زمان : 04 Mehr 1398 - 19:40
شناسه : 153377
بازدید : 9582
"شیخ عبدالکریم"، آیت الله حائری یزدی چگونه حوزه علمیه قم را تاسیس کرد؟ "شیخ عبدالکریم"، آیت الله حائری یزدی چگونه حوزه علمیه قم را تاسیس کرد؟

یزدفردا : آیت الله العظمی شیخ عبدالکریم حائری یزدی از مجتهدان و مراجع تقلید شیعه و بنیان‌گذار حوزهٔ علمیهٔ قم بود که به وی، آیت الله موسس نیز می‌گفتند.


 آیت الله العظمی شیخ عبدالکریم حائری در سال ۱۲۳۸ هجری خورشیدی در روستای مهرجرد از توابع شهرستان میبد در استان یزد به دنیا آمد.

 

وی، تحصیلات مقدماتی خود را در حوزه‌ی علمیه شهر عقدا گذراند و سپس در 6 سالگی یکی از بستگانش معروف به میر ابوجعفر که آخوند بود به مهرجرد آمد و تحصیل عبدالکریم را عهده‌دار شد و با رضایت پدر و مادرش، او را به اردکان برد و به مکتب سپرد.

 

عبدالکریم روزها در درس استادان حاضر می‌شد و شب‌ها در خانه میر ابوجعفر به سر می‌برد و گاهی در شب‌های جمعه به منظور دیدار با پدر و مادر راه مهرجرد را پیش می‌گرفت. با درگذشت پدر مدتّی از تحصیل باز ماند، امّا بعد از چندی به حوزه علمیه یزد رفت و در مدرسه محمدتقی خان سکنی گزید و به تحصیل علوم اسلامی پرداخت.

 

در ۱۸ سالگی به همراه مادرش با کاروان زیارتی به عراق رفت و چند سالی در کربلا در محضر آیت‌الله فاضل اردکانی بود و پس از آن با راهنمایی استادش به سامرّا و به محضر میرزای شیرازی که مرجع زمان و سرپرست حوزه علمیه سامرّا بود، رفت.

 

میرزای شیرازی از آنجا که به آیت‌الله اردکانی احترام زیادی می‌گذاشت، شیخ عبدالکریم را مورد توجه قرار داد به طوری که می‌گویند وقتی نامه فاضل اردکانی را خواند به شیخ عبدالکریم گفت: "من به شما اخلاص پیدا کردم" لذا او را در منزل خود جای داد.

 

البته حائری نیز پس از این که به اجتهاد رسید از این دوران به نیکی یاد کرده و از خاطرات خانه میرزا این گونه می‌گوید: "سرداب خانه میرزا هم محل مطالعه‌ام بود و هم محل استراحتم و در ماه رمضان، سحری را نیز در آنجا می‌خوردم امّا برای افطار به خانه میرزا باز نمی‌گشتم، بلکه به علت گرمای طاقت فرسای هوا، به سوی فرات رفته، آب مفصلی می‌خوردم و شنا می‌کردم."

 

شیخ عبدالکریم، 12 سال در سامرّا به تحصیل پرداخت و در این مدت از درس‌های فقیهانی چون آیت‌الله "سید محمد فشارکی" و آیت‌الله "شیخ فضل‌الله نوری" سود برد.

 

وی پس از رحلت میرزای شیرازی، به نجف و پس از مدت کوتاهی از آنجا به کربلا رفت و اینجا بود که او لقب حائری را برای خود برگزید. (حائر در لغت به گودالی گفته می‌شود که در آنجا آب جمع می‌شود. زمین کربلا را حائر می‌خوانند.)

 

آیت‌الله حائری در این مدّت دو درس عمده خارج اصول و فقه آموزش را درس ‌داد و باقی اوقاتش را در اختیار طلاب قرار داد. حائری در ۱۲۹۳ خورشیدی هنگامی که دامنه آشوب‌های ضد انگلیس در بین‌النهرین به شهر کربلا نیز کشیده شد به دعوت مردم سلطان آباد(اراک) به ایران بازگشت و تا سال ۱۳۰۱ خورشیدی که به قم رفت، در حوزه علمیه اراک بود. آیت‌الله حائری به مدّت هشت سال در این حوزه تدریس کرد و در کنار مسؤولیت مرجعیت از پرورش استعدادهای طلاب جوان نیز غافل نبود.

