زمان : 09 Mehr 1396 - 19:01
شناسه : 141434
بازدید : 72416
ممنوع الکاری جمشید هاشم پور از زبان خودش و دیگران!!! ممنوع الکاری جمشید هاشم پور از زبان خودش و دیگران!!!

یزدفردا"جمشید هاشم‌پور که در دهه‌های شصت و هفتاد یکه‌تاز ایفای نقش در آثاری تجاری بود که وی را در قامت یک ابرقهرمان به تصویر می‌کشیدند در سالهای بعد کوشید تواناییهای بازیگریش را خرج کاراکترهایی کند که به اندازه مخاطبان توجه منتقدان را هم به خود جلب کند با این حال از منظر مخاطب عام همچنان یک جمشید هاشم پور است و یک زینال بندری.

هاشم پور در همه سالهای فعالیت حرفه ای اش در سینما به شدت از گفتگوهای مطبوعاتی گریزان بوده و خیلی انگشت شمار گفتگوهایی از او دیده ایم که در آن به صراحت درباره همه پرسشهای پیرامون کارنامه اش پاسخ گوید. علی معلم تهیه کننده، روزنامه نگار و مدیرمسئول "دنیای تصویر” اما توانسته به بهانه برگزاری بزرگداشت این بازیگر در جشن حافظ گفتگویی تفصیلی با وی ترتیب داده و برای ثبت در تاریخ هم که شده درباره برخی از مناقشه برانگیزترین موضوعات و مثلا همان جریان ممنوع الکاری از وی بپرسد.

قبل از انقلاب به دلایل اخلاقی سینما را رها کردم و "امداد نجات” شدم!

جمشید هاشم پور در ابتدای گفتگو درباره سوابق بازیگری خود در پیش از انقلاب اسلامی بیان می دارد: من قبل از انقلاب در چیزی نزدیک به ۱۰ فیلم بازی کردم اما به دلایلی که شاید بتوانم بگویم بیشتر اخلاقی بود بعد از بازی در آن فیلمها از سینما بیرون آمدم…آن سالها در سازمانی استخدام شدم که کارش امداد و نجات بود. اول یک دوره ای دیدیم و بعد عضو گروه امداد شدیم و کسانی که مثلا در کوه گیر می افتند یا تصادف می کردند یا گرفتار برف و بهمن می شدند را نجات می دادیم. با بیست سال کار در آن سازمان مرا بازنشسته کردند و بعد دیگر چسبیدم به سینما.

بعد از "یوزپلنگ” ممنوع الکار شدم

هاشم‌پور زمانی و در میانه دهه شصت به دلیل شمایل قهرمان پردازانه‌ای که در سینمای آن روزگار ایجاد کرده بود ممنوع الکار شده بود. خودش درباره ماجرای آن ممنوع الکاری بیان می دارد: بعد از فیلم "یوزپلنگ”(۱۳۶۴) ساخته ساموئل خاچکیان بود که ممنوع الکار شدم چون یادم است قبل از فیلم شایعه شده بود که هاشم پور قرار است ممنوع الکار شود و چون قرارداد این فیلم را بسته بودیم سریع کلید زدند و مرا جلوی دوربین بردند. بعد از ممنوع الکاری من اقدامی نکردم و حتی ارشاد هم نرفتم که اصلا چرا ممنوع شدم یا درخواست بدهم ممنوع الکاری ام را لغو کنند.

وی ادامه می‌دهد: حتی کسی به من خبر نداد ممنوع الکار شدم. آن موقع کارگردانها و تهیه کننده‌ها لیست بازیگران شان را می‌بردند ارشاد و به آنها می‌گفتند که هاشم پور فعلا نمی تواند کار کند. دلیل خاص نداشتند فقط گفتند ایشان خیلی دارد پرواز می کند و مطرح می شود.

عیاری ممنوعیت از کاری ام را رفع کرد

جمشید هاشم پور که بعد از "یوزپلنگ” سه سال و چند ماه ممنوع الکار بود تا بازی در "روز باشکوه”(۱۳۶۷) ساخته کیانوش عیاری درباره رفع ممنوعیت از فعالیت خود بیان می دارد: نقشی در "روز باشکوه” بود که در سینمای ایرانی عیاری نتوانست بازیگری را پیدا کند که آناتومی و فرم بدنش به آن کاراکتر بخورد. نقش نماینده اشرف در یکی از استانها بود که باید خیلی ابهت می داشت. بعد عیاری رفت ارشاد و با مسئولان صحبت کرد که چنین پرسوناژی دارم و بازیگری که مدنظرم باشد نمی توانم پیدا کنم. شما هم بس کنید. ایشان به اندازه کافی متنبه شده است! سه سال و چهار ماه برایش بس است. اول گفتند یک ماه دیگر، ۲۰ روز دیگر و خلاصه عیاری آن قدر اصرار کرد تا بالاخره ممنوع الکاری مرا برداشتند.

