زمان : 30 Esfand 1387 - 00:56
شناسه : 15960
بازدید : 5448
با داوود دانش‌جعفري آقایی که  مي‌گفتند گروه خونش به احمدي‌نژاد نمي‌خورد   در              كابينه  احمدی نژاد با داوود دانش‌جعفري آقایی که مي‌گفتند گروه خونش به احمدي‌نژاد نمي‌خورد در كابينه احمدی نژاد
سيد علي دوستي موسوي :دكتر داوود دانش‌جعفري، وزير سابق امور اقتصادي و دارايي دولت نهم سال پرفراز و نشيبي را پشت سر گذاشته است. او به ويژه از روزهاي نخست ارديبهشت 87 خاطره خوشي ندارد و با اينكه معمولا آدم گرم و خوش مشرب و آرامي است اما با يادآوري آن روزها كلافگي در چهره‌اش موج مي‌زند و رنگش را به قرمز تند تغيير مي‌دهد.

دانش‌جعفري در حالي به پرسش‌هاي ناراحت‌كننده‌اش پاسخ مي‌دهدكه يافته‌هاي جديدي درباره علل و ريشه‌هاي بركناري‌اش به دست آورده است؛ بركناري كه با توجه به نزديكي و دوستي سابقه‌دار وي با احمدي‌نژاد به تمام معني غيرمنتظره مي‌نمود. او تلويحا علت بركناري‌اش را افرادي مي‌داند كه در ستاد انتخاباتي آقاي احمدي‌نژاد پست‌ها را ميان خودشان تقسيم كرده بودند؛ اما ورود وي به گروه 4 نفره گزينش تيم اقتصادي كابينه بازي آنها را برهم زده و لذا سيل گزارش‌هاي غيرواقعي به رئيس‌جمهور از همان آغاز جلوس در باب همايون او را نشانه رفته است و آخر هم كار خود را كرده است؛ اما نكته اينجاست كه خروجي آن كميته چهار نفره در واقع ليست ارسالي از سوي رئيس جهمور بوده نه نظر دانش‌جعفري و فرهاد رهبر و غلامحسين الهام و مهدي زريبافان. اين گفتگو روايت ناگفته‌اي از آنچه در لايه‌هاي ناديدني اقتصاد ايران مي‌گذرد، به دست مي‌دهد.

جام‌جم: شما جزو تيم چهار نفره‌اي بوديد كه اعضاي كابينه را گزينش مي‌كرديد و به هر حال خيلي به آقاي رئيس‌جمهور نزديك بوديد. موقعيت شما هم طوري نبود كه آن گونه كه ديديم و هيچ كس هم باور نمي‌كرد از كابينه خارج شويد. چه اتفاقي افتاد كه بعد از حدود سه سال همكاري با دولت نهم به اين نقطه ختم شد؟