 

وی سپس از اراک قصد زیارت مشهد می‌کند و سر راه از قم می‌گذرد ولی در قم به او اصرار می‌کنند که در شهر بماند و حوزه قم را احیا کند، البته شیخ پیشنهاد را رد می‌کند اما در بازگشت از مشهد، علمای قم بار دیگر این پیشنهاد را تکرار می‌کنند و به یاد حاج شیخ می‌آورند روایات منسوب به امام زمان را که در آخرالزمان علم از قم طلوع می‌کند و به شیخ وعده یاری می‌دهند و سرانجام شیخ عبدالکریم حائری در قم می‌ماند و حوزه را احیا می‌کند.

 

همین امر سبب شد که آیت الله حائری را پس از آن آیت الله موسس لقب دهند. وی، سرانجام در سن 77 سالگی در نهم بهمن 1315 (17 ذی القعده 1355) از جهان فروبست و در زمانی که هرگونه عزاداری ممنوع بود، تشییع و در مسجد بالاسر که محل تدریس و نمازش بود، دفن شد.

نگاهی به منش سیاسی مؤسس حوزه علمیه قم؛

سیاستِ سکوتِ شیخ عبدالکریم حائری

آیت الله شیخ عبدالکریم حائری را با نام مؤسس حوزهٔ علمیه قم می‌شناسند. رشد و باروری حوزهٔ قم، کار سهلی نبود. سیاست‌های رضاخانی و استعمار انگلیسی، مجالی برای رشد دینداری نمی‌داد. شیخ عبدالکریم اما درایت کرد و سیاست پیشه کرد و حوزهٔ قم را بال و پر داد. منش سیاسی شیخ اگرچه مقبول مخالفان حاکمیت نمی‌افتاد، اما حوزهٔ علمیه را از تعرّض نجات می‌داد. وی می‌کوشید تا از مداخله در امور سیاسی پرهیز کند و سلوک طلبگی پیشه کند؛ تا مبادا به ساحت حوزه لطمه‌ای وارد آید.

در سال ۱۳۱۸ ه.ق بود که شیخ عبدالکریم به اراک رفت و حوزهٔ علمیهٔ این شهر را تأسیس کرد. اما انقلاب مشروطیت از راه رسید و مخالفان و موافقانی را برانگیخت. علما هم به میدان آمدند و اعلام موضع کردند. شیخ عبدالکریم اما از این مجادلات فاصله گرفت و برای دوری از این نزاع‌ها به نجف عزیمت کرد. نسیم مشروطیت اما نجف را هم در برگرفت. حوزهٔ نجف هم به ماجرای مشروطیت وارد شده بود. شیخ عبدالکریم، نجف را هم برای دوری از این مجادلات رها کرد و به کربلا رفت.

در این زمان که شیخ، در کربلا رخت اقامت گزیده بود، ماجرای مهاجرت علمای نجف و کربلا به کاظمین پیش آمد. آن‌ها علیه اولتیماتوم روسیه اقدام به این مهاجرت کرده بودند. شیخ حائری در این ماجرا نیز وارد نشد و سکوت پیشه کرد‏[۱]‎.

حاج شیخ در ماجرای مشروطه هم هیچ‌گونه ورودی نکرد. نقل شده است که او برای اثبات بی‌طرفی خود در جریان مشروطه، هم کتابی از سید محمد کاظم یزدی که از مخالفان مشروطه بود را تدریس می‌کرد و هم کتابی از آخوند خراسانی که از رهبران مشروطه‌خواه بود. این شیوهٔ شیخ عبدالکریم برای آن بود که اثبات کند دل به جانب هیچ‌کدام ندارد و از دخالت در این سیاست پرهیز می‌کند.

