنگ اصيل بشر را تخريب و تحريف و منحرف ساخته، از ناحيه هيچ چيزى نرسيده است . بنابراين بايد خطر آن را شناخت، و با دورى از بيهودگى‏ها و خرافات از پوچى و بى‏محتوايى خارج شد . و اين درس بزرگى است كه قرآن به ما آموخته و ما را متوجه خطر عظيم بيهوده‏گرايى نموده است .

چند نمونه از برخورد شديد پيشوايان با خرافات

مبارزه با خرافات و بيهودگى‏ها در سرلوحه برنامه پيامبران و امامان ( عليهم السلام) بود، پيامبر اسلام ( صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: «من مشى الى ساحر او كاهن او كذاب يصدقه بما يقول فقد كفر بما انزل الله من كتاب؛ كسى كه به سوى جادوگر يا كاهن يا دروغگو برود تا آنچه را او مى‏گويد تصديق كند به كتاب‏هاى آسمانى كه خداوند نازل كرده كافر شده است .»[24]
امام على ( عليه السلام) مى‏فرمايد: «من مشى الى صاحب بدعة فوقره فقد سعى فى هدم الاسلام; كسى كه به سوى بدعت گذارى برود و او را احترام كند، در ويران كردن بناى اسلام كوشش نموده است .
و از نصايح امام كاظم ( عليه السلام) به هشام اين است كه فرمود: «اگر در دست تو گردويى باشد و همه مردم بگويند گوهر است، به حال تو سودى ندارد، و اگر در دست تو گوهر باشد و همه مردم بگويند گردو است‏ به حال تو ضررى ندارد، با اين كه مى‏دانى گوهر است .» يعنى واقعيت را محور قرار بده، نه سخن مردم را، جو زده نباش بلكه واقعيت نگر باش .
پيامبر ( صلى الله عليه و آله و سلم) و امامان ( عليهم السلام) با هرگونه افراط و تفريط، و غلو و تاويلات صوفيانه، و تحريف‏هاى لفظى يا معنوى كه به وسيله افراد مرموز انجام مى‏گرفت، به شدت دورى مى‏جستند، و ساده لوحان فريب خورده را از خطر گرايش به اين امور هشدار مى‏دادند، و با مطرح كردن توحيد ناب، از هرگونه شرك و بت پرستى و خرافه‏گرايى اظهار نفرت مى‏نمودند.
 
پیامبر اکرم (ص) و مبارزه با خرافات:
یکی از اصول اساسی و جدی در سیره درخشان معصومین (ع) توجه به واقعیات و حقایق، و دوری از هرگونه بیهودگی، خرافات و بدعتهاست. توجه به واقعیات در سیره پیامبران الهی (ع) قرار داشته است. آنها امین و راستگو و واقع بین بودند و چهرۀ حق را آنگونه که بود، به مردم نشان می دادند. به طور کلّی، بخش مهمی از زندگی انبیاء (ع) مبارزه و پیکار با بت پرستی و طاغوت پرستی و هرگونه تقلید کورکورانه و خرافات بوده است. آنها درصدد بودند که خرافات و گمراهیها را از آئینه دل امتها بزدایند و مسیر هدایت و حرکت صحیح را پیش روی مردم نهند. قرآن مجید هدفهای مقدس پیامبر اسلام (ص) را با جمله های کوتاهی بیان کرده است. از جمله، این که می فرمایند: «t ßìŸÒtƒur öNßg÷Ztã öNèduŽñÀÎ) Ÿ@»n=øñF{$#ur ÓÉL©9$# ôMtR%x. óOÎgøŠn=tæ »[25]