خاطره تلخ همکاری با حاتمی کیا

هاشم‌پور خاطره ای تلخ از همکاری نیمه تمام با ابراهیم حاتمی کیا در "روبان قرمز” دارد؛ همان فیلمی که بسیاری فضای حاکم بر آن را دارای طعنه های مستقیم به عباس کیارستمی می‎‌دانند. به گزارش سینماژورنال هاشم پور درباره این تجربه تلخ بیان می‌دارد: یادم می آید حاتمی‌کیا مرا دعوت کردند برای بازی در "روبان قرمز”. رفتم و حتی قرارداد سفید بستم. تقریبا نزدیک به یک ماه تمرین داشتیم و روخوانی می کردیم و تست می زدیم و رضا کیانیان هم بازیگردان بود. نقش خیلی زیبایی بود و من خیلی علاقمند بودم آن نقش را کار کنم. رزمنده ای جنگ تمام شده ولی هنوز سر پستش است و از جایی که برای ماموریت رفته بود پاسداری می کند…

هاشم‌پور می‌افزاید: مدیر تولید مرحوم ابراهیم اصغرزاده بود؛ یک روز آمد و گفت پرویز پرستویی که سر یک فیلم دیگر بودند کارشان تمام شده و حالا قرار است بیایند سر "روبان قرمز” و این نقش را بازی کنند!!! خلاصه حاتمی کیا نظرشان عوض شد و ما هم خداحافظی کردیم و برگشتیم تهران…بعدها که فیلم را دیدم به نظرم رسید برای آن نقش می شد کارهای دیگری کرد.

 
جمشید هاشم پور

ملاقلی پور گفت تو غلط می کنی در فیلم من بازی نکنی

این بازیگر درباره روزهای بعد از خاطره تلخ با حاتمی کیا می گوید: وقتی داستانم با حاتمی‌کیا به این شکل تمام شد کمی دلگیر و دلسرد بودم و به قول معروف مأیوس و غمگین شدم. دوست داشتم آن نقش را بازی کنم تا اینکه یک روز زنگ خانه مان را زدند. رفتم دم آیفون که ببینم چه کسی پشت در است دید این صدا آمد که من ملاقلی پور هستم. بیا پایین ببینم. بیا بیرون. تو غلط می کنی در فیلم من بازی نکنی. آخر قبلترش به وی گفته بودم حوصله بازی ندارم. خلاصه نشستیم چای خوردیم و همان موقع رفتیم دفتر  و شروع کردیم به تست گریم که شد فیلم "هیوا”.

ناراحتی از بازی در "من دیه گو مارادونا هستم”

جمشید هاشم پور در پاسخ به این سوال که کدام فیلم بوده که از بازی در آن نه تنها پشیمان هستی که بازی در آن ناراحتت کرد بیان می‌دارد:  من سر همه فیلمها انرژی خودم را می گذارم ولی گاهی انتخاب بازیگران شان ضعیف است و آن ضعف به ما هم لطمه می‌زند بخصوص روی من که وسواس خاصی دارم. ما کاری انجام دادیم به نام "من دیگو مارادونا هستم” بهرام توکلی. یک پلان خیلی ساده را ۴۰ برداشت گرفت. این شیوه را نمی پسندم.

هاشم‌پور می افزاید: همه حرفه‌ای و این کاره هستیم. دائم کات می‌دادند. تا ۱۰ روز بعد از آن سر صحنه نرفتم تا بعد خودشان آمدند. گفتم بد است در سینمای ایران بپیچد که یک نمای سه نفره را این همه برداشت گرفته ایم؛ آن قدر پیچیده و سخت و سنگین نبود. هنرپیشه اذیت می شود و از بین می رود. همه حرکات عین ماشین می شود.

ی سینما نوشت: جمشید هاشم‌پور در اوایل دهه هفتاد در چند فیلم اکشن پرفروش از جمله «قافله»، «نیش»، «گروگان»، «عقرب»، «زخمی» به ایفای نقش پرداخت که حسین فرح‌بخش تهیه‌کنندگی این فیلم ها را بر عهده داشت، به بهانه بحث جمعه شب هفت در خصوص قهرمان‌پروری در سینمای ایران و ماجرای ممنوع‌الکاری جمشید هاشم‌پور به سراغ فرح‌بخش رفتیم تا جزئیات بیشتری از این ماجرا در اختیارمان بگذارد. فرح‌بخش در این گفت‌و‌گو انگشت اتهام خود را به سمت مدیران دهه شصت گرفت و روایتی عجیب از ماجرای ممنوع‌الکار شدن هاشم‌پور ارائه داد.

 
فرح‌بخش که در اوایل دهه هفتاد فیلم‌هایی مثل «قافله»، «نیش»، «گروگان»، «عقرب»، «زخمی» را با بازی هاشم‌پور تهیه کرده ، مقصر عدم قهرمان سازی در سینمای ایران را نحوه مدیریت مدیران دهه 60 سینمای ایران می‌داند و به آی‌سینما می‌گوید در آن زمان، سینما تفاوتی با کتاب و مجله نداشت: « از سال 62 که آقایان انوار و بهشتی سکاندار سینمای ایران شدند،  نگاهی به سینما ایران حکمفرما شد که ورای نگاه دنیا به سینما بود. این‌ها آمدند اصل سینما را بر مبنای اندیشه قرار دادند، به گونه‌ای که در آن زمان، فیلم‌های سینمایی تفاوتی با مجله و کتاب و نوشته نداشت. در تمام دنیا اصل سینما بر مبنای سرگرمی است و در تمام کشورهای مترقی این روند هم‌چنان هم ادامه دارد، اما در زمان مدیریت انوار و بهشتی، فیلم‌سازی که اندیشه داشت اگر با اندیشه این دو فرد مطابقت داشت اجازه می‌یافت فیلم‌اش را بسازد. اما با فیلم هایی که به دنبال سرگرم کردن مردم بودند، به شدت مخالفت می‌شد. البته آن اندیشه هم اندیشه جمهوری اسلامی نبود، بلکه اندیشه این آقایان بود.»
 