من با آقاي احمدي‌نژاد سابقه دوستي داشتم. در انتخابات رياست جمهوري قبلي به دليل مسووليتي كه در دفتر رهبري داشتم با هيچ كدام از گروه‌هاي سياسي مجموعه اصولگرايان از جمله ستاد انتخاباتي آقاي احمدي‌نژاد همكاري نداشتم. بعد از انتخاب شدن آقاي احمدي‌نژاد، ايشان با يك وقفه زماني از من دعوت كرد تا برنامه كاري خودم را براي پست وزارت جهاد كشاورزي ارائه دهم. من هم قبول كردم و برنامه را دادم. بعد از اينكه ارتباطم با ايشان نزديكتر شد، متوجه شدم ايشان، مشكلش پيدا كردن مديران مناسب براي قبول پست‌هاي اقتصادي است. بعد از مدتي ايشان به من گفت كه تصميم دارد از من در يكي از دو پست سازمان مديريت برنامه‌ريزي يا وزارت اقتصاد استفاده كند. من باز هم اعلام آمادگي كردم. منتهي اينكه ايشان آن موقع اين پيشنهاد را به من داد يك نكته‌اي در آن بود كه من بعداً آن را متوجه شدم. در واقع بلافاصله بعد از اينكه ايشان در انتخابات پيروز شد مجموعه‌اي از نزديكان را كه عموماً در ستاد انتخاباتي ايشان فعال بودند را در گروه‌هاي مختلف تقسيم‌بندي كرد تا براي هر وزارت‌خانه مجموعه‌اي از مديران قابل طرح را جستجو نموده و پيشنهاد كنند. در واقع كار آنها پيدا كردن وزير مناسب براي كابينه آقاي احمدي‌نژاد بود. من در آن مجموعه حضور نداشتم و اتفاقاً وقتي رسيدم كه گزارش پيشنهادي اين گروه‌ها به آقاي احمدي‌نژاد تقديم شده بود. نكته جالب در گزارش آنها اين بود كه در ليست پيشنهادشده براي وزارت‌خانه‌هاي مختلف عموماً از كساني نام برده بودند كه يا در ستاد انتخاباتي آقاي احمدي‌نژاد فعال بودند و يا عضو گروه جستجو بودند. چيزي كه من بعداً متوجه شدم اين بود كه آقاي دكتر احمدي‌نژاد از پيشنهادات اين گروه‌ها اصلاً خرسند نبود. ابهامي كه بوجود آمده بود و به نظر مي‌رسيد اعضاي گروه‌ها پست‌ها را بين خودشان تقسيم كرده بودند و در مواردي نام مشخصي در چند وزارتخانه ديده مي‌شد، منتهي در يك جا به عنوان نفر اول بود، در يك جا دوم و در يك جا سوم. شايد اگر من هم جاي آقاي احمدي‌نژاد بودم، همين احساس را مي‌داشتم و فكر مي‌كردم كه اين گروه‌ها به جاي آنكه بي‌طرفانه به رئيس‌جمهور مشاوره بدهند، در واقع براي خودشان قبايي درست كرده بودند! در چنين فضايي بود كه آقاي احمدي‌نژاد پست مرا مشخص كرد و سپس وارد كميته چهار نفره گزينش وزرا نمود. شايد به اين ترتيب او علاقمند بود پيشنهادات ما بي‌طرفانه باشد زيرا همين نكته را هم به دكتر رهبر گفته بود كه ايشان يا وزير اقتصاد خواهد شد يا رئيس سازمان مديريت و برنامه‌ريزي. غير از ما دو نفر، آقايان دكتر الهام و مهندس زري‌بافان نيز عضو كميته چهار نفره بودند. مسووليت بعدي آنها در كابينه نيز قبل از عضويت در كميته، مشخص شده بود. بعد از مدتي كه من در كميته چهار نفره كار كردم و با مجموعه ستاد آقاي احمدي‌نژاد بيشتر آشنا شدم به وجود بعضي از حساسيت‌ها نسبت به خودم پي بردم. در مجموع دو گروه بودند كه علاقه زيادي به من نداشتند. عده‌اي كه فكر مي‌كردند با ورود من جا براي آنها تنگ شده است. گروه دوم هم كساني بودند كه مخالف تفكر اقتصادي من بودند. بعضي‌ها مي‌گفتند فلاني (من) گروه خونش به آقاي دكتر احمدي‌نژاد نمي‌خورد و چنين استدلال مي‌كردند اگر فرد ديگري از اصولگرايان غير از آقاي احمدي‌نژاد هم پيروز شده بود از من در كابينه خود استفاده مي‌كرد! يكبار هم قبل از معرفي من به مجلس، آقاي دكتر احمدي‌نژاد نيز به زبان آمد و به من گفت كه براي بكارگيري من او مجبور شده است بهاي سنگيني را بپردازد! يكي از همين افراد به دكتر احمدي‌نژاد پيشنهاد داده بود كه اگر اصرار براي بكارگيري من وجود دارد، حداقل در پست سازمان مديريت نباشد. من در پاسخ به آقاي دكتر احمدي‌نژاد عرض كردم كه من هم براي همكاري با شما بهاي سنگيني را مي‌پردازم و لذا من هم از اين فضا رنج مي‌بردم تا اين‌كه بالاخره روزي به ايشان التماس نمودم كه مرا از همكاري معاف كند، ولي ايشان قبول نكرد. در نهايت خواهش كردم كه مرا در پست‌هاي ستادي مهم مثل اقتصاد و سازمان مديريت نگذارد و در جايي مثل جهاد كشاورزي كه استقلال نسبي دارد و در ضمن حساسيت كمتري هم دارد، مشغول بكار شوم. ايشان مجدداً قبول نكرد. احساسي كه داشتم اين بود كه آقاي دكتر احمدي‌نژاد در بكارگيري من كاملاً مصمم شده است. لذا در اين فضا بود كه تصميم گرفتم با همه مشكلاتي كه قابل پيش‌بيني بود با او همكاري كنم. تلقي من در آن زمان اين بود كه او تفكر مرا پذيرفته است و روي راه‌حل‌هاي پيشنهادي من حساب باز كرده است. البته طبيعي بود كه هر كس رئيس‌جمهور شود (تجربه روِساي جمهور قبل از ايشان) در ابتدا ممكن است همه نظرات مشاورين و يا وزراي خود را قبول نكند ولي معمولاً با مرور زمان اين همگرايي بيشتر مي‌شد و اين اميدي بود كه مرا به آينده اميدوار مي‌كرد.