از زبان شیخ عبدالکریم گفته شده که علت عدم حضور خود در ماجرای مشروطه را این‌گونه عنوان کرده است: «من در مسائلی که آگاهی ندارم، به هیچ وجه دخالت نمی‌کنم و از آنجایی که ایران کشور ضعیفی است و پیوسته تحت فشار و استعمار کشورهای قدرتمندی چون روس و انگلیس می‌باشد، امکان دارد سیاست‌ها و خطوط سیاسی که در ایران وجود دارد، از سوی این قدرت‌های استعماری ترسیم شده باشد و کسانی که در سیاست دخالت می‌کنند امکان دارد ملعبهٔ دست این قدرت‌ها بوده و ناآگاهانه آب به آسیاب دشمن بریزند. من اگر در کشور فرانسه و انگلیس و روس بودم، مسلماً در سیاست دخالت می‌کردم، چون خطوط سیاسی در آنجا روشن بوده و از جایی دیگر این جریانات تحمیل نمی‌شود، بنابراین دخالت خود را در سیاست مقدور نمی‌بینم. گذشته از این، دخالت من در سیاست مستلزم درگیری و خونریزی است و من حاضر نیستم که باعث شوم خون بی‌گناهان ریخته شود»‏[۲]‎.

در سال ۱۳۰۶ ماجرای شیخ محمد تقی بافقی پیش آمد. در آن سال همسر رضاشاه و و سایر اعضای خانواده پهلوی به حرم حضرت معصومه(س) رفته بودند و بدون حجاب، در صحن حرم حاضر شده بودند. شیخ محمدتقی بافقی از افرادی بود که به این صحنه اعتراض کرد و خانواده پهلوی را مورد عتاب قرار داد. خبر به گوش رضاشاه رسید و شیخ بافقی دستگیر شد. به دنبال این واقعه، شهر قم بسیار ملتهب شد و می‌رفت که یک نزاع کامل میان نیروهای دولتی و مردم ایجاد شود. شیخ عبدالکریم در این واقعه نیز مردم را دعوت به سکوت کرد و این‌گونه حکم داد: «صحبت و مذاکره در اطراف قضیه اتفاقیه مربوط به شیخ محمد تقی بر خلاف شرع انور و مطلقاً حرام است»‏[۳]‎.

این آخرین مورد نبود که شیخ عبدالکریم در چنین ماجراهایی موضع سکوت و آرامش می‌گرفت. شیخ در ماجرای دستگیری سید حسن مدرّس هم مداخله‌ای نکرد. ماجرای این سکوت را نیز این‌گونه گزارش داده‌اند: «در دوران تبعید آیت الله مدرس خویشاوندان وی تلاش کردند تا با استفاده از نفوذ روحانیت، در خلاصی و یا تسهیل زندگی وی اقدامی به عمل آورند. محمدحسین مدرس، خواهرزادهٔ آیت الله مدرّس که در جرگهٔ طلاب علوم دینی بود؛ مکرراً از علمای مشهد همچون آیت الله آقازاده و آیت الله شیخ مرتضی آشتیانی تقاضای اقدام در استخلاص آیت الله مدرس کرد، ولی نتیجه‌ای به دست نیامد. از مستوفی الممالک هم کمک خواسته شد که او گفت: شاه در دو صورت ممکن است مدرس را آزاد کند. یا به قدری قدرتش زیاد شود که از مخالفت امثال مدرس باک نداشته باشد و یا آن قدر ضعیف شود که محتاج مدرس گردد و فعلاً هیچکدام از این دو حالت وجود ندارد. از آیت الله حائری هم در این زمینه استمداد شد که ایشان دخالتی نکردند»‏[۴]‎.

به نظر می‌رسد آیت الله حائری از اثرگذاری سخن خود بر رضاشاه ناامید بوده است. اگرچه گفته شده است که رضاشاه، احترام بسیاری برای شیخ قائل بوده و بارها در پیام‌های خود آن را نشان داده است؛ اما در پاره‌ای موارد نیز رضاشاه برخورد حسنه‌ای با شیخ نمی‌کرد. وی برای آیت الله پیغام فرستاده بود که «اگر حاج شیخ عبدالکریم نفس می‌کشید، یک کلمه‌ای می‌گفت، فوری ماشین در خانه‌اش حاضر می‌کردم و می‌فرستادمش آنجا که عرب نمی‌انداخت»‏[۵]‎.