در اوایل دهه شصت تصویر جمشید هاشم‌پور با موهای تراشیده، بر سر در بسیاری از سینماها به چشم می‌خورد و همان فیلم‌ها با استقبال مخاطبان هم مواجه می‌شد. فرح بخش می‌گوید وقتی مدیران وقت سینما، متوجه محبوبیت هاشم‌پور شدند، به او تهمت اخلاقی زدند، تا این سوپر استار  را ممنوع الکارش کنند «برای اولین بار هاشم‌پور در «تاراج» که یک فیلم تجاری مردم پسند بود، موهای سرش را تراشید که بعد از آن در «عقاب‌ها» هم جلوی دوربین رفت و بعد از آن به عنوان یک ستاره در سینما شناخته شد. اما آقایان بهشتی و انوار وقتی دیدند هاشم‌پور به قول معروف گل کرده و در میان مردم به محبوبیت بسیار زیادی رسیده، او را با یک تهمت اخلاقی که هیچگاه هم ثابت نشد، ممنوع الکار کردند. این اتفاق باعث شد عبدالله علیخانی برای اعتراض به ارشاد برود و آن‌جا بود که فیض الله عرب سرخی در حضور آقای انوار و بهشتی به این تهیه کننده سینما شلاق زد. حتی در صحنه اول فیلم «خصوصی» که شخصی را جوجه کبابی شلاق می‌زدند آقای علیخانی خودش سکانس را کارگردانی کرد، چون این اتفاق عینا برای او رخ داده بود. این آقایان خیانتی به سینما و جمشید هاشم‌پور کردند که ننگ‌اش تا همیشه بر روی پیشانی آنها خواهد ماند. آنها در اوج هاشم‌پور را کنار گذاشتند، کاری کردند که مخاطبان از سینما دل زده شوند. در آن مدت آنها عملا دیکتاتوری راه انداخته بودند و زور گویی می‌کردند.»
 
فرح‌بخش در ادامه درباره رفع ممنوع الکاری هاشم‌پور می‌گوید « بعد از این که هاشم‌پور از سال 62 تا 67 ممنوع الکار شد، کیانوش عیاری در سال 67 برای فیلم «روز باشکوه» به دفتر فخرالدین انوار رفت تا بتواند مجوز بازی هاشم پور را اخذ کند. بعد از کلی چک و چانه آنها بالاخره راضی شدند که هاشم پور به سینما بازگردد، اما شرط‌های عجیبی گذاشتند که یکی از آنها این بود که دیگر نام آریا از این هنرپیشه برداشته شود و به جمشید هاشم پور تغییر پیدا کند و شرط دیگر هم این بود که دیگر سر او تراشیده نشود. این شرط‌های عجیب و غریب پیش‌تر هم وجود داشت. زمانی ما می‌خواستیم فیلمی با نام «ماموریت» را جلوی دوربین ببریم که علیرضا خمسه بازیگر نقش اول آن بود. برای این فیلم وقتی به دفتر انوار رفتم، ایشان گفتند که ما موافق خمسه نیستیم چون ما برای سینما «دلقک» نمی‌خواهیم.»
 
تهیه کننده «نیش» در ادامه اضافه می‌کند « بعد از این‌که هاشم پور دوران ممنوع الکاری‌اش به پایان رسید، او در چند فیلم بازی کرد که در حد خودش نبود و در طول فیلم‌ها در حد 4 سکانس بازی می‌کرد. اما بنده در سال 70 قراردادی برای فیلم «قافله» با جمشید هاشم پور بستم که در آن هاشم پور باید نقش یک افسر نیرو انتظامی را بازی می‌کرد. در این فیلم هاشم پور باید به شکل مبدل به میان قاچاقچیان می‌رفت و ما از او ‌خواستیم که موهای سرش را بتراشد. اما او ممانعت می‌کرد و می‌ترسید که دوباره ممنوع الکار شود، اما من به او گفتم هرکی گفته تو نباید سرت را بتراشی، غلط کرده است! و بعد از این گفته‌ام، نامه‌ای به هاشم پور دادم و ضمانت کردم که اگر برای بازی در این فیلم، دوباره ممنوع التصویر شود، تا آخر عمر هر ماه از «پویا فیلم» حقوق دریافت خواهد کرد. بعد از این صحبت‌ها خودم به شخصه موهای هاشم پور را تراشیده و تیغ انداختم و در «قافله» هم به ایفای نقش پرداخت.»
 
فرح‌بخش می‌گوید زمانی که فیلم «قافله» ساخته شد، او به دفتر فخر الدین انوار رفت. در ابتدا این مدیر با حضور هاشم‌پور با سری تراشیده مخالف بود، اما با اصرار او، این فیلم توانست مجوز نمایش بگیرد و اکران شود تا پس از چند سال مخاطب جمشید هاشم پور را با موهای تراشیده در یک فیلم ببیند« بعد از ساخته شدن «قافله» ما برای اخذ پروانه نمایش به ارشاد رفتیم و در ابتدا آقای انوار به ما گفت چرا موهای سر جمشید هاشم پور را  در این فیلم تراشیده اید!؟ ما دیگر آرتیست و بیک‌ایمانوردی نمی‌خواهیم! من هم به آنها گفتم غلط کرده اید، شما نمی‌خواهی، ما که می‌خواهیم، مردم که می‌خواهند، حالا چون یک تفنگ به کمرت بستی فکر می‌کنی من از تو می‌ترسم؟! من به آنها گفتم که شما در زباله دان تاریخ پرت خواهید شد، و الان هم می‌بینید که آنها کجا هستند و ما همچنان مشغول فیلم ساختن هستیم. اما در پایان وقتی آنها دیدند که من کوتاه نمی‌آیم و ایستادگی کرده‌ام، پروانه نمایش «قافله» را صادر کردند و گفتند در پوستر این فیلم، هاشم پور با سری تراشیده حضور نداشته باشد، که ما هم برای پوستر، لباس بلوچی تن هاشم پور کردیم. در «هفت» گفته شد شخصی  مصرانه به دنبال رفع ممنوع الفعالیتی جمشید هاشم پور بود، آن شخص من بودم.»
 