جام‌جم: يعني در طول دوران وزارت شما همان گروه‌ها باعث ايجاد اختلاف بين شما با رئيس‌جمهور شدند؟

كار كميته چهار نفره‌اي كه من عضو آن بودم مصاحبه با نامزدهاي تصدي پست وزارت‌خانه‌ها بود (البته پست‌هاي اقتصادي و زيربنايي و نه سياسي و فرهنگي.) هر كدام از اين 4 نفر جداگانه نمره مي‌دادند و ليستي كه آقاي احمدي‌نژاد در اختيار كميته قرار داده بود، شايد 20 درصد آن افراد پيشنهادي گروه‌هاي اوليه (ستاد) بودند و 80 درصد افراد جديد بودند. اين‌كه اسامي جديد چگونه اضافه شده است، معلوم نبود. ظاهراً دكتر احمدي‌نژاد با افراد ديگري نيز براي چيدن كابينه خود مشورت كرده بود. بعداً متوجه شدم كه خود من هم جزء ليست پيشنهادي آن گروه‌ها نبودم. براي هر وزارتخانه‌اي 10 تا 15 نفر معرفي شده بود و كميته چهار نفره سه نفر از افرادي كه بالاترين امتياز را در مصاحبه مي‌آوردند، به آقاي احمدي‌نژاد پيشنهاد مي‌نمود. در اين مرحله آقاي دكتر احمدي‌نژاد با آن سه نفر شخصاً مصاحبه مي‌كرد و بعد به نظر نهايي مي‌رسيد.

جام‌جم: لابد نظري كه شما داده بوديد با نظر آن گروه‌ها به نوعي در تعارض بود و اين مي‌تواند ريشه اختلاف باشد.

من نمي‌توانم نظر قطعي بدهم. ولي روشن بود كه چون فلسفه تشكيل كميته چهار نفره بيان نشده بود، لذا بعضي از نزديكان آقاي دكتر احمدي‌نژاد احتمالاً يك برداشت ديگري كرده بودند. برداشت آنها اين بود همه كارها و تلاش‌هاي آنها بي‌نتيجه شده است، غافل از اين‌كه سازوكار جديد، چيزي بود كه خود آقاي احمدي‌نژاد فكر آن را كرده بود و به نظر من هم فكرش درست بود چرا كه تسليم نظرات تنگ‌نظرانه آنها شدن، منجر به ناكامي دولت مي‌شد. بنابراين سؤالي كه براي گروه‌ها مطرح شده بود اين بود: چي شده كه رئيس‌جمهور از پيشنهادات آنها استقبال نكرده است؟!