 [پیامبر خدا] تکالیف شاق و غل و زنجیرهایی را که بر آنها بود، بر می دارد مسلماً مقصود غل و زنجیر، غلهای آهنین نیست، بلکه منظور همان اوهام و خرافاتی است که فکر و عقل آنها را از رشد و نمو باز داشته بود و یک چنین گیر و بندی که به بال فکر بشر بسته می شود، به مراتب از سلسلۀ آهنین، زیان بخش تر و ضرر بارتر است؛ زیرا از زنجیرهای آهنین پس از گذشت مدتی، از دست و پا برداشته می شود و فرد زندانی با فکر سالم و منزه از خرافات گام در زندگی می گذارد، اما سلسله هایی که از اوهام و اباطیل، بسان رشته های سر در گم، به عقل و شعور و ادراک انسان پیچیده می شود، چه بسا تا دم مرگ با انسان همراه می باشد و او را از هرگونه تلاش، حتی برای باز کردن این قید و بند باز می دارد. انسان با فکر سالم و در پرتو عقل و خرد می تواند هر گونه قید و بند آهنین را هم شکند، ولی فعالیت و تلاش انسان بدون فکر سالم، نقشی بر آب و عاری از فائده می شود.یکی از بزرگترین افتخارات پیامبر اکرم(ص) این است که با خرافات و اوهام و افسانه و خیال، مبارزه کرد و عقل و خرد بشر را از غبار زنگ خرافات شستشو داد. آن حضرت برای این آمده بود که قدرت فکری بشر را تقویت کند و با هرگونه خرافات، به هر رنگ که باشد، حتی اگر به پیشرفت هدفش هم کمک نکند، سرسختانه مبارزه کند. سیاستمداران جهان، پیوسته از هر پیش آمدی به نفع خود استفاده می کنند. حتی اگر افسانه های باستانی و عقاید خرافی ملتی به ریاست و حکومت آنها کمک کند، از ترویج آن خودداری نمی کنند؛ ولی پیامبر اکرم (ص) نه تنها از عقاید خرافی که به ضرر خود و اجتماع تمام می شد، جلوگیری می کرد، بلکه حتی اگر یک افسانه محلی و یک فکری بی اساس به پیشرفت هدف او کمک می کرد، با تمام قوا و نیرو با آن به مبارزه بر می خواست و کوشش می کرد که مردم بنده حقیقت باشند نه دربند افسانه و خرافات.
 گرفتن خورشید همراه با مرگ ابراهیم، فرزند آن حضرت و شایعه عرب مبنی بر اینکه خورشید به خاطر مرگ فرزند رسول خدا (ص) گرفته است، می توانست ابزار خوبی برای فخر فروشی باشد؛ اما پیامبر این جمله را که شنید، بالای منبر رفت و فرمود: «آفتاب و ماه دو نشانه بزرگ از قدرت بی پایان خدا هستند و سر به فرمان او دارند. هرگز برای مرگ و زندگی کسی نمی گیرند، هر موقع ماه و خورشید گرفت نماز آیات بخوانید.» بعد از منبر پایین آمد و با مردم نماز آیات خواند.
آن حضرت در تمام ادوار زندگی، حتی در زمان کودکی با اوهام و خرافات مبارزه می کرد.یکی از روزهایی که سن آن حضرت از چهار سال تجاوز نمی کرد و زیر نظر دایه و مادر رضاعی خود «حلیمه» به سر می برد، از مادر خود درخواست کرد که همراه برادران رضاعی خود به صحرا رود. «حلیمه» می گوید: فردای آن روز، محمد را شستشو دادم، به موهایش روغن زدم، به چشمانش سرمه کشیدم و برای اینکه دیوهای صحرا به او صدمه نرسانند، یک مهره یمانی را با نخ به گردن او آویختم. محمد (ص) مهره را از گردن درآورد و به مادر خود چنین گفت: «مادر جان، آرام! خدای من که پیوسته با من است نگه دار و حافظ من است.»