فرح‌بخش معتقد است سینمای ایران در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد، تنها شاهد 20 فیلم خوب بود و مدیران سینمایی وقت به خاطر این 20 فیلم، کل سینمای ایران را نابود کردند « در زمان ریاست این گروه 700 تا 800 فیلم ساخته شد که تنها 20 فیلم مثل «مادر»، «اجاره نشین‌ها» و...  خوب بودند و آنها به خاطر این 20 فیلم، کل سینما را نابود کردند و مخاطبان را از سینما فراری دادند. به عنوان مثال در فیلم «مرگ پلنگ» آقای فرامرز قریبیان و شهلا ریاحی در نقش یک زن و مرد 90 ساله بازی می‌کردند که در یک پلان دست این دوبازیگر با یکدیگر برخورد پیدا کرد، آقای انوار به خاطر این پلان، 6 ماه این دو بازیگر را ممنوع الکار کرد. این گروه واقعا به سینمای ایران خیانت کردند.»

عبدالله اسفندیاری دلایل ممنوع الکاری ایرج قادری، سعید راد، جمشید هاشم پور و سوسن تسلیمی در دهه ۶۰ را فاش کرد

اگر حضرت امام آن جمله معروف را در سینما نگفته بود که ما با سینما مخالف نیستیم بلکه با فحشا مخالفیم عده‌ای بنا را بر این گذاشته بودند که سینما را نابود کنند

مدیر بخش فرهنگی بنیاد سینمایی فارابی در دهه شصت دلایل ممنوع‌الکاری برخی بازیگران در دهه شصت را اعلام کرد.
عبدالله اسفندیاری که از سال ۶۲ تا ۷۲ مدیر بخش فرهنگی فارابی به مدت ۱۰ سال بود با اشاره به عملکرد خود در فارابی گفت: ۹۰ درصد عملکرد خود را در دوره مدیریت تایید و ۱۰ درصد رد می‌کنم و این ۱۰ درصد مربوط به بخشی است که از اراده مدیران سینمایی خارج بود. مثلا ممنوع‌الکاری برخی از چهره‌های سینمایی که قبل از انقلاب مشهور بودند در توان مدیران نبود که این ممنوع‌الکاری را بردارند.

وی که در سایت فیلم نت و با فریدون جیرانی گفتگو می‌کرد؛ ادامه داد: البته برای برخی اقداماتی شد تا به سینما بازگردند. مثلا در هنگام ساخت فیلم عقاب‌ها سعید راد در این فیلم بازی کرد و فارابی نیز از این مساله حمایت کرد و من فقط به آقای مزینانی؛ تهیه‌کننده فیلم؛ گفتم که سعید راد برای سینمای ایران مهم است و حیف است که وی را از دست بدهیم. کاری نکنید که بدخواهان سینما به این فیلم حساس شوند و تبلیغات خود را روی سعید راد متمرکز نکنید اما متاسفانه تبلیغات وسیعی که مزینانی انجام داد باعث شد گروه‌هایی که از آن زمان سینما را قبول نداشتند و امروز نیز همچنان به فعالیت خود ادامه می‌دهند؛ به مساله حساس شوند.

اسفندیاری افزود: به دنبال فشار گروه‌های تندرو کسی دیگر جرأت نکرد بعد از فیلم عقاب‌ها با سعید راد همکاری کند و این عدم همکاری به ممنوع‌الکاری تشبیه شد درحالیکه ما هیچ هنرمندی را ممنوع‌الکار نکردیم زیرا مثلا یکی از کسانی که از بازی سعید راد تقدیر می‌کرد و وی را بازیگر خوبی می‌دانست؛ سیف‌الله داد بود.

وی ادامه داد: تا سال ۶۱ به دلیل شرایط انقلاب و شلوغی‌های آن زمان زیاد به سینما توجه نمی‌شد و شاهد بودیم که مثلا سعید راد در فیلم‌هایی همچون طوفان و دادشاه بازی کرد و هیچ مشکلی به وجود نیاورد اما از اواخر سال ۶۱ از زمان ساخت فیلم برزخی‌ها گروهی از تندرو‌ها شروع به فشار آوردن بر سینمای ایران کردند و مدعی شدند که دوباره طاغوت درحال برگشتن به سینما است. کسانی در آن زمان علیه سینما در روزنامه‌هایی همچون کیهان مطلب می‌نوشتند که امروز در خارج از کشور هستند.

مدیر فرهنگی بنیاد سینمایی فارابی در دهه ۶۰ با اشاره به وضعیت سینما در جریان انقلاب اسلامی گفت: اگر حضرت امام آن جمله معروف را در سینما نگفته بود که ما با سینما مخالف نیستیم بلکه با فحشا مخالفیم و بعد تاییدی که ایشان بعد از تماشای فیلم گاو در سال ۶۲ انجام دادند؛ نبود؛ عده‌ای بنا را بر این گذاشته بودند که سینما را نابود کنند. در بدنه سینما نیز گروهی تمایلات چپ داشتند که انقلابی محسوب می‌شدند و نمی‌خواستند گروهی از بازیگران در سینما حضور داشته باشند.

اسفندیاری ادامه داد: ما فیلم ایرانی را قبول داشتیم اما فیلمفارسی را قبول نداشتیم زیرا معتقد بودیم فیلم ایرانی، فیلم سالمی است مانند فیلم پرستو‌ها به لانه برمی‌گردند ساخته مجید محسنی که در دهه ۶۰ ساخته شد اما‌‌ همان زمان علیه این فیلم نیز جنجال به پا شد.