جام‌جم: شما سعي نكرديد آن موقع اين نكات را به آقاي احمدي‌نژاد بگوييد؟

نه، من چون مطمئن نبودم تلاش نكردم، ولي سعي كردم بي‌ميلي يا كم‌ميلي خودم را براي قبول مسووليت بيان كنم. من در آن موقع مسووليت‌هاي مهمي داشتم كه هر كدام اهميت خودش را داشت. وقتي مي‌خواستم پيشنهاد آقاي احمدي‌نژاد را قبول كنم با خيلي از دوستان مشورت كردم و خيلي‌ها مي‌گفتند در هر صورت خدمت به مردم خيلي خوبست و البته خيلي‌ها هم من را منع كردند، البته هر كدام از موضع خاص خودشان. ولي من با خداي خودم عهد كرده بودم كه در هر صورت به آقاي احمدي‌نژاد كه نياز به مساعدت من داشت كمك كنم و واقعاً سعي كردم كه اين كار را خالصانه انجام دهم. منتهي بدخواهان نيز مشغول فعاليت بودند و از هر فرصتي براي ماهي گرفتن از آب گل‌آلود فروگذار نمي‌كردند. البته همانطوريكه عرض كردم اختلاف من با دو گروه بود و گروه دوم بعضي از اعضاي كابينه مثل آقاي دكتر داوودي بودند كه عليرغم متين و دوست داشتني بودن ولي از نظر من اين عزيزان تحولات فكري دهه‌هاي اخير اقتصاد ايران را مثل ضرورت كوچك‌كردن دولت و يا ضرورت آزادسازي اقتصادي را هنوز درك نكرده بودند و كماكان در همان فضاي اقتصاد دولتي اوايل انقلاب سير مي‌كردند. آقاي دكتر احمدي‌نژاد هم در مواردي از شدت اختلاف‌نظرهاي ما حيران مي‌ماند و اين پديده، تصميم‌گيري را براي او مشكل مي‌كرد. البته تا قبل از رفتن من از كابينه، ايشان تفكر دكتر داوودي را بيشتر مي‌پسنديد (به غير از طرح هدفمندكردن يارانه‌ها كه تصوير جديدي از فكر آقاي دكتر احمدي‌نژاد را ارائه كرد) و خيلي‌ها اين نگاه جديد را سرآغاز تحول فكري آقاي احمدي‌نژاد تفسير مي‌كردند. نكته ديگر در روابط ما و دكتر داوودي اين بود كه هم من و هم دكتر رهبر در پذيرش مسووليت اقتصادي خودمان با دكتر احمدي‌نژاد شرط كرده بوديم كه در انتخاب رئيس كل بانك مركزي نظر ما دو نفر لحاظ شود. ايشان هم نسبت به اين قرار متعهد بود. در اولين پيشنهاد آقاي دكتر احمدي‌نژاد، آقاي دكتر داوودي را برگزيد و هم من و هم دكتر رهبر آن را به صلاح ندانستيم و لذا به شوخي به ما مي‌گفت اگر اين پيشنهاد را نپذيريد من مجبورم ايشان را به عنوان معاون اول معرفي كنم. بدون اغراق عرض مي‌كنم، من و دكتر رهبر احساس مي‌كرديم، اهميت پست رياست كل بانك مركزي در هماهنگي‌هاي اقتصادي بيشتر است و لذا با خوشحالي آگاهانه ايشان را ترغيب نموديم كه پست معاونت اول را در اختيار آقاي دكتر داوودي بگذارد.