پیشوایان معصوم (ع) و پرهیز از خرافات:
 در دعاهایی که از زبان ائمه معصوم (ع) در مناجات با خدا جاری می شد چنین آمده است: «اللهمَّ اَرِنی الاشیاءَ کَما هِیَ ؛ خداوندا! امور را آن گونه که هست به من نشان بده.» در قسمتی از دعای بعد از نماز عشاء نیز که از امام صادق (ع) نقل شده است، چنین آمده، «اللّهُم ......... أرنی الحقَّ حقّاً حَتَّی أتَّبعهُ و أرنی الباطل باطلاً حتی أجتَنبه و لا تجعلها علیَّ متشابهن فأتبع هوای بغیر هُدیً منک؛ خداوندا! واقعیت و حق را به من نشان بده تا از آن پیروی کنم و باطل را به من بنمایان تا از آن دوری کنم و حق و باطل را برای من مبهم و نامشخص کن که در نتیجه از هوای نفس خود- به دور از هدایت تو- پیروی کنم.»
اهل بیت (ع) برای حفظ دین الهی و دستورات آن به قدری دقت داشتند که امام صادق (ع) در جمع اصحاب خود یادی از عصر غیبت کردند و برای اثبات عقاید مؤمنین به خواندن دعای غریق سفارش کردند. عبدالله بن سنان می گوید: پرسیدم دعای غریق چیست؟ آن حضرت فرمود بگو: «یا الله یا رحمانُ یا رحیم! یا مقلب القلوب! ثبّت قلبی علی دینک!» عبدالله می گوید: «من این دعا را خواندم، ولی بعد از جمله «مقلب القلوب» جمله «والابصار» را از خودم افزودم. امام صادق (ع) به من رو کرد و فرمود: درست است که خداوند گرداننده دل ها و چشم هاست، ولی آنچه را که من گفتم، همان را بگو! و چیزی از خودت بر آن کم و زیاد نکن!»
بنابراین، پیشوایان معصوم (ع) تا این اندازه نسبت به اصحاب و یاران خود اعتقادات آنان توجه داشتند و خود هم به شدت به آن مقید بودند تا آنجا که خطاب به حضرت حق عرض می کردند: «یا رب ارنی الحق کما هو عندکَ؛ خدایا حق را همانگونه که در نزد توست برای من نمایان کن!»
امامان ما با این برنامه به ما می آموزند که مردم نباید از صراط مستقیم و حقیقی خارج گردند و فریب دغلکاران را بخورند و به اموری مانند: رمّالی، معرکه گیری، شعبده بازی، کف بینی، سرکتاب باز کردن و ..... دل ببندند و بدنبال خرافات و اراجیف یاوه سراها بروند. هم چنین از بازیهای صوفیان دغل باز هم باید پرهیز کنند.این مساله در روزگار ما نیز که عصر دانش و فن آوری است، وجود دارد. اکنون شیادانی هستند که  منافع مادی شان در ترویج خرافه های خاص است و هیچ جای جهان از وجودشان خالی نیست.[26]         
نمونه بارز آن وعده های کسانی است که انواع نسخه های حیات بخش را به صورت عجیب و غریبی به مردم عوام و ساده لوح قالب می کنند. اگر به این مسئله توجه شود، راه بر بسیاری از کسانی که از این طریق ارتزاق می کنند، بسته می گردد. متاسفانه روزگار ما، زمان بی حوصلگی ها، بی دقتی ها و درهم آمیزی واژه ها و مفاهیم است. اکنون در کشور ما مجله هایی چاپ می شود که سراسر آن چیزی جز انواع طالع بینی ها و فال قهوه، فال چای و ورق و امثال اینها نیست. بعضی به انواع فالگیری، جن گیری، دعا نویسی، و رمالی روی آورده اند و اسمش را گذاشته اند: امور «فرا روان شناسی». این روزها کمتر است که در روزنامه خبری از دستگیری و فاش شدن خیانت افرادی که از طریق، چه درآمدهای کلانی به جیب می زنند.[27]