وی ادامه داد: در آن سال‌ها گروه‌های تندرو مفاهیمی را از فیلم‌ها و سریال‌ها استخراج می‌کردند تا سینما و تلویزیون را تحت فشار قرار دهند. مفاهیمی که به هیچ عنوان هدف فیلم‌ساز نبود. در آن سال‌ها سریال‌هایی مانند مثل آباد، ‌ هزاردستان، سلطان و شبان، سربداران ساخته می‌شد که امروز نیز سریال‌های خوبی است. ما در حال ساخت سریال سلطان و شبان بودیم اما گروهی می‌گفتند که این سریال طعنه به جمهوری اسلامی است و سلطان و شبان آنکه امروز سلطان از کشور خارج شده و شبان حکومت را در دست گرفته است. در‌‌ همان جلسه که این مساله مطرح شد ما اعلام کردیم اگر واقعا اعتقاد شما به این تفسیر درست است پس چرا سازندگان سریال را به زندان نمی‌برید؟

اسفندیاری افزود: حتی در زمان نمایش فیلم اجاره‌نشین‌ها نیز از طرف مجلس شورای اسلامی به وزارت ارشاد برای اکران این فیلم تذکر کتبی داد و خواستار خارج کردن این فیلم از مرحله اکران شد. اما ما مقاومت کردیم و فیلم به نمایش درآمد.

وی با اشاره به اینکه ما تلاش داشتیم تا در سینما کسی ممنوع‌الکار نباشد، گفت: حتی برای مرحوم فردین نیز تلاش‌های زیادی شد تا بتواند به سینما باز گردد و قرار بود فردین در سریال میرزاکوچک خان بازی کند اما خودش این پیشنهاد را قبول نکرد و به نظر من اشتباه کرد.

اسفندیاری تاکید کرد: برخی کارگردان‌ها مانند ساموئل خاچیکیان که مسیحی بودند به ما مراجعه می‌کردند و با اشاره به اینکه نهج‌البلاغ را خوانده و دوست دارد ابراز علاقه کرده بود فیلمی با مضمون نهج‌البلاغه بسازد که ما نه تنها مخالفت نکردیم بلکه به وی امیدواری نیز دادیم و اینکه گفته می‌شود خاچیکیان بعد از ساخت فیلم یوزپلنگ ممنوع‌الکار شده بود؛ صحت ندارد.

مدیر سینمای ایران در دهه ۶۰ با اشاره به اینکه فیلم‌هایی که در این دهه ساخته می‌شدند تا ۹۰ درصد توسط فارابی مورد حمایت قرار می‌گرفتند، افزود: اگر از تهیه‌کنندگان بپرسید با وجود نقدهایی که در آن دهه به عملکرد مدیران وجود دارد ولی فضای کلی را مثبت ارزیابی می‌کنند.

اسفندیاری در پاسخ به سوالی پیرامون ممنوع‌الکاری شدن ایرج قادری در دهه ۶۰ گفت: من به ایرج قادری گفتم که شما تکنسین‌ خوبی هستید و نبض تماشاچی را می‌شناسید اما ما با فیلمفارسی مخالفیم و فیلمفارسی از نظر ما اثری است که در آن تحولات به صورت ناگهانی بدون منطق و در یک فضای به شدت احساسی صورت می‌گیرد و تقدیرگرایی در آن پررنگ است.

وی ادامه داد: ما به ایرج قادری گفتیم که فیلم خوب و پرفروشی بساز و ما با آن مخالف نیستیم اما نباید این فیلم ویژگی‌های فیلمفارسی داشته باشد و بعد‌ها فیلم‌هایی همچون می‌خواهم زنده بمانم و تاراج را ساخت که آثاری قابل قبول است. البته هر چند در دوره ما ایرج قادری فیلم‌نامه‌ای را که باید می‌آورد نیاورد اما ما هرگز وی را ممنوع‌الکار نکردیم بلکه گروهی که تمایلات روشنفکرانه داشتند و معتقد بودند تماشاچی نباید در سینما احساساتی شود با فیلم‌های وی مخالف بودند.

اسفندیاری در پاسخ به این سوال که چرا جمشید هاشم‌پور بعد از بازی در فیلم تاراج دیگر حق نداشت با سر تراشیده در فیلمی بازی کند، گفت: نگرانی که از به وجود آمدن دوباره فیلمفارسی در کشور وجود داشت و فیلمفارسی را فیلم سهل‌انگارانه و بساز بفروشی می‌دانست؛ اعتقاد داشتند که تیپ‌سازی جمشید هاشم‌پور (آریا) تبدیل به کلیشه‌ای شود که سینما را به سمت ابتذال ببرد به همین دلیل از هاشم‌پور خواستیم که دیگر با سر تراشیده در فیلم‌ها بازی نکند هر چند با آمدن جناح راست وی دوباره اجازه پیدا کرد با سر تراشیده در فیلم‌ها بازی کند.

وی با اشاره به اینکه مدیران دهه ۶۰ نگران کلیت سینمای ایران بودند و هدفشان محافظت از سینما بود، گفت: ما هرگز به بهرام بیضایی نگفتیم که برای ساخت فیلم مسافران از سوسن تسلیمی استفاده نکند و حضور وی در فیلم‌هایی همچون طلسم و مادیان گواه این حرف من است. فیلم مسافران با حمایت کامل بنیاد سینمایی فارابی ساخته شد و در زمان تدوین آن بهرام بیضایی، کمردرد داشت و ما میز مویلا که برای تدوین بود و بسیار سنگین بود را برای اولین بار به منزل یک کارگردان بردیم و بیضایی در منزل فیلم را تدوین کرد.

