زمان : 27 Esfand 1387 - 23:43
شناسه : 15900
بازدید : 3636
کرشمه بازار شکوفه ها به پیشگاه بهاران نوروزآور کرشمه بازار شکوفه ها به پیشگاه بهاران نوروزآور

یزدفردا -کشوری

 انعکاس مطبوعات استان دریزدفردا بشارت نو شماره167 ويژه نوروز 88

یزدفردا "سیدرضاهاشمی زاده :دوباره نوبت سبزبهار است که این بارپس ازماهها دوری و چشم انتظاری، ازگرد راه برسد و ما را به رستاخیز بلورین خود فرا بخواند. بهار اینک قلمروی زمخت وسرد و بی‌روح زمستان رابه ضرب نسیم و رقص پروانه و شکوه غنچه به تصرف درآورده است. سمت اطلسی درختان جاده‌های انتظار، غلغله‌ایست. روی تن مارپیچ زمان، احساس و شور، رقصان می‌آیند.کبکبه همایونی «بهاران سبز» ازدور دست تماشا پیداست و چه شکوه آمیز، بی‌شکیب و طاقت سوخته ازسینه‌کش شیب لحظه‌ها می‌گذرد. بهار می‌آید با لشکری ازسنبله و سوسن، با سپاهی از یاس و یاسمن، با ارمغانی از جنس عطر و آب، با سوره‌های زندگی و آیه‌های تازگی، با پیاده نظامی ازطراوات، نزهت، پدرام و پاکی، باسواره‌هایی از سرزمین‌های نورو روشنایی. گردان و نام آوران قلمروی بهار؛ رخش تازان هفت‌خوان گذشته و اژدهای زمستان کشته و ضحاک سرما برطناب نیلوفرین آویخته، خرامان وشادان، وجدکنان و شوق‌افزا، آرام آرام «جمهوری گلهای سرخ » را بر پا می‌دارند تا سارها و درناها و قمری‌ها و قناری‌ها؛ آب و سبزه و گیاه و تک تک از بندرستگان برف و بوران وکدورت و دوری و گمگشتگی و ضخامت و زمختی راجامه مخملین ناز و نواز بپوشانند و برکرسی‌های مجلس «عشق وترنم » بنشانند.
بهار می‌آید با سبدی از گیلاس احساس، زنبیلی از شقایق دوستی و آینه‌ایی تمام قد از شیدایی و سرمستی و پیشقراولانی از شهد و شکوفه و زایرانی که هزار قندیل شیفتگی بر ضریح عطش چشمهای خویش آویخته‌اند. آنکه فصل آشنایی‌ها و مهربانی‌ها و صداقت‌هاست و درورق ورق دیوان غزل‌ها و مصرع مصرع مثنوی‌های دردانه‌اش، صبح و سپیده موج می‌زند، دوران سلطنت دلهاوفسون اساطیری پلکهای گشاده باران؛ اکنون فرارسیده و بهار، دست در دست پیر سالفرسود اما هماره گلاب افشان «عمونوروز» ازکوچه پس کوچه‌های خاطره‌های شیار خورده یکایک مشتاقان ازگرد راه می‌رسد.
گل‌ها، پرنده‌ها، چشمه‌ها، جویبارها، آدمها، عابرها و لحظه‌ها و... خریداران کرشمه شکوفه‌های خمارند، با لبهای پرازآواز چلچله‌های مهاجر ودستهای فرازآمده حاجت باران.
بهار، نوروز، عطر، عید، سبزه، ماهی شب عید، سفره هفت سین، خیابانهای شلوغ و انتظار و اشتیاقی که ملتهب و جان آمده درثانیه ثانیه‌های بازیگوش این روزها قدم می‌زنند، بوی ناب و دلربایی رامیان تمنای عطش لیریزمان می‌پاشند وسحر و طلسمات ساحره‌های شب‌گستر سرما خو را باطل می‌کنند. بهار، آنکه مژده «سیبهای طلایی شور» را درسینی سینه خویش، ییشکش دلباختگان خویش می‌کند ورمه‌های وحشی شکفتن را درصحرای چشمان آرزوداران می‌دواند وجشن، سرور، سور، شادی و شوق را سوغات ساکنان شهرها و روستاها و آبادی‌های ایران منتظر می‌آورد اکنون پشت دروازه‌های دل‌های ما ایستاده تا با گردگیری و خانه تکانی و زنگارسوزی همه بدی‌ها، قهرها، دلگیری‌ها وچرکی‌ها و چروکی‌ها، پایتخت و جودمان رابه تاج‌گذاری سبزش برگزیند و شب‌های سوت وکورآن رابه غریوهای شادمانه چراغانی دارد. بهار و نوروز دو یار پیوسته باورهای اهورایین نیاکان مایند که گواه زلالی است از بلندای قله های تاریخمان که هیچ قوم و نژاد دیگری در این پهنه خاک، سال نویش را باذائقه بهارانه، نوشدگی، پایان سردی و دلمردگی آغاز نمی‌کند و شادباش هیچ عیدسال نویی با بهارطبیعت همسونیست. چه اندازه همقدمی بهار با میلاد سال نو فریبا وخجسته است وچه بی کران ذوق آفرین و و جان آرا .
پیشینیان و نیاکان ما به نیکی و درستی و راستی، بهار را برای آغازسال نوی خویش برگزیده‌اند چرا که شکست سکوت و رخوت تاریکی ننه سرمای پیر و عجوز و قامت خمیده و زشت‌رو با روشنی ونور افشانی سبزه و پای کوبی گیاه و آوازه خوانی هزاران و گنجشگکان همراه شده است اکنون بهار میهمان خانه ماست وهمه خط فاصله‌های یخ بسته و عبوس و اخمناک باپا ک کن جادوییش زدوده شده‌اند اینک گاه دگرگونی درونی ماست، ستردن کینه‌ها و کدورت‌ها، بخشیدن بی‌مهری‌ها و دلخوری‌ها، هرس هرز روییده‌های با غزارهای جان و جسم و روح و بهاری شدن ...
بهار، فصل خنده و نغمه‌سرایی و سبک‌حالی گل‌ها و دلهاست. آنانی که مزه‌شیرین بهار در کام تشنه جانشان، گوارایی چشمه‌های پاک بهشتی رابارانده، اکنون باخنده گلهای بهاری مستند. بیایید دراین کرشمه بازار شکوفه‌ها؛ تقویم گذشته‌ها را به کنجی افکنیم و «روزی ازنو » را در«نوروز» دیگری بیاغازیم. بهار هشتاد وهشت ونوروز پاک ایرانی و سال نو برهمه آنانی که بهاری نهان درپنهان خویش دارند و برای شکفتنش لحظه شماری می‌کنند خوش وخرم باد. بهاری بمانید.
یزدفردا