جام‌جم: نمونه‌هاي ديگري دراين باره داريد؟

بعد از اين كه من با گرفتن راي اعتماد از مجلس، وزير شده بودم، روزي يكي از سايت‌ها كه از نظر فكري نزديك به آقاي احمدي‌نژاد بود، با من مصاحبه كرد. اجمالاً در جستجوي اين بود كه من چطوري مي‌خواهم از طرفداران آقاي احمدي‌نژاد در وزارت اقتصاد استفاده كنم؟ من احساسم اين بود كه اينها يك تعصب خاصي نسبت به اين بحث دارند و لذا مرتب در آن مصاحبه سعي مي‌كردم اين نكته را القاء بكنم كه بيشتر از آنكه توزيع پست‌ها مهم باشد اين موضوع اهميت دارد كه سياست‌هاي آقاي احمدي‌نژاد چيست؟ و چگونه بايد پياده شود؟ خلاصه؛ ظرافت بحث من اين بود كه اگر آقاي رئيس‌جمهور، سياست‌ها را براي من مشخص كنند بهتر است تا اينكه بگويند از اين شخص يا از آن آدم استفاده شود. شناختي كه من از مجموعه وزارت اقتصاد پيدا كرده بودم اين بود كه آنها يك مجموعه كارشناسي هستند و خيلي برايشان فرق نمي‌كند كه وزير كيست؟ يا رئيس‌جمهور كيست؟ اكثر ادارات تخصصي كشور همين‌طور هست و لذا در برابر همه فشارها به آنها گفتم كه اگر مشخص شود سياست مورد نظر رياست جمهوري چيست، من قول مي‌دهم آن سياست را پياده مي‌كنم. اما اين كه گفته شود اين سياست فقط توسط اين آدم كه ما مي‌گوئيم قابل پياده شدن است را من بايد بررسي كنم و لذا اگر اين آدم، صلاحيت احرازي آن كار را نداشته باشد، قاعدتاً مورد قبول من نيست. تعداد اين پيشنهادات بسيار بود، يادم مي‌آيد يك وقتي كسي آمد و خودش را خيلي نزديك به آقاي رئيس‌جمهور نشان مي‌داد و پيشنهاد داشت براي مدير عامل بانك ملّت. جالب اينجا بود كه فرد موردنظر را با خود آورده بود! من شك داشتم كه حتي اين پيشنهاد با آقاي رئيس‌جمهور هم مطرح شده باشد ولي روشن بود كه آنها لابي مي‌كردند و فشار مي‌آورند كه به اصطلاح آدم خودشان را بگذارند. در حالي كه اين شخص يك كارمند عادي بود و در تجربه كاري‌اش به نظر نمي‌رسد بانك ملت با اين عظمت را بتواند اداره كند. بنابراين وقتي من مشغول كار شدم، از اول شمشير در دست نگرفتم تا همه كساني كه از قبل و در دولت‌هاي قبل كار مي‌كردند را تغيير دهم، چون مي‌دانستم كه فقط يك تعداد خاصي هستند كه از طريق سياسي بالا آمده‌اند. در واقع در دولت آقاي خاتمي هم شايد چند پست بود كه به قول ما سهميه‌اي توزيع شده بود و اكثر مديران با صلاحيت‌هاي تخصصي‌شان بالا آمده بودند. مثلاً پست معاونت خزانه در وزارت اقتصاد در آن موقع 26 سال بود كه در اختيار يك نفر بود و هر وزيري هم آمده بود ديده بود كه اين آدم با صلاحيتي است از نظر تخصصي، توان كاري و تعهد، همه ويژگي‌هاي خوب براي يك مدير لايق را دارا مي‌باشد. بنابراين هيچكدام از وزراي قبلي مثل من، در پي اين نبوديم كه بگوييم حالا چون وزير عوض شده پس اجباراً اين شخص را هم عوض كنيم. كساني ديگري هم بودند كه چنين حالتي داشتند. كساني كه با ديد صرفاً سياسي منصوب شده بودند، معدود بودند و آنها هم هنگام تغيير دولت، خودشان گذاشتند و رفتند. بنابراين من با اين ديد فكر مي‌كردم بايد وزارت‌خانه را اداره كرد و لذا تغييرات كمي داشتم. به همه همكاران نيز گفتم كه فضاي وزارت اقتصاد بايد فضاي كار و تلاش باشد و نه فضاي سياسي. يكي از درگيري‌ها اين بود كه اشخاصي كه در دولت نهم دنبال دوختن قباي خاصي براي خودشان بودند، وقتي يك چنين وضعيتي را مي‌ديدند ناراحت مي‌شدند و بعيد نيست كه در اين جهت گزارشاتي به رئيس‌جمهور مي‌دادند تا ايشان را هم تحت تأثير قرار دهند.

بعضي با ايرادگيري‌هاي نابجا صراحتاً مي‌گفتند اگر كسي فكر دولت (مثلاً كاهش دستوري سود بانكي) را قبول ندارد پس چرا اين پست را قبول كرده است!