اسفندیاری ادامه داد: مبتکر درجه‌بندی در سینما در آن دهه من بودم البته این طرح در بنیاد مطرح شد و بعد از بررسی اجرا شد هدف ما با اجرای این طرح این بود که مردم را به سمت تماشای فیلم‌های خوب هدایت کنیم و از فیلم‌هایی همچون جاده‌های سرد ساخته جعفری جوزانی در برابر فیلم‌های ضعیف که بعضا با استقبال مواجه می‌شدند حمایت کنیم.

وی ادامه داد: هر چند در این درجه‌بندی موضوع و سوژه برای ما بسیار مهم بود و مثلا دوست داشتیم فیلمسازان به موضوعاتی همچون دفاع مقدس و انقلاب اسلامی توجه کنند اما هرگز افراد و فیلم‌سازان را درجه‌بندی نمی‌کردیم. البته فردی که قرار بود فیلمی بسازد حتما بررسی می‌شد.

وی ادامه داد: همیشه در سینمای ایران گروهی بودند که ضعف‌های فرهنگی خود و همچنین آثارشان را پشت موضع‌گیری‌های سیاسی خود پنهان می‌کنند این افراد معمولا آثار سینمایی ضعیفی می‌سازند و وقتی می‌دانند که از اثر آن‌ها استقبال نمی‌شود علیه فیلم‌سازی که مورد استقبال قرار گرفته و تشویق شده موضع‌گیری می‌کنند و به وی اتهامات سیاسی و پرونده‌سازی می‌کنند.

بازرس خانه سینما با اشاره به اختلاف بنیاد سینمایی فارابی و حوزه هنری در دهه ۶۰ گفت: حوزه هنری فیلم‌هایی می‌خواست بسازد که دوست داشتند هر فیلم‌نامه‌ای می‌دهند توسط ارشاد تصویب شود درحالیکه ما مخالف این کار بودیم و می‌گفتیم همه فیلم‌نامه‌ها باید بررسی شود. اما حوزه هنری این نظارت را قبول نداشت و یک اختلاف نظری بین ارشاد و حوزه به وجود آمد که حتی باعث جدا شدن گروهی از هنرمندان از حوزه هنری شد.

وی ادامه داد:‌‌ همان زمان فرج الله سلحشور، رسول ملاقلی‌پور و جمال شورجه پیش ما آمدند و با ما صحبت کردند و درد دل کردند و من به آن‌ها گفتم این حرف‌ها را جای دیگری مطرح نکنید زیرا اختلافات سینما نباید بیرون برود و اگر شما دوست دارید فیلم بسازید ما حاضریم حمایت کنیم و بعد از این دیدار فیلم سینمایی «پرواز در شب» به کارگردانی رسول ملاقلی‌پور و با حضور فرج الله سلحشور ساخته شد.

اسفندیاری با اشاره به فعالیت محسن مخملباف در حوزه هنری در دهه ۶۰ گفت: مخملباف آن زمان با ما مشکل داشت و حتی در فیلم سینمایی سه اپیزودی دستفروش متلک‌هایی به ما گفته بود و طعنه‌هایی زده بود اما همزمان گرایش داشت که از حوزه هنری خارج شود و در فارابی کار کند و اعلام کرده بود به شرطی حاضر به حضور در فارابی است که من از فارابی رفته باشم.

وی ادامه داد: مخملباف بعد‌ها دو فیلم شب‌های زاینده رود و نوبت عاشقی را کارگردانی کرد که در جشنواره فیلم فجر مخالفین و موافقین جدی داشت البته بعد از جشنواره به شورای پروانه نمایش ارائه شد ولی من در صورت جلسه بررسی فیلم نوبت عاشقی نوشتم که با توجه به زیرساخت‌های فلسفی فیلم با این فیلم موافقم ولی معتقد بودم که باید محل اپیزود‌ها تغییر کند تا معنی منفی فیلم عوض شود. اما فیلم رد شد و علیه مخملباف مقاله‌های بسیاری در روزنامه‌ها نوشته شد که یکی از تند‌ترین آن‌ها مقاله‌ای بود که مهدی نصیری با امضای نصرآباد نوشت. فیلم شب‌های زاینده‌رود نیز با اندکی اصلاح پروانه نمایش گرفت: اما نمایش داده نشد.

اسفندیاری درباره گسترش تفکر عرفانی در سینمای دهه ۶۰ و ساخت فیلم‌هایی همچون نارونی گفت: از‌‌ همان زمان این بحث مطرح بود که اگر ما بخواهیم مفاهیم دینی و اسلامی را تفسیر بکنیم چگونه می‌توان به آن رسید و نزدیک‌ترین هنری که می‌توانست این مفاهیم را تصویری کند سینما بود و قصه‌های قرانی و عرفانی بهترین سوژه برای تبدیل به سینما بود.

وی با اشاره به حمایت از فیلمسازانی همچون کیا رستمی، تقوایی، بیضایی، حاتمی و مهرجویی در دهه ۶۰ گفت:‌‌ همان گروهی که همیشه نسبت به سینما معترض بودند به حمایت‌های ما از این کارگردان‌ها نیز اعتراض می‌کردند و دائم نق می‌زدند و می‌خواستند به جای حمایت از این کارگردان‌ها از آن‌ها حمایت کنیم و هنوز هم این تفکر وجود دارد اما ما معتقد بودیم اگر کسی مدعی فیلمسازی دینی و فیلمسازی انقلابی است جایی پخته و آبدیده می‌شود که در معرض دیگران بتواند خودش را ثابت کند.

