زمان : 04 Esfand 1387 - 22:23
شناسه : 15516
بازدید : 7348
به بهانه دومین سالگرد مهاجر عاشق(شهيد قهاري) چهارمين فرمانده شهيد تيپ الغدير به بهانه دومین سالگرد مهاجر عاشق(شهيد قهاري) چهارمين فرمانده شهيد تيپ الغدير

یزدفردا :امير ميرجليلي :2 سال گذشت...

خيلي دلم برايش تنگ شده..براي صداي آرام و دلنشينش،براي خاطره گفتن هايش،براي محبت هايش

براي دست هاي متبرك و مهربانش و براي نگاه هميشه خسته اش خيلي دلم تنگ است،

وقتي از اينجا مي رفت بغض كردم،نمي خواستم برود،مي خواستم پيشمان بماند،

هنوز هم شماره اش رو گوشي ام هست،شماره اي كه هيچوقت جرات تماس با آن را نداشتم...

چندبار وقتي خيلي دلم هوايي شده بود شماره را گرفتم ولي قبل از آنكه زنگ بخورد قطع كردم..

خجالت مي كشيدم،..لحن صدايش خيلي آرام بود ولي هنگام صحبت كردن فضا را تسخير مي كرد..زبانت قفل مي شد،حس عجيبي بود،در مقابل عظمت وجودش كم مي آوردي..حتي اگر ساكت هم بود به خودت جرات حرف زدن نمي دادي..

تمام مدتي كه در كنارش بودي برايت خاطره مي گفت..از جنگ،از هشت سال نه! از سي سال نبرد مقدسش،از رشادت ها و از دلاوري هايش..

باور نمي كردي اين ابر مرد با آن شخصيت آرام،فرمانده عملياتي باشد كه بالگرد مسروقه ايراني را از دل خاك دشمن به كشور برگردانده است

مي گويند كفشداري نمازخانه پادگان دو قسمت داشت،قسمتي مخصوص سربازها وقسمتي هم براي افسران و نيروهاي كادر،راوي مي گويد هيچگاه نديدم كفشهايش را به كفشداري افسران بدهد،هميشه در صف سربازها مي ايستاد تا نوبتش شود و كفشش را به كفشداري مخصوص سربازها تحويل دهد!

با حسرت مي گفت رفقايم همه رفته اند...از قافله شان جا ماندم!

چهارم اسفند ماه 84 بود كه كنگره بزرگداشت شهداي استان يزد را برگزار كرد و چهارم اسفند 85 بود كه به درجه رفيع شهادت نائل گشت..

فراموش نمي كنم،چهارم اسفند 85 ساعت تقريبا 5 بعد از ظهر بود،ناگهان دلم برايش تنگ شد، كامپيوترم را روشن كردم و به ويرايش يكي از عكس هايش مشغول شدم..آن عكس را خودم گرفته بودم..خيلي دوستش داشتم..كارم كه تمام شد ناخودآگاه به ذهنم آمد كه پايين عكس بنويسم شهيد حاج سعيد قهاري..ولي اين كار را نكردم...

دو روز بعد بود كه خبر شهادتش را به ما دادند و فهميدم درست در همان دقايقي كه سردار در حال نبرد با دشمنان خدا بوده و شربت شهادت نوشيده است من هم اولين عكس بعد از شهادتش را آماده مي كردم..

و سرانجام زير آن عكس اينگونه نوشتم : سردار رشيد اسلام شهيد حاج سعيد قهاري سعيد

چهارمين فرمانده شهيد تيپ الغدير سعيد قهاري سعيد


چهارمين فرمانده شهيد تيپ الغدیر




هميشه با خودم مي گفتم مگرشهدا چطور انسان هايي هستند كه خدا اينقدر دوستشان دارد؟

زبانم در بيان ابعاد وجودش الكن است..بايد از راننده اش پرسيد كه چرادر سوگش آنچنان بيتابي مي كرد؟بايد از آن روحاني كُرد اهل تسنن پرسيد كه چرا حين مصاحبه مثل ابر بهاري مي گريست؟

بايد از آن مرد همسايه اش پرسيد كه چرا در وصفش اين چنين شعر سروده،مي گفت شب تا به صبح اشك ريخته و كلمات اين شعر را نوشته است.. چقدر جايش خالي ست..

به اندازه همه عمرم برايش اشك ريختم،آرزويم بود روزي يكي از سربازانش شوم اما رفت و داغش را به دلمان گذاشت...

همانگونه كه همه عمرش را صادقانه چون سربازي گمنام به مبارزه و خدمت پرداخت سر انجام هم قسمت اين بود كه پيكر پاك و مطهرش در ميان قبورشهداي گمنام همدان آرامش ابدي بگيرد.



اي راد مرد جبهه ها سردار قهاري سعيد وي بازتاب مهرو ماه سردار قهاري سعيد اي شمع بزم عاشقان غمخوارويارمهربان همرزم عاشوراييان سردار قهاري سعيد

 اي راد مرد جبهه ها سردار قهاري سعيد               وي بازتاب مهرو ماه سردار قهاري سعيد 
 اي شمع بزم عاشقان غمخوارويارمهربان  همرزم عاشوراييان سردار قهاري سعيد
 ازعشق مولاسوختي بس چشم بردردوختی  خوش توشه اي اندوختي سردار قهاري سعيد
 آموختي رسم شرف وادي به وادي صف به صف  خوش توشه اي اندوختي سردار قهاري سعيد
 آموختي رسم شرف وادي به وادي صف به صف  انديشمند با هدف سردار قهاري سعيد
 آرام اما بي قرار  اندر گذار روزگار      چون كوه بودي استوار سردار قهاري سعيد
 بذر محبت كاشتي عشق شهادت داشتي    تا پرچمش افراشتي سردار قهاري سعيد
 تنها سفر كردي چرا؟اي كاش مي بردي مرا                همراه خود اي باوفا سردار قهاري سعيد
 صدحيف صد افسوس و آه نامردمان بي حيا                 نشناختند قدرتو را سردار قهاري سعيد
 با خون خود كردي خظاب اين بار رخ با آب و تاب    اي شافع روز حساب سردار قهاري سعيد
  گويم به خاك مادرم هرگز نمي شد باورم   در خاك و خونت بنگرم سردار قهاري سعيد
اي بشكندآن دست پست كزفرط نامردي شكست  آن قامت رعناكه هست سردار قهاري سعيد
 امروز ني فردا بلي آيد ز ره پور نبي  با ذوالفقار حيدري سردار قهاري سعيد
 بازآ و ياري كن ورا در نشر احكام خدا  آن شاه تقوا پيشه را سردار قهاري سعيد
 برخيز يك بار دگر از خاك غم بردار سر  كن سينه ي خود را سپر سردار قهاري سعيد
 از غصه ميميرد(صبا) سوزد دل پروانه ها  تا كي رسد روز جزا سردار قهاري سعيد
 محمد علي ميرجليلي(صبا) _ يزد

چهارمين فرمانده شهيد تيپ الغدیر

 

چهارمين فرمانده شهيد تيپ الغدیر

شهید سعید قهاری

 

چهارمين فرمانده شهيد تيپ الغدیر

 

چهارمين فرمانده شهيد تيپ الغدیر



روحش شاد و راهش پر رهرو باد
یزدفردا