زمان : 14 Tir 1398 - 13:32
شناسه : 151135
بازدید : 6565
اندر سحرخیز شدن بعضی از اداراتچی‌ها اندر سحرخیز شدن بعضی از اداراتچی‌ها زبان دراز هفته نامه آيينه يزد

چندبار حضوراً به محل کارشان که در یکی از شهرستان‌های مجاور بود مراجعه کردم با جای خالی و اتاق بدون ‌مسئول مواجه شدم. گویا محبوب همکارانشان نبوده یا به پست او حسادت می‌کردند تا می‌گفتم: آقای «میر» را می‌خواهم گویا پیش جن اسم بسم‌ا… را برده باشی سکوت کرده با انگشت اشاره یا با حرکات سر و صورت اتاقش را نشان می‌دادند تا بالاخره آبدارچی گفت: این آقای «میر» روزی نیم‌ساعت اول وقت در اداره حاضر است و بعد به ماموریت می‌رود. با التماس و لطایف‌الحیل شماره همراهشان را برای تعیین وقت ملاقات گرفتم و موفق شدم با ایشان صحبت کنم.

ایشان گفتند من شش تا شش‌ونیم در اداره‌ حاضر هستم و لاغیر. بنده هم سر شب خوابیدم و با توجه به مسافت، ساعت بیدارباش را روی چهار صبح کوک کردم. زبان‌دراززاده گفت: به سلامتی پرواز دارید؟ عیال گفت: یاد جوانی و کوه‌نوردی افتادی یا هوس کله‌پاچه کردی؟ گفتم خیر کار اداری دارم. پسرم خندید و گفت: بابا من فلان اداره کار داشتم تا هفت‌ونیم اندک اندک جمع مستان رسیدند ولی دریغ از ارباب‌رجوع. القصه اذان صبح به طرف اداره حرکت کردم وقتی رسیدم آبدارچی بود و من وقتی به طرف اتاق آقای «میر» رفتم تاریک بود و خنک، احساس چرت دلپذیری کردم خودم را روی مبل کنار راهرو رها کردم چشم که باز کردم دیدم دو نفر دیگر ارباب‌رجوع این طرف میز و کارمندان هم آن طرف میز خوابند اولین‌بار بود که این همه آرامش را در اداره‌ای مشاهده کردم ولی حیف که آقای «میر» هم آمده بودند انگشت مبارک را زده و رفته بودند بخواست خدا… فردا…!

زبان‌دراز