من در مجموع با نگاهي كه داشتم سعي مي‌كردم كه به دولت آقاي احمدي‌نژاد خدمت كنم و فكر كنم همه كساني كه از نزديك و بطور منصفانه كار من را مي‌ديدند تأييد مي‌كردند كه حضور من در مجموع در جهت ارتقاء كار دولت بود. در اين فضا، بعضي از مخالفان دنبال اهداف خودشان بودند. در حالي كه من دنبال نتيجه‌گيري بهتر بودم، خيلي‌ها به روش‌هاي من و ظواهر كار ايراد مي‌گرفتند. من فكر مي‌كردم با شناختي كه آقاي احمدي‌نژاد از من داشته قاعدتاً هدف از انتخاب من، پياده كردن تفكر اقتصادي من بوده در حالي كه بعضي با ايرادگيري‌هاي نابجا صراحتاً مي‌گفتند اگر كسي فكر دولت (مثلاً كاهش دستوري سود بانكي)! را قبول ندارد پس چرا اين پست را قبول كرده است! اما همانهايي كه اين سياست‌ها را پيشنهاد مي‌دادند وقتي عواقب وحشتناك اين سياست، يعني افزايش تورم در سال بعد را ‌ديدند، كاملاً جا زدند. البته آن موقع ديگر من در كابينه نبودم ولي تفاوت فضاي كنوني بانك‌ها در مورد سود بانكي با آن موقع را كاملاً مي‌توان احساس كرد.

جام‌جم: البته زماني كه شما را در نشست‌هاي رسانه‌اي مي‌ديدم، احساس مي‌كردم دچار يك تعارض هستيد. آيا همينطور است؟

نمي‌دانم منظورتان چيست؟ ولي من آنچه كه مي‌گفتم را قبول داشتم. البته سعي نمي‌كردم زياد صحبت كنم و يا اگر سياستي را قبول نداشته باشم آن را ترويج كنم و يا به دولت‌هاي قبلي توهين كنم و يا حتي اشتباهات ديگران را به‌ويژه در مصاحبه‌هاي جنجالي با زبان خودم توجيه كنم.

جام‌جم: شايد از آنچه مي‌گفتيد راضي نبوديد.

نه، من هيچ موقع كار تحميلي انجام نمي‌دادم و يا قبول نمي‌كردم مصاحبه سفارشي انجام بدهم. سعي نمي‌كردم چيزي غيرواقعي بگويم. خيلي از نزديكان رئيس‌جمهور به من مي‌گفتند چرا من كم مصاحبه مي‌كنم و مي‌خواستند بيشتر صحبت كنم زيرا برداشت كلي آنها از مصاحبه‌هاي من اين بود كه اثرش خيلي خوب بوده است. حتي در يك مقطعي هم در دولت تصميم‌گيري شد كه من به عنوان سخنگوي اقتصادي دولت شروع به فعاليت كنم و قرار شد هفته‌اي يك جلسه مطبوعاتي بگذارم يعني همين كاري كه آقاي الهام مي‌كند، من در بخش اقتصادي انجام دهم. منتهي بعداً با شروع بحث‌هاي طرح تحول تقريباً يك روز در هفته را براي اين كار اختصاص مي‌دادم و هيچ فرصتي پيدا نمي‌شد و يك اتفاق ديگر كه من در مورد آن توضيح خواهم داد نيز باعث شد كه كار سخنگويي را شروع نكنم.

بنابراين يكي از ايرادات به من همين بود كه چرا كار سخنگويي را شروع نكرده‌ام. البته همانطوري كه گفتم در بحث‌هاي داخلي دولت، سعي مي‌كردم نقطه‌نظرات خود را صراحتاً بگويم، مثل بحث انحلال سازمان مديريت و يا بحث كاهش دستوري نرخ سود بانكي و يا فشارآوردن بيش از حد به بانك‌ها براي دادن تسهيلات بيشتر به طرح‌هاي دولت مثل زودبازده.