در ماجرای کشف حجاب هم که آیت الله حائری تلگرافی به رضاشاه فرستاده بود، با پاسخ تند و نابخردانهٔ حاکم پهلوی مواجه شد. آیت الله حائری در تیر ماه ۱۳۱۴ این‌گونه به شاه نوشت: «مشهور خاطر همایونی بوده که احقر همیشه تعالی و ترقی دولت علیّه را منظور داشته و اهمّ مقاصد می‌دانسته، فعلاً هم به همین منظور نظر عرضه می‌دارد اوضاع حاضره که بر خلاف قوانین شرع مقدس و مذهب جعفری(ع) است، موجب نگرانی داعی و عموم مسلمین است، البته بر ذات ملوکانه که امروزه حامی و عهده‌دار نوامیس اسلامیه هستید، حتم و لازم است که جلوگیری فرمایید، عموم اهالی ایران بلکه مسلمین دنیا را قرین تشکر فرموده، امید است رفع اضطراب این ضعیف و عموم ملت شیعه بشود»‏[۶]‎. گفته می‌شود رضا شاه به شدت با این گفتار حاج شیخ برخورد کرد و شخصاً به قم رفت و در منزل آیت الله حاضر شد و این‌گونه با وی سخن گفت: رفتارتان را عوض کنید وگرنه حوزه قم را با خاک یکسان می‌کنم. کشور مجاور ما (ترکیه) کشف حجاب کرده و به اروپا ملحق شده است، ما نیز باید این کار را بکنیم و این تصمیم هرگز لغو نمی‌شود‏[۷]‎.

امنیت حوزه اما یکی از خط قرمزهای آیت الله بود. شیخ بیم آن داشت که مبادا حوزهٔ نو پای شیعه، به واسطهٔ بی‌خردی‌های سیاست پهلوی نابود شود. سیاست‌های شیخ اما کارگر افتاد و کمتر تعرّضی بر ساحت حوزهٔ علمیه روا داشته نشد. سیاست‌های مدبّرانهٔ شیخ بود که حوزهٔ قم را نگه داشت. شاید به همین دلیل است که امام خمینی گفته بود: «اگر مرحوم حاج شیخ در حال حاضر بودند، کاری را انجام می‌دادند که من انجام دادم و تأسیس حوزه علمیه در آن روز، از جهت سیاسی، کمتر از تأسیس جمهوری اسلامی در ایران امروز نبود»‏[۸]‎. آیت الله خاتم یزدی هم این سخن را از زبان امام خمینی تأیید می‌کند و می‌گوید: «مرحوم امام نیز در یکی بودن راهش با مرحوم شیخ عبدالکریم حائری فرموده بود: طریقهٔ ما همان طریقهٔ شیخ است. منتهی شیوهٔ برخورد ما با ایشان، به جهت تغییر در اوضاع و احوال زمانه، مقداری متفاوت است»‏[۹]‎.

آیت الله محمدعلی گرامی دربارهٔ سلوک رفتاری و منش سیاسی شیخ عبدالکریم می‌گوید: مرحوم شیخ عبدالکریم در زمان حیاتش چون می‌دانست که پهلوی به دستور انگلیسی‌ها قرار است برنامه‌هایی پیاده کند و برای این کار هر مانعی را از سر راه بر دارد، سکوت را ترجیح می‌داد، چون می‌دانست اگر او هم اقدام تندی کند، پهلوی اساس حوزه را هم از جا می‌کند. دیگران این را نمی‌دانستند و دائماً به مرحوم حائری فشار می‌آوردند.

آیت الله گرامی به خاطره‌ای اشاره می‌کند که از مرحوم سید محمد روحانی شنیده است: «جلسه‌ای همراه پدرم (میرزا محمود روحانی) خدمت حاج شیخ عبدالکریم بودیم. عده‌ای از علما فشار می‌آوردند که چرا با پهلوی درگیر نمی‌شوید و او توضیح می‌داد و آن‌ها قانع نمی‌شدند. یک وقت گفت: خدا مرا مرگ دهد تا از دست شما خلاص شوم. یکی از حاضرین گفت ان شاء الله، زودتر!»‏[۱۰]‎

آیت الله گرامی در خاطرهٔ دیگری نقل کرده است که یکی از علما (به نظرم سید محمد تقی خوانساری) به حاج شیخ عبدالکریم می‌گفت: می‌دانید پهلوی می‌خواهد ایران را نَصرانی کند؟ او فرمود: می‌دانم ولی شما می‌خواهید من کاری کنم که او زودتر چنین کند؟!‏[۱۱]‎

شیخ عبدالکریم حائری نشان داد که سیاست‌ورزی، همیشه با ورود مستقیم در امر سیاست نمایان نمی‌شود. نهایتِ شمّ سیاسی، می‌تواند در پیشبرد اهداف جلوه کند. جایی که آشفته بازارِ سیاست است می‌توان سکوت کرد و دم فروبست. و این اوج سیاست‌ورزی است. سیاستی که شیخ عبدالکریم حائری به انجام آن موفق شد.

