یزدفردا

یزدفردا:حمید رضا مرامی "عضو تحریریه یزدفردا :این روز ها سالروز بازگشت آزادگان عزیز است که آن را به همه قهرمانان که پس از تحمل رنج زیاد به آغوش خانواده و وطن برگشتند تبریک می گویم .
خاطره ای از اون روز ها دارم :
سقف خانه ما سفالی بود . پیرمرد سفالچینی امده بود که سقف خونه را تعمیر کند و من به پدرم قول دادم که کمک کار سفالچین باشم . عصر بود و هوا ابری . در حین کار صدای ماشین شعار به گوش رسید که اولین سری شیران بیشه توحید که عنوان آن روزهای آزادگان بود وارد شهر (املش از استان گیلان)می شوند . نتوانستم این لحظه را از دست بدهم . خیلی برایم دیدن آن ها و شنیدن صدایشان و اولین رویارویی اشان با خانواده و دوستان، لذت بخش بود .
از یک طرف دستور پدر و از سوی دیگر اوج احساسات نوجوانیم . بلاخره احساس پیروز شد و پیرمرد را تنها گذاشتم و پاورچین پاورچین از خونه زدم بیرون و با شادی و شعف وصف ناپذیری به سمت ورودی شهر رفتم .
آن لحظه با شکوه برای من وصف ناپذیر است . خلاصه تا نماز مغرب طول کشید و با تاریکی هوا به منزل برگشتم .
باران شروع به باریدن کرد و گویا پس از رفتن من پیرمرد سفالچین که خود را دست تنها دیده ، کار را تعطیل کرده بود .
خلاصه پدر ، من را مقصر دانست و من آن شب با تعداد زیادی از ظرف به پشت بام رفتم و ظرف هارو زیر چکه های آب می گذاشتم وتا دم صبح کارم تخلیه آب های جمع اوری شده بود .
شب به سختی گذشت ولی ارزش داشت تا حسرت آن لحظه باشکوه دیدار را یک عمر نکشم .