در مورد ظرفيت تسهيلات‌دهي بانك‌ها نيز همين اختلاف ديدگاه‌ها وجود داشت. من نگران افزايش نقدينگي و تورم بودم در حالي كه عده‌اي اين سياست را مقابله با سياست‌هاي دولت قلمداد مي‌كردند و مي‌گفتند چرا بانك‌ها درصد كمي از منابع خود را براي اجراي سياست‌هاي دولت مثل طرح‌هاي زودبازده تسهيلات داده‌اند و بايد بيشتر بپردازند! در هر صورت اين بحث‌ها وجود داشت و هميشه يك عده بودند كه از ديدگاه‌هاي من خوشحال نبودند. طبيعي بود كه اين‌گونه افراد، در مواردي نيز در كارشان موفق شوند.

جام‌جم: مثل آن ماجراي گزارش‌هاي ديوان محاسبات؟

به طور كلي اين بحث‌ها وجود داشت. بطور مثال در جلسه معارفه من بعد از راي اعتماد از مجلس، قرار بود آقاي دكتر احمدي‌نژاد شخصاً حضور پيدا كند و در دعوت‌ها نيز اين موضوع ذكر شده بود، ولي چند ساعت قبل از معارفه يك اتفاقي افتاد كه من نمي‌دانم چگونه شروع شد ولي نهايتاً ايشان در معارفه نيامد. بعداً شنيدم كه ايشان از مواضع من در يكي از مصاحبه‌ها خيلي دلخور شده بود. درباره گزارش‌هاي ديوان محاسبات هم كه پرسيديد بعد از آن داستان بيمه ايران و دستور عزل يكباره اعضاي هيأت مديره، رابطه من و آقاي احمدي‌نژاد وارد يك نقطه عطف شد و احساس خود من اين بود كه ديگر ادامه كار سخت است و لذا خودم به ايشان گفتم كه استعفاي مرا بپذيرد چراكه احساس مي‌كردم قادر به ادامه كار نيستم و لذا به ايشان گفتم دنبال فرد ديگري باشند. البته آن سردي روابط كه بعد از ماجراي گزارش ديوان محاسبات درباره بيمه ايران پيش آمد، بعداً بهبود پيدا كرد و رفتار ايشان حالت عادي پيدا كرد. ولي فكر مي‌كنم بعداً رگه‌هايي از آن به اشكال ديگري بروز كرد، تا اين‌كه بالاخره تصميم به جابجايي من در بهمن 86 گرفته شد.

جام‌جم: يعني بهمن 86؟ پس سناريو قديمي بوده است.

بله بهمن 86. در ابتدا تصميم بر اين شد كه آقاي رحيمي كه در آن موقع رئيس ديوان محاسبات بود، وزير اقتصاد بشود، ولي چون ايشان تخصص اقتصاد نداشت، قرار شد يك نفر اقتصادي در كنار ايشان كمك كند و لذا آقاي دكتر صمصامي براي اين كار انتخاب شد. بعد كه مشكلاتي براي آقاي رحيمي پيش آمد و ايشان نتوانست مشغول به‌كار شود، شرايط مناسبي پيش آمد تا آقاي دكتر صمصامي به عنوان نفر اصلي معرفي شود البته به عنوان سرپرست وزارت اقتصاد و نه وزير.

جام‌جم: الان اين سؤال را بايد پرسيد كه شما با وجودي كه در مجلس داراي موقعيت مهمي بوديد، چرا وارد دولت شديد؟ مگر از جايگاه شغلي‌تان ناراضي بوديد؟

نه اصلاً اين مسائل نبود. قبول اين سمت بر مي‌گشت به نگاه و احساسي كه من به اقتصاد و كشورم داشتم. احساس من براي خدمت به اقتصاد كشورم مثل احساسي است كه نسبت به بچه خودم دارم، به خانواده‌ام دارم و دوست دارم هر كاري از دستم برمي‌آيد براي آنها انجام دهم؛ يك احساس پاك و بدون انتظار. تلقي من اين بود كه با حضور در دولت، ظرفيت براي خدمت به مردم بيشتر است.

جام‌جم: و همه كار براي آنها انجام دهي...

بله. فرض كن خداي نكرده پدر شما يا بچه شما مريض شود، مي‌خواهي چكار كني؟ آيا دوست نداري بهترين دكترها را برايش بياوري؟! و يك كاري كني كه مشكل بيماري عزيزت حل شود؟! اين نگاه عادي است كه هر انساني دارد. من فكر مي‌كردم اگر مشكلي در اقتصاد ايران است هر آنچه كه از دستم بر مي‌آيد براي حل مشكل، بايد انجام دهم.