 

نگاهی به برخی آراء آیت‌الله مؤسس

۲۹ تیر سالروز درگذشت آیت‌الله عبدالکریم حائری مشهور به آیت‌الله مؤسّس است. حوزه‌ی مهجور قم با تلاش‌های ایشان نقطه‌ی عطفی برای فقاهت شیعی گشت و محوری برای آشنایی با معارف شیعی قرار گرفت.

ایشان در عنفوان جوانی با مهاجرت علمی خویش به کربلا، سامرا و نجف -مراکز علمی قابل توجه آن ایام- توانست علاوه بر دانش‌اندوزی و به دست آوردن ملکه اجتهاد، جایگاه علمی خود را برای همگنان خود به اثبات رسانده و از این راه پس از هجرت به قم، حوزه‌ی آن دیار را رسمیت ببخشد.

در این میان چهره‌ی علمی حائری و آرای علمی او در پرتوی فعالیت اجتماعی‌اش قرار گرفته و نتوانست جایگاهی درخور توجه در فضای علمی حوزویان باز نماید. حال آنکه اگر گفتنی‌های علمیِ او بیش از فقیهان واصولیانِ مشهور نباشد، بی‌تردید اندیشه‌های فقهی و اصولی‌اش کمتر از دیگران نخواهد بود.

در این میان می‌توان به مواردی اشاره داشت:

۱. غیبت اهل تسنن

پس از مقدس اردبیلی در تراث فقهی شیعه در مساله‌ی غیبت، بحث از فرعی فقهی رونق گرفت مبنی بر اینکه آیا غیبت اهل سنت و بدگویی از آنان جائز است یا جایز نیست. اردبیلی با استناد به آیه‌ای که مسلمانان را از غیبت برادران خود نهی نموده؛ آنان را از خوردن گوشت برادرانشان برحذر می‌نماید، غیبت اهل تسنن را حرام می‌داند. ولی مشهور عالمانِ پس از او با انتقاد از فتوای اردبیلی، غیبت سنیّان را جائز بلکه مستحب اعلام می‌کنند.

شیخ عبدالکریم حائری با جانبداری از فتوای اردبیلی غیبت اهل سنت و بدگویی از آنان را حرام می‌داند و معتقد است: هیچ‌گونه دلیل و مستندی وجود ندارد تا عمومات و اطلاقاتی که مکلّفین را از غیبت مسلمانان نهی می‌نماید، قید زده و تنها غیبت از شیعیان را حرام نماید‏[۱]‎.

۲. تخصص در اجتهاد

در اندیشه‌ی فقهی شیعی مرسوم و رایج است که فقیهِ مورد رجوع مردم بایستی در تمام باب‌های فقهی اجتهاد نموده و نظرات خود را در اختیار مکلّفین قرار نماید و به همین جهت، مکلّفین به یک فقیه رجوع می‌نمایند. ولی آیت‌الله مؤسّس اعتقاد داشت لزومی ندارد که مردم در همه مسائل به یک فقیه رجوع نمایند. بهتر این است که در فقه قسمت‌های تخصصی قرار داده شود و فقیه پس از آن که یک دوره فقه عمومی را پشت سر گذاشت، در یک قسمت معین متخصص شود. مکلّفین نیز در آن قسمت به او رجوع نمایند. در دیدگاه ایشان، چنانچه چنین تقسیمی در فقه صورت بگیرد با انضباط فقهی و پاسخگویی فقهی بهتری روبرو خواهیم بود‏[۲]‎.