اسفندیاری در پاسخ به سوالی پیرامون علت حضور یافتنش در پشت صحنه فیلم عروس در زمان ساخت؛ گفت: من به عنوان مدیر بنیاد سینمای فارابی در پشت صحنه فیلم عروس حاضر نشدم بلکه من با بهروز افخمی فامیل بودم و به همین دلیل با خانواده به پشت صحنه این فیلم رفتم. اینکه گفته می‌شود من به دلیل پینگ و پنگ بازی کردن پورعرب ونیکی کریمی به آن‌ها تذکر داده‌ام صحیح نیست و چنین چیزی را به یاد نمی‌آورم و حتی اگر دیده بودم نیز تذکر نمی‌دادم و خودم نیز با آن‌ها بازی می‌کردم.

وی ادامه داد: ما گاهی در پشت صحنه فیلم‌ها هنگامی که سینماگران بودم و فیلمبرداری تمام شده بود در یک محفل دوستانه حتی آواز نیز برای ان‌ها می‌خواندم البته مسایل اخلاقی آن زمان مهم بود اما نگاه ما این بود که این مسایل علنی نشود. زیرا از لحاظ مذهبی و اخلاقی درست نبود زیرا هدف ما محافظت از سینما بود و یکی از راههای محافظت این بود اشتباهات را علنی نکنیم بلکه به خود فرد تذکر بدهیم.

اسفندیاری با انتقاد از وضعیتی که برای برخی بازیگران سینما به وجود می‌آید؛ گفت: امروز شرایط حریم خصوصی برای بازیگران بسیار سخت شده است مثلا جمشید مشایخی به من گفت که من دیگر حتی در یک جشن تولد و یا مراسم نوه خودم نیز شرکت نمی‌کنم زیرا می‌ترسم در آنجا چند زن و مرد شادی کنند و بعد ناگهان نیروی انتظامی بیاید و آن‌ها را بگیرد و فردا در روزنامه‌ها بنویسند و فلان بازیگر مشهور سینما در یک میهمان بازداشت شد.

وی ادامه داد: کسانی که این افشاگری‌ها را می‌کنند همیشه افراد دولتی نیستند و بخشی از آن‌ها بر سر لج و لجبازی است وگرنه عملکرد ما از سر دلسوزی بود حتی اگر به ما دیکتاتورهای دلسوز می‌گفتند.

اسفندیاری که سال ۷۲ از فارابی بیرون آمده است؛ ادامه داد: همه مسوولان باید در زمان مدیریت خود و همچنین بعد از ان این مساله آویزه گوش کنند که هر فردی با آن‌ها سلام می‌کند به شخص آن‌ها سلام نمی‌کند بلکه به سمت و میز ان‌ها سلام می‌کنند. هرچند استثنا نیز وجود دارد.

علت ممنوع الکاری جمشید هاشم‌پور

جمشید هاشم‌پور که در دهه‌های شصت و هفتاد یکه‌تاز ایفای نقش در آثاری تجاری بود که وی را در قامت یک ابرقهرمان به تصویر می‌کشیدند در سالهای بعد کوشید تواناییهای بازیگریش را خرج کاراکترهایی کند که به اندازه مخاطبان توجه منتقدان را هم به خود جلب کند با این حال از منظر مخاطب عام همچنان یک جمشید هاشم پور است و یک زینال بندری.

 هاشم پور در همه سالهای فعالیت حرفه ای اش در سینما به شدت از گفتگوهای مطبوعاتی گریزان بوده و خیلی انگشت شمار گفتگوهایی از او دیده ایم که در آن به صراحت درباره همه پرسشهای پیرامون کارنامه اش پاسخ گوید. علی معلم تهیه کننده، روزنامه نگار و مدیرمسئول “دنیای تصویر” اما توانسته به بهانه برگزاری بزرگداشت این بازیگر در جشن حافظ گفتگویی تفصیلی با وی ترتیب داده و برای ثبت در تاریخ هم که شده درباره برخی از مناقشه برانگیزترین موضوعات و مثلا همان جریان ممنوع الکاری از وی بپرسد.

قبل از انقلاب به دلایل اخلاقی سینما را رها کردم و “امداد نجات” شدم!

جمشید هاشم پور در ابتدای گفتگو درباره سوابق بازیگری خود در پیش از انقلاب اسلامی بیان می دارد: من قبل از انقلاب در چیزی نزدیک به ۱۰ فیلم بازی کردم اما به دلایلی که شاید بتوانم بگویم بیشتر اخلاقی بود بعد از بازی در آن فیلمها از سینما بیرون آمدم…آن سالها در سازمانی استخدام شدم که کارش امداد و نجات بود. اول یک دوره ای دیدیم و بعد عضو گروه امداد شدیم و کسانی که مثلا در کوه گیر می افتند یا تصادف می کردند یا گرفتار برف و بهمن می شدند را نجات می دادیم. با بیست سال کار در آن سازمان مرا بازنشسته کردند و بعد دیگر چسبیدم به سینما.

بعد از “یوزپلنگ” ممنوع الکار شدم

هاشم‌پور زمانی و در میانه دهه شصت به دلیل شمایل قهرمان پردازانه‌ای که در سینمای آن روزگار ایجاد کرده بود ممنوع الکار شده بود. خودش درباره ماجرای آن ممنوع الکاری بیان می دارد: بعد از فیلم “یوزپلنگ”(۱۳۶۴) ساخته ساموئل خاچکیان بود که ممنوع الکار شدم چون یادم است قبل از فیلم شایعه شده بود که هاشم پور قرار است ممنوع الکار شود و چون قرارداد این فیلم را بسته بودیم سریع کلید زدند و مرا جلوی دوربین بردند. بعد از ممنوع الکاری من اقدامی نکردم و حتی ارشاد هم نرفتم که اصلا چرا ممنوع شدم یا درخواست بدهم ممنوع الکاری ام را لغو کنند.