 در زندگى درخشان امام على ( عليه السلام) آمده: در واقعه‏اى، حضرت على ( عليه السلام) مرده‏اى را از روى اعجاز زنده كرد، عده‏اى با ديدن آن، در مورد آن حضرت غلو كردند، عبدالله بن سبا و اصحابش گفتند: على ( عليه السلام) خدا است . آن حضرت وقتى كه اين مطلب را شنيد بسيار ناراحت گرديد، آنها را احضار نمود و به آنها فرمود: «اى گروه! شيطان به شما غالب شده، من بنده خدا هستم و پسر بنده خدايم، و محمد ( صلى الله عليه و آله و سلم) از من برتر است، او نيز بنده خدا است و ما بشرى مانند شما هستيم، از كفر خارج شويد .» بعضى سخن على ( عليه السلام) را پذيرفتند، ولى بعضى بر كفر خود باقى ماندند، آن حضرت پس از اتمام حجت، آنها را با آتش سوزان اعدام كرد، و به اين ترتيب با برخورد شديد، بيهوده گويان را مجازات نمود . (16)
 و در مورد ديگر آمده آن حضرت دو نفر از مسلمين را كه در برابر بت نماز مى‏خواندند احضار نموده و آنها را از اين كار بر حذر داشت، ولى آنها از عقيده خود باز نگشتند، على ( عليه السلام) آنها را در ميان گودال پر از آتش اعدام نمود . (17)
 و در سيره امام صادق ( عليه السلام) آمده: فرزندش اسماعيل از نظر علم و كمالات، در سطح عالى قرار داشت‏به طورى كه شيعيان تصور مى‏كردند امام بعد از آن حضرت، اسماعيل است . اسماعيل در عصر امام صادق ( عليه السلام) از دنيا رفت، امام صادق ( عليه السلام) هنگام غسل دادن
جنازه او و هنگام كفن كردن، و بعد از آن، به طور مكرر او را به اصحاب و شاگردانش نشان داد كه بنگرند و شهادت دهند كه اسماعيل مرده است (18) ، امام صادق ( عليه السلام) مى‏خواست‏با اين كار راه فريب را ببندد، تا مبادا در آينده عده‏اى با مطرح كردن امامت اسماعيل (به جاى امام كاظم) مردم را به بيراهه كشانند، ولى در عين حال عده‏اى گمراه، به امامت اسماعيل دل بستند و او را امام غايب خواندند، و فرقه اسماعيليه به وجود آمد .
روزى ابوحنيفه امام صادق ( عليه السلام) را عصا به دست ديد، پرسيد: اين عصا چيست؟ با اين كه سن و سال شما به حدى نرسيده كه عصا به دست‏بگيرى؟ آن حضرت فرمود: اين عصا از يادگارهاى پيامبر ( صلى الله عليه و آله و سلم) است مى‏خواهم از آن تبرك بجويم . ابوحنيفه مى‏خواست عصا را ببوسد، امام صادق ( عليه السلام) آستينش را بالا زد و به او (كه با امام مخالفت مى‏كرد) فرمود: سوگند به خدا تو مى‏دانى مو و پوست دستم، مو و پوست رسول خدا ( صلى الله عليه و آله و سلم) است، آن را (از روى عناد) نمى‏بوسى، و مى‏خواهى عصاى آن حضرت را ببوسى . ابوحنيفه جلو آمد كه دست آن حضرت را ببوسد، امام نگذاشت و به تظاهر او اعتنا نكرد اين نيز درس ديگرى از مكتب اهل بيت ( عليهم السلام) است كه مبادا به ضريح بوسى اكتفا كرده ولى در عمل با روش امامان ( عليه السلام) مخالفت نماييم .