جام‌جم: بالاخره نگفتيد چرا كار سخنگويي اقتصادي را شروع نكرديد؟

چند دليل وجود كرد: اول اين‌كه بايد براي مدتي خودم را تجهيز مي‌كردم و گرفتاري بحث‌هاي طرح هدفمندكردن فرصت را از من گرفته بود. دوم اين‌كه شرط كرده بودم هيچ يك از اعضاي ديگر كابينه در مورد اقتصاد ايران صحبت نكنند، زيرا تلقي من اين بود كه مصاحبه‌هاي جور واجور و ناهماهنگ، مخاطب را گيج كرده است. سوم اين‌كه، بعد از گذشت مدت كوتاهي از توافق، بحث جايگزيني آقاي رحيمي تصميم‌گيري شده بود.

جام‌جم: بعد از اينكه شما از وزارت اقتصاد آمديد رابطه‌تان با آقاي احمدي‌نژاد برقرار مانده است؟ تماس، نظرخواهي يا مشاوره؟

بعد از اتفاقاتي كه در مراسم توديع افتاد، طبيعي بود كه روابط ما سرد شود. شايد اگر من انتقادي نكرده بودم چنين وضعيتي به‌وجود نمي‌آمد. در حال حاضر رابطه‌مان رخ به رخ نيست و از طريق مصاحبه‌ها و اظهارنظرها با يكديگر ارتباط برقرار مي‌كنيم. آخرين صحبت من با ايشان، توصيه‌هايي در مورد بودجه 88 بود كه در روزنامه‌ها منتشر شد و آخرين صحبت ايشان در مورد من در جمع شوراي مركزي امام و رهبري بود كه همين چند روز قبل اتفاق افتاد. البته در مواردي هم كه تصادفاً يكديگر را مي‌بينيم سعي مي‌كنيم بدون لبخند ولو ملايم هم كه شده از كنار هم عبور نكنيم!

جام‌جم: يادي هم بكنيم از آن جلسه توديع شما. واقعاً جلسه غافلگيركننده‌اي بود، كسي فكر نمي‌كرد به آن صورت برگزار شود.

مراسم توديع در واقع اتفاق خاصي بود كه براي من هم يك خاطره ويژه‌اي است. يك راه اين بود كه مثل همه مراسم‌هاي توديع، از خوبي همديگر تعريف كنيم و بعد هم دست بدهيم و روبوسي كنيم و تمام. راه ديگر اين بود كه براي مصالح كشور بخشي از نارسايي‌ها را باز كنيم و من راه دوم را انتخاب كردم، هر چند كه براي من هم تلخ بود، اما ناگزير بودم زيرا احساس تكليف مي‌كردم. لذا يكسري واقعيت‌ها بيان شد و به نظر مي‌رسد تا حدودي هم باعث اصلاح امور شد.

جام‌جم: كارها در مجمع تشخيص مصلحت نظام چگونه پيش مي‌رود؟

مجمع تشخيص مصلحت نظام، مجموعه مهمي است. اكثر شخصيت‌هاي حقوقي نظام كه در حال حاضر مسووليت‌هايي در سطح سران قوه و يا عضويت شوراي نگهبان و... دارند عضو آن هستند. بخش ديگر هم اشخاص حقيقي هستند كه در گذشته تجارب مهمي داشته‌اند. فضاي مجمع، بسيار كارشناسي است و اعضاء آزادانه اظهارنظر مي‌كنند و جمع‌بندي بحث‌ها خيلي راحت صورت مي‌گيرد. نگاه حاكم در مجمع، همكاري دسته‌جمعي براي حل مشكلات اساسي كشور است و چيزهاي ديگر از جمله نگاه‌هاي متفاوت و يا تفكرات سياسي مختلف موجب سفيد و سياه شدن‌ها و يا ايجاد اختلال در همكاري‌ها نشده است، زيرا همه نسبت به هم با احترام برخورد مي‌كنند.

جام جم

یزدفردا