وی ادامه می‌دهد: حتی کسی به من خبر نداد ممنوع الکار شدم. آن موقع کارگردانها و تهیه کننده‌ها لیست بازیگران شان را می‌بردند ارشاد و به آنها می‌گفتند که هاشم پور فعلا نمی تواند کار کند. دلیل خاص نداشتند فقط گفتند ایشان خیلی دارد پرواز می کند و مطرح می شود.

عیاری ممنوعیت از کاری ام را رفع کرد

جمشید هاشم پور که بعد از “یوزپلنگ” سه سال و چند ماه ممنوع الکار بود تا بازی در “روز باشکوه”(۱۳۶۷) ساخته کیانوش عیاری درباره رفع ممنوعیت از فعالیت خود بیان می دارد: نقشی در “روز باشکوه” بود که در سینمای ایرانی عیاری نتوانست بازیگری را پیدا کند که آناتومی و فرم بدنش به آن کاراکتر بخورد. نقش نماینده اشرف در یکی از استانها بود که باید خیلی ابهت می داشت. بعد عیاری رفت ارشاد و با مسئولان صحبت کرد که چنین پرسوناژی دارم و بازیگری که مدنظرم باشد نمی توانم پیدا کنم. شما هم بس کنید. ایشان به اندازه کافی متنبه شده است! سه سال و چهار ماه برایش بس است. اول گفتند یک ماه دیگر، ۲۰ روز دیگر و خلاصه عیاری آن قدر اصرار کرد تا بالاخره ممنوع الکاری مرا برداشتند.

خاطره تلخ همکاری با حاتمی کیا

هاشم‌پور خاطره ای تلخ از همکاری نیمه تمام با ابراهیم حاتمی کیا در “روبان قرمز” دارد؛ همان فیلمی که بسیاری فضای حاکم بر آن را دارای طعنه های مستقیم به عباس کیارستمی می‎‌دانند. به گزارش سینماژورنال هاشم پور درباره این تجربه تلخ بیان می‌دارد: یادم می آید حاتمی‌کیا مرا دعوت کردند برای بازی در “روبان قرمز”. رفتم و حتی قرارداد سفید بستم. تقریبا نزدیک به یک ماه تمرین داشتیم و روخوانی می کردیم و تست می زدیم و رضا کیانیان هم بازیگردان بود. نقش خیلی زیبایی بود و من خیلی علاقمند بودم آن نقش را کار کنم. رزمنده ای جنگ تمام شده ولی هنوز سر پستش است و از جایی که برای ماموریت رفته بود پاسداری می کند…

هاشم‌پور می‌افزاید: مدیر تولید مرحوم ابراهیم اصغرزاده بود؛ یک روز آمد و گفت پرویز پرستویی که سر یک فیلم دیگر بودند کارشان تمام شده و حالا قرار است بیایند سر “روبان قرمز” و این نقش را بازی کنند!!! خلاصه حاتمی کیا نظرشان عوض شد و ما هم خداحافظی کردیم و برگشتیم تهران…بعدها که فیلم را دیدم به نظرم رسید برای آن نقش می شد کارهای دیگری کرد.

 

عکس جمشید هاشم پور

ملاقلی پور گفت تو غلط می کنی در فیلم من بازی نکنی

این بازیگر درباره روزهای بعد از خاطره تلخ با حاتمی کیا می گوید: وقتی داستانم با حاتمی‌کیا به این شکل تمام شد کمی دلگیر و دلسرد بودم و به قول معروف مأیوس و غمگین شدم. دوست داشتم آن نقش را بازی کنم تا اینکه یک روز زنگ خانه مان را زدند. رفتم دم آیفون که ببینم چه کسی پشت در است دید این صدا آمد که من ملاقلی پور هستم. بیا پایین ببینم. بیا بیرون. تو غلط می کنی در فیلم من بازی نکنی. آخر قبلترش به وی گفته بودم حوصله بازی ندارم. خلاصه نشستیم چای خوردیم و همان موقع رفتیم دفتر  و شروع کردیم به تست گریم که شد فیلم “هیوا”.

ناراحتی از بازی در “من دیه گو مارادونا هستم”

جمشید هاشم پور در پاسخ به این سوال که کدام فیلم بوده که از بازی در آن نه تنها پشیمان هستی که بازی در آن ناراحتت کرد بیان می‌دارد:  من سر همه فیلمها انرژی خودم را می گذارم ولی گاهی انتخاب بازیگران شان ضعیف است و آن ضعف به ما هم لطمه می‌زند بخصوص روی من که وسواس خاصی دارم. ما کاری انجام دادیم به نام “من دیگو مارادونا هستم” بهرام توکلی. یک پلان خیلی ساده را ۴۰ برداشت گرفت. این شیوه را نمی پسندم.

هاشم‌پور می افزاید: همه حرفه‌ای و این کاره هستیم. دائم کات می‌دادند. تا ۱۰ روز بعد از آن سر صحنه نرفتم تا بعد خودشان آمدند. گفتم بد است در سینمای ایران بپیچد که یک نمای سه نفره را این همه برداشت گرفته ایم؛ آن قدر پیچیده و سخت و سنگین نبود. هنرپیشه اذیت می شود و از بین می رود. همه حرکات عین ماشین می شود.