۳. اعتبارِ فهم مکلّف

روشن است که مکلّفان برای عمل کردن مطابق فقه شیعی بایستی به فقیهان رجوع نمایند. در این میان این سؤال پرسیدنی است که آیا مکلّف در رجوعش به فقیه نیز باید به فقیه رجوع نماید؟ به بیانی روشن‌تر آیا مکلّف برای آنکه بداند رجوعش به فقیه مطابق فقه شیعه هست یا نیست نیز باید به فقیه رجوع نماید یا در این مساله رجوع به فقیه بی‌معنا و به تعبیری دچار دور منطقی است؟

بیشتر فقهای متأخر معتقدند در این مسأله رجوع به فقیه درست نیست و بایستی مکلّف خود، درستی رجوع خویش به فقیه را دریابد ولی دست مکلّفان از تشخیص ویژگی‌هایی که فقیه مورد رجوع باید داشته باشد، کوتاه بوده و بایستی در آن موارد تماماً به فقیه رجوع نماید. مثلا در اینکه فقیه بایستی مرد و زنده باشد یا شیعه باشد و یا آنکه اعلم باشد در این موارد مکلّف نمی‌تواند به فهم خود رجوع نماید بلکه ضروری است از دیدگاه یکی از فقیهان تبعیّت نماید.

حاج شیخ عبدالکریم حائری در این مسأله معتقد است که اگر مکلّف به ارتکاز و فهم خویش رجوع نمود و ویژگی‌هایی شایسته‌ی فقیه مورد رجوع خود را با ارتکاز خویش دریافت؛ در این صورت او برای تشخیص ویژگی‌های فقیه مورد رجوع خویش نمی‌تواند به یکی از فقیهان رجوع نماید‏[۳]‎.

۴. اهتمام به قرآن

آیت‌الله حائری برای منبع بودن قرآن اهتمام ویژه‌ای قائل بوده و بنا به نقل آیت‌الله سید احمد زنجانی چنین می‌گفت: پیغمبر دو چیز سنگین در میان ما گذاشت: کتاب‌الله و عترت طاهره ولی ما با سنّی‌ها دست به دست داده، هردوی آنها را از بین بردیم. ما کتاب‌الله را از بین بردیم، آنها نیز عترت طاهره را‏[۴]‎.

هر چند آیت‌الله مؤسس سال‌های پایانی عمر شریف خود را در راه اعتلای حوزه‌ علمیه قم و تنظیم و تثبیت آن گذراند، اما مطالعه آثار فقهی و اصولی او می‌تواند نقش علمی این استاد برجسته حوزه در آن برهه تاریخی را بیشتر نمایان سازد. روحش قرین رحمت واسعه‌ی الهی باد.



 

 

پانوشت‌ها ی 

سیاستِ سکوتِ شیخ عبدالکریم حائری

 
 
  1. عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، ص ۱۷۹ [⤤]
  2. به نقل از مهدی حائری یزدی، مصاحبه عمادالدین فیاضی با وی، از کتاب”حاج شیخ عبدالکریم حائری”، صص ۷۸-۷۹ [⤤]
  3. حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، صص ۲۸۲-۲۸۳ [⤤]
  4. حمید بصیرت منش، علما و رژیم رضا شاه، ص ۳۳ [⤤]
  5. به نقل از ابوالفضل شکوری، “مرجع دوراندیش و صبور”، فصلنامه یاد، ش ۱۷ [⤤]
  6. به نقل از فیاضی، پیشین، صص ۱۰۰-۱۰۱ [⤤]
  7. مجله یاد، به نقل از شیخ حیدر علی محقق، ص ۱۰۶ [⤤]
  8. به نقل از “امام و روحانیت”، ص ۱۷۳ [⤤]
  9. خاطرات آیت الله خاتم یزدی، ص ۱۶۵ [⤤]
  10. خاطرات آیت الله محمد علی گرامی، ص ۹۹ [⤤]
  11. همانجا [⤤]

 

پانوشت‌های 

نگاهی به برخی آراء آیت‌الله مؤسس

 

 

  1. المکاسب المحرمه، آیت‌الله اراکی، ص ۲۰۹ [⤤]

  2. الکلام یجرّالکلام، ص ۱۱۸، مجموعه آثار شهید مطهری،ج۲۰، ص ۱۸۲ [⤤]

  3. درر الفوائد،ص ۷۰۳ [⤤]

  4. الکلام یجرّ الکلام، ص۴۲۳ [⤤]