«این روزها یکی از مهمترین دغدغههای جوانان برای ازدواج، مشکلات مالی و میزان مهریهای است که خانواده دختر برای داماد آینده خود مشخص میکنند. بسیاری از جوانان از ترس مهریه سنگین و چندین هزار سکهای دختران، چندان تمایلی به ازدواج ندارند و ترجیح میدهند روزگار مجردی خود را با درسخواندن یا کارکردن تماموقت سپری کنند. شاید خالی از لطف نباشد که کمی به گذشته برگردیم و نگاهی به ازدواجهای زمان قاجار و میزان مهریه دختران بیندازیم و ببینیم آنها چگونه ازدواج میکردند.
در جامعه عهد قاجار، فاصله چندانی بین کودکی و ازدواج دختران وجود نداشت. دختران اغلب از هفت تا ۱۳ سالگی ازدواج میکردند و عواملی همچون دستیابی به استقلال اقتصادی، رشد سریع دختران در آن روز و پایین بودن میانگین عمر به دلیل شیوع بیماری در افزایش این ازدواجهای زودرس مؤثر بود. دختران و پسران هیچگونه اختیاری در برگزیدن همسر آینده خود نداشتند. رایجترین شکل ازدواج، عقد دائم بود.
از دیگر شیوههای رایج ازدواج، ازدواج موقت یا صیغه کردن دختران و زنان بر اساس قرارداد و توافق بود. فقر مالی نیز سبب میشد خانوادهها به ازدواج موقت دختران خویش رضایت دهند. صیغه کردن زنان در عرف جامعه کاملا قابل قبول بود و زنهای صیغهای پس از به پایان رسیدن دوره قرارداد به آسانی به عقد دائمی اشخاص دیگر درمیآمدند.
شکل دیگر ازدواج شامل دختران یا زنانی میشد که از طریق جنگها یا دزدیده شدن یا تجارت برده، اسیر و فروخته میشدند.
نظام چندزنی در شهرها، معمولا مختص به اشراف بوده ولی در ایالات نیز رواج داشت. در بین ایلات بلوچ حتی مردان کمبضاعت نیز گاهی تا هشت زن میگرفتند و این نیز به این دلیل بود که زن در ایلات نه تنها هزینهای برای شوهر نداشت بلکه نیروی تولیدی کارآمدتری نسبت به شوهر به حساب میآمد.
مهریهای که در دوره قاجار رسم بوده، چیست؟
از اواسط عهد قجر، خانوادههای ایرانی ترجیح دادند به جای شیربهای نقد، مهر دخترشان را بالا ببرند. این که یکی از دلایلی که اهمیت شیربها کم و مهریه در ایران خیلی مهم شد را باید در تاریخ دوره قاجار پیدا کرد؛ دورهای که مردم از دو جهت در حال تغییر بودند؛ یکی آشنایی بیشتر با اصل دین به دلیل گسترش سواد و زیاد شدن تعداد روحانیون مطلع و دوم آشنایی ایرانیان با فرهنگهای غیر ایرانی و ارتباط با مردمان عثمانی، عراق عرب و حتی غرب.
فکر میکنید مهریه یک عروسخانم از طبقه معمولی و متوسط شهری حدود صد سال پیش چه قدر بوده؟ چشمها را ببندید و خودتان را در یک خانه با نردههای چوبی تصور کنید؛ خانهای که دیوارهای حیاطش هم کاهگلی است و داخل خانه پر از مهمان است؛ امروز بلهبران دارند. حرفها تمام شده و سر همه چیز به توافق رسیدهاند. حالا وقت نوشتن قرارداد مهریه است. خانواده عروس فرستادهاند تا حاجآقا محمدعلیآقای اصفهانی بیاید که هم عروس و داماد را به هم محرم کند و هم چون تنها سواددار محله است، متن قرارداد را بنویسد.
آقامحمدعلی مینویسد: «بسمه تعالی/ با یاد خدا و صلوات بر پیغمبر خاتم (صلیالله) و خاندان گرامی او و با تأییدات ولیعصر (عجلالله تعالی فرجه) این کاغذ، قراردادی است که میان طرفین جناب کربلایی رضاقلی گیوهدوز، پدر عروس محترم مکرمه - آن موقع رسم نبود اسم عروس را در قرارداد بنویسند - از یک طرف و جناب حاجرضا بزازباشی، پدر داماد آقا جعفرعلی بزازباشی منعقد شده. مهریه قبول شده از این قرار است که یک جلد کلامالله مجید، آینه یک جام، لاله یک زوج، لباس سهدست، یک عقیق پنجتن، یک شمایل مرتضی علی (علیهالسلام) و صد تومان پول بر ذمه میباشد. خدا مبارک فرماید انشاءالله؛ شوال ۱۳۲۹ قمری.»