در زندگى معاويه نقل شده: او پيراهنى از رسول خدا ( صلى الله عليه و آله و سلم) و مقدارى موى سر و ناخن‏هاى آن حضرت را نگه داشته بود، وصيت كرد پس از مرگ، آن پيراهن را كفن او كنند، و آن مو و ناخن‏ها را در دهان و بينى او نمايند، و يزيد به اين وصيت عمل كرد . (19) به راستى اين كارها براى معاويه با آن همه جناياتش چه سودى داشت؟
اصل واقعيت نگرى و پرهيز از بيهوده‏گرايى به ما مى‏آموزد كه مردم بايد از صراط مستقيم امامان حقيقى خارج نگردند، و فريب دغل كاران را نخورند، و به امورى مانند: رمالى، معركه‏گيرى، طالع بينى، فال‏گيرى، شعبده بازى، كف بينى، سركتاب باز كردن، و ... دل نبندند، و به دنبال خرافات و اراجيف ياوه سراها نروند، و در عين انجام جنايات و دورى از اصول، به امورى مانند تبرك جويى از مقدسات دل نبندند، و خود را نفريبند و نيز از بازى‏هاى صوفيان دغلباز پرهيز نمايند، و بدانند كه به فرموده امام صادق ( عليه السلام): «هر كس به سخن گوينده‏اى گوش فرا دهد، او را عبادت كرده است، اگر گوينده از سوى خدا سخن گويد، او خدا را عبادت نموده، و اگر از سوى ابليس سخن گويد، او ابليس را پرستيده است .» (20)
گويند: يكى از دغلبازان صوفى به نام عبدالسلام بصرى كه از صوفيان و زاهدنماهاى معروف بصره بود، و مريدهايى داشت، روزى در بصره در نماز جماعت چندين بار گفت: چخ چخ . مريدان پس از نماز از او پرسيدند چرا چخ چخ مى‏كردى؟ او گفت: با چشم بصيرت ديدم سگى مى‏خواست وارد مسجدالحرام در مكه شود، او را از آنجا دور ساختم . مريدان ارادت بيشترى به او پيدا كردند، يكى از اين مريدان شب به خانه خود آمد و جريان را به همسرش گفت: همسر او كه بانويى هوشمند بود به شوهر گفت: يك شب آقاى مرشد را با عده‏اى از مريدانش به خانه ما دعوت كن، تا خانه‏مان از قدوم او مبارك گردد .
شوهر پيشنهاد همسر را پذيرفت، شب موعود فرا رسيد و مرشد و همراهان آمدند و در كنار سفره نشستند، غذاى آن شب مرغ و پلو بود، مطابق طرح همسر هوشمند، كنار هر كدام از مهمانان يك مرغ بريان و مقدارى برنج نهادند كه مرغ ديده مى‏شد، ولى در مورد مرشد، مرغ را در درون برنج نهاده كه ديده نمى‏شد . مرشد به صورت اعتراض پرخاش كرد و گفت: پس مرغ چه شد؟ در همين فرصت‏بانوى هوشمند نزد مريدان مرشد گفت: «مرشدى كه مرغ را زير يك لايه برنج نبيند، چطور در بصره سگى را كه در مكه وارد مسجد الحرام مى‏شود مى‏بيند؟!» در اين هنگام عبدالسلام رسوا شد، و حاضران هوشمندى آن زن با معرفت را تحسين كردند . (21)
به اميد آنكه در پرتو معرفت و هوشمندى، باتكيه به واقعيات، از امور خرافى بيهوده دورى جسته، و وقت عزيز خود را در راه پوچ و هيچ نابود نسازيم كه چنين كارى نياز به هوشيارى و دقت و توجه دارد .
اشتباه گرفتن دین و خرافه:
خرافه گرایی و پیروی از اوهام از نظر دین اسلام مردود و ناپسند است اما این طور نیست که هر چه در دید اولیه با نظر و عقیده یا عقل ما سازگار نبود، آن را خرافه بدانیم و مهر خرافاتی بر پیشانی کسی که به آن عمل می کند و ملتزم است، بزنیم. در همین خصوص توجه دقیق به چند نکته لازم است:
1-    تذکر اول متوجه جوان تر هاست؛ زیرا آنان معمولاً روشنفکرانه به مسائل می نگرند و افراد مسن خانواده خود را قدیمی و کم فرهنگ می دانند و به همین علت، در مواردی کارهای آنها را خرافه و غلط تلقی می کنند؛ در حالی که بسیاری از کارهای پدر بزرگها و مادر بزرگها یک عمل ریشه دار و مستحبی است که در مورد آن دستورات دینی رسیده است و حتی گاهی فضائل بسیاری هم برای آن شمرده شده است. این نوع نگاه و تفکر معمولاً ریشه در عدم آگاهی و جهل یا کمبود اطلاعات دینی و مطالعات علمی دارد.
2-    تذکر دوم متوجه بزرگتر هاست؛ همانهایی که معمولاً خود را به مسائل دینی و مذهبی ملتزم می دانند. این گروه باید مواظب باشند که اعمال آنها موجب سستی عقاید جوان تر ها و افراد کم تجربه نگردد. گاهی از سوی عده ای افراد مذهبی که فاقد بصیرت درمسائل دینی هستند برای مثال، جهت روا گشتن حاجت خود به درخت متوسل می شوند و به آن پارچه یا نخ می بندند؛ اگر کسی حین انجام دادن کاری عطسه ای کرد، از کار مورد نظر اجتناب می کنند؛ برای شفای مریض خود به رمال متوسل می شوند؛ برای مصون ماندن از چشم زخم، اسفند دود می کنند؛ فلان زمان یا فلان مکان را نحس می دانند، برای اطلاع از حوادث آینده به فال و فالگیر متوسل می شوند و کارهای دیگر یاز این قبیل، که نه ریشه عقلی و علمی دارد و نه ریشه وحیانی و مذهبی، نه آیه ای دستور چنین کارهایی را به ما داده و نه روایتی آن را تایید کرده است. این مسئله یکی از علل دوری جوانان از مذهب است. جوانان فطت پاک و دست نخورده ای دارند و یکی از علتهایی که بسیاری از آنها را از مذهب دور می کنند و تصور نادرستی از مذهب و مسائل دینی، در ذهن آنها برجای می گذارد و فطرت پاک  آنها را خدشه دار می سازد، عملکرد ناشایسته بعضی از افراد مذهبی است. آنها به حمل بعضی افراد. از دین زده می شوند و کار یک شخص مذهبی را به حساب مذهب می گذارند و از دین و تمام انسان های مذهبی تنفر پیدا می کنند.
خرافات، دروغ و افراط و تفریط در عزاداری ها:


[1] - محمد باقر علم الهدی، خورشید اسلام چگونه درخشید،ج1،انتشارات میقات قم،ص75-74.
[2] - المنجد، ص462، ماده خَرَف
[3] - معارف و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتی، ج 5 ص 109.
[4] - یس/18.
[5] - ر .ک احمد صادقی اردستانی، روشهای تبلیغ و سخنرانی، ص 114.
[6] - یس / 19
[7] - اسراء/ 13
[8] - روش های تبلیغ و سخنرانی، ص115
[9] - همان ص 115.
[10] -. روش های تبلیغ و سخنرانی، ص 116
[11] - ر. ک فرهنگ زلال ص17-15.
[12] - مجله مبلغان، 75- ص 156.
[13] - بحارالانوار، ج 14، ص 10 و 11 .
[14] - همان، ج 86، ص 120 .
[15] - وسائل الشيعه، ج 11، ص 512
[16] - اعلام الورى، ص 432 .
[17] - وسائل الشيعه، ج 12، ص 209 .
[18] - سوره آل عمران، آيه 26 .
[19] - همان، آيه 178; بحار، ج 45، ص 131 - 133 .
[20] - سوره انعام، آيه 153 .
[21] - سوره زمر، آيه 17 و 18 .
[22] - سوره مؤمنون، آيه 3 .
[23] - سوره حاقه، آيه 44 - 46 .
[24] - سفينة البحار، ج 2، ص 500 .
[25] - اعراف/ آیه 157.