البته این مهریه یک عروس از طبقه متوسط جامعه در عهد قجر است که هم خانواده خودش و هم خانواده آقاداماد دستشان به دهنشان میرسیده وگرنه مهریه یک عروسخانم که مثلا پدر کارگر یا باربر داشت، خیلی کمتر از این چیزی میشد که در این قراردادها مینوشتند. حالا این که چطور روزگار چرخیده و فرهنگ و تعاریف چرا این قدر عوض شده که این روزها گاهی مهریه دختر یک کارمند ساده از مهریه یک دختر کارخانهدار بیشتر میشود، از آن چیزهایی است که جامعهشناسان باید جوابشان را پیدا کنند.
مهریه دختران طبقه ثروتمند چقدر بوده است؟
سه پارچه آبادی در یزد، یک کمربند طلا که با سکههای اشرفی تزئین شده بود، یک نیمتاج مرصع و غرق در جواهر و ۱۰ دست لباس فرنگی (این آخری خیلی مورد توجه عروسخانم قرار گرفته بوده). در ضمن آقای داماد قبول کرده بود که ۶ هزار تومان هم شیربها بدهد.
طلاق در دوره قاجاریه
در دوره قاجار، زن در موارد خاصی همچون عدم دریافت نفقه از مرد، انحرافات اخلاقی یا ناتوانی جنسی مرد، میتوانست درخواست طلاق کند و در صورت طلاق، وظیفه نگهداری کودکان از سوی مردان و مشکل پرداخت مهریه نیز مردان معمولی جامعه را از فکر طلاق زنانشان منصرف میکرد.
تاریخ اجتماعی دوره قاجاریه در این گزارش عروسی به لحاظ آگاهی هایی که از کردار و رفتار و باورهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی و سیاسی پیشینیان ما پیش از ورود و به هنگام ورود به دوره ی تجدد در اختیار ما می گذارد، بی نظیر است. یکی از ویژگیهای جالبش این است که میفهمیم یک سری از رسوماتی که حالا در زندگیهایمان وجود دارد ریشه اش به دوره قاجار برمیگردد و از آنجا شروع شده است. مثلاً بله گفتن عروس بعد از سه بار تکرار خطبه توسط عاقد ابتدا در خانواده شاهزاده ها و خانزاده ها اتفاق افتاده و آن هم نه به خاطر دلیل خاصی تنها دلیل بر ناز کردن عروس خانم به حساب می آمده است.
عبدالله مستوفی (۱۲۵۷ – تهران ۱۳۲۹) از خاندان قاجار بوده که بعنوان مستوفی مشغول به فعالیت بودند .مستوفی با دیدی تیزبینانه، به شرح مراسم سنتی، اشخاص و روحیاتشان می پردازد و البته از وقایع نیز به سبک خویش سخن می گوید. متن گزارش عروسی که در زیر می خوانیم به قلم ایشان است.
گزارش یک عروسی
عقدکنان
سوزنی ترمهای میانداختند و مجلس عقد را طوری ترتیب میدادند که در موقعی که در اطاق مجاور ملا مشغول خواندن خطبه عقد میشود، عروس رو به قبله نشسته و آئینه قدی و یک جفت جار دو سه الی پنج شاخه که از خانه داماد با خونچه اسفند و رنگ و حنا آورده بودند، باید در این مجلس حاضر باشد، آئینه روبهروی عروس به دیوار تکیه داشت و جارها در طرفین گذاشته شده بود و از وقتی عروس قدم به اطاق عقد میگذاشت تا خاتمه تشریفات شمعهای آن اگر چه روز و اطاق هم روشن بود، باید بسوزد. خونچه اسفند که عطار مشتری خانه داماد ترتیب داده و با قلمههای دارچین زرورق زده خانه بندی و در هر یک از خانهها مقداری اسفند و دانههای دیگر و رنگ نسابیده (وسمه) و حنا گسترده بود نزدیک عروس گذاشته بودند، منقل آتش هم برای سوزاندن اسفند در گوشه دیگر حاضر بود.
سلیقه عطار در رنگ آمیزی خانههای خونچه و مبارکبادی که با اسفند سیاه روی دانههای سفید دیگری که در خانه اصلی وسطی نوشته و همچنین نقش و نگاری که با دانههای رنگ کرده و در خانههای اطراف انداخته بود مایه تحسین حضار میشد، جلو عروس جانماز ترمه یا مخمل مروارید دوز زیبایی که حکماً عروسها جزو جهاز خود داشتند، گسترده و قرآنی که جز مهر میکردند، در قاب اطلس یا ترمه یا مخمل پهلوی آن گذاشته شده بود.
چیزهایی که از خانه داماد میآوردند منحصر به آینه و جار و خونچه هفتسین پای عقد نبود، بلکه چهل پنجاه و گاهی صد خونچه دیگر که در هر یک دو کله قند و یک کاسه نبات بود و ده دوازده خونچه حنا و صابون و کفشهای زنانه و ده بیست سی خونچه شیرینی و بالاخره یکی دو خونچه محتوی کیسههای پول (شیربها) و طاقههای شال و محفظههای جواهر و بقچههای پارچه نابریده ضمیمه داشت.
خونچهها و قند و نبات و شیرینی در مجلس مردانه و زنانه چیده میشد، شیرینی در همان روز به مصرف میرسید، چه دعوتشدگان میخوردند و چه به نوکرهایی آنها تقسیم میشد، قند و نبات را روز بعد از مجلس عقد برای دعوتشدگان میفرستادند و در عقدکنانهای اعیانی دلمه هم به دعوتشدگان میدادند.در عقدکنانهایی که دلمه هم میدادند برادر بزرگتر یا عمو یا دایی داماد با کیسه ای که در آن به اندازه لزوم اشرفی یا لامحاله پنج هزاری طلا بود، در پایین مجلس مینشست دو سه تا قاب بزرگ که در آنها هم شاخههای نبات بقدر لزوم چیده بودند، در جلو او بود همین که صیغه عقد بین وکلای عروس و داماد اجرا میشد، برای هر یک از حضار یک دانه پول طلا و یک شاخ نبات در ظرف بلور گذاشته با سینیهای چهار گوش کوچک پیشخدمتها نزد آنها میبردند.سکههای طلا در کیفهای پول و شاخههای نبات در دستمالهای سفید پیچیده و به جیبها منتقل میشد. اجرا کننده های صیغه تکلیف خود را میدانستند، بعد از اجرای صیغه عقد، پا سفت نمیکردند و همینکه آنها خارج میشدند صدای ارکستر نظامیکه در حیاط دور حوض را گرفته بودند، بلند میشد. من هیچ خاطر ندارم که در مجلس عقد مطرب دائره و تنبک زن دیده باشم. تا یکی دو ساعت دنباله مجلس امتداد پیدا میکرد و حضور داماد ولو در مجلس مردانه رسم نبود.
رسم خیلی بدی که هنوز هم در عقدکنان حاجی عمواقلیها ورنیفتاده است، جواب ندادن دختر به سؤال اول، راجع به قبول ازدواج بود که باید سه بار خطبه و میزان مهر و سؤال از اینکه آیا خانم راضی هستند؟ تکرار شود. سابق رسم بود مادر داماد که در مجلس عقد زنانه حاضر بود، مقداری پول طلا بعنوان زیر لفظی تقدیم خانم میکرد تا خانم التفات فرموده رضایت خود را که اظهر من الشمس بود به کلمه «بلی» اظهار کند.در عقدکنان برادرم چون عجله داشتند، مجلس خیلی مختصر و حضار منحصر به برادرهای بزرگ داماد و چند نفر حاشیه و ملاهای عاقد بوده اند . در خانواده ما رسم نبود عروس را عقد کرده بنشانند. همیشه فاصله بین عقد و عروسی بیش از یکی دو روز و منتهی یک هفته نبود و میگفتند این کار به خانواده نمیآید هر وقت که اتفاقاً فاصله زیادتری پیدا میشد، یکی از خانواده میمرد و قهراً فاصله را زیادتر میکرد، این بود که عقدکنان در خانواده ما اکثر بطور اختصار برگزار میشد و گاهی هم که دختری از خانواده به خارج شوهر میدادند، حتی المقدور سعی میکردند فاصله کم باشد.
جهازبران
روز قبل از عروسی عدهء قاطر و خونچه ای که برای بردن جهاز لازم بود، تعیین میشد و از هر یک از این دو به اندازهء تعیین شده با دسته موزیک نظامییا نقاره چی یا هر دو از خانه داماد به خانه عروس روانه میکردند.فرش و رختخواب در مفرشهای قالیچهای و لباس دوخته و ندوخته و طاقههای نبریده در یخدانها با یخدان پوش ماهوت گلی و مسینه آلات از قبیل دیگ و مجموعه و بادیه و سایر اثاثیه از قبیل بلورآلات – اسباب چراغ متکاها و پشتیهای زری و ترمه مفتول و مروارید دوزی و تزئینات در و دیوار مانند پرده و طاقچه پوش و سماور و اسباب چای و ظروف چینی و خلاصه یک دستگاه اسباب زندگی تمام عیار در خونچههایی که کف آنها را پارچه سفید انداخته و مقداری نقل در آن پاشیده بودند میگذاشتند و دسته موزیک و نقاره از جلو و خونچهها از دنبال و قاطرها از عقب براه افتاده به خانه داماد میآمد، همراه جهاز شخص متعینی از نوکرهای خانه عروس میآمد و صورت جهاز را بهمان ترتیبی که در خونچهها چیده شده بود، همراه داشت که تحویل داده از یکی از بستگان داماد رسید میگرفت، از عقب چند نفر خدمتکار با جارو و لوازم تنظیف میآمدند و ناحیه ای که در خانه داماد متعلق به عروس بود، فرش و لوازم زندگی را پهن کرده حجله عروسی را میآراستند، زیادی عده خونچهها و قاطر و قیمتی بودن اثاثیه طرف توجه تماشاچیها واقع میگردید، گاهی عدهء خونچه به صد و بیست و عده قاطرها به بیست و سی میرسید. اکثریت تماشاچیها جنس لطیف بودند که بد از مراجعت از این تماشا با حافظهء عجیبی تمام جزئیات جهاز را برای آنها که به این فیض نرسیده و از تماشا محروم مانده بودند، نقل میکردند. در خانه داماد گذشته از شربت و شیرینی خلعتی به تحویل دهنده و انعامیبه خونچه کشها و قاطر چیها داده میشد، بعلاوه نقلها و پارچه سفید کف هر خونچه مال حامل آن بود.
البته مرتب بودن این جهاز و جور کردن اینهمه اسباب از روی سلیقه و اینکه چند دسته از آنها جلوتر و کدام عقب تر باید راه بیافتد، و در هر دسته باید به چه ترتیب در خونچهها چیده شود که جالب توجه باشند، هنر خاصی لازم داشت، خانمهایی که دخترهای دم بخت داشتند، به تماشا میآمدند تا در ضمن تماشا تجربه و تمرینی هم برای جهازگیری تحصیل کرده باشند. حاجت به ذکر نیست که هر یک از این جهازها که در منظر و مرآی عموم از خانهای به خانه ای نقل میشد، محرک جوانها و پدر و مادرها در براه انداختن عروسی میگردید و پیره دخترهای خانه مانده ترشیده را که امیدی به یافتن شوهر نداشتند، عصبانی تر میکرد.
دو مرتبه دیگر هم دسته موزیک نظامیبه خانه عروس میرفت، یکی بعد از ظهر روز عروسی برای بردن رخت حمام داماد به سر حمام و دیگری در موقع بردن عروس بود، برای داماد یکی از حمامهای عمومیرا قرق میکردند دسته موزیک به خانه عروس، پی رخت حمام داماد به سر حمام و دیگری در موقع بردن عروس بود، برای داماد یکی از حمامهای عمومیرا قرق میکردند دسته موزیک به خانه عروس، پی رخت حمام میرفتن قالیچه و سوزنی و بقچههای ترمه ای که لباس داماد در آنها بود، در یک خونچه و طاس و جامهای کوچک و بزرگ و حنا و صابون در خونچه دیگر با ده پانزده خونچه شیرینی و میوه زیر نوای موزیک به سر حمام منتقل میشد.داماد با ساقدوش و سلدوش و جوانهای خانواده و دوستان به حمام میرفت، همه حنا بسر میبستند، میوهها در داخل حمام صرف شده و شیرینی در موقع رخت پوشیدن بین استاد حمامیو دلاکها و عمله جات حمام تقسیم میگشت، در مراجعت دسته موزیک جلو داماد میافتاد و تا عروسخانه میرساند. درموقع عروس آوردن هم باز دسته موزیک از خانه داماد با مشعل طبقهای چراغ و عده ای لاله بدست و فانوس کش، کس و کار داماد به خانه عروس میرفتند و جلو عروس افتاده، عروس را به خانه داماد میآوردند.
عروسی
این رسم عروسیها دورهاعیانی بود، اما چون این عروسی ما عروسی خانوادگی و پدرم نوهء برادر خود را برای پسرش به خانه میآورد، یک مجلس زنانه در خانه میرزا شفیع خان مستشارالملک شوهر خواهرم که پدر دوم عروس محسوب میشد، تشکیل داده تمام خانمهای خانواده و دوستان به آنحا دعوت شده و یک مجلس مردانه هم در خانههایی که آقا میرزا جعفر برادرم در آن مینشست، ترتیب داده بودند، پدرم بواسطهء زیادی سن، در مجلس عروسی رسم نبود حاضر شود و در خانه خودمان که عروس را آنجا میآوردند، میماند، حتی رقعههای دعوت مردانه هم به امضا و مهر میرزا محمود وزیر بود و چون پدرم اهل تظاهر نبود، در انداختن موزیک جلو موکب جهاز و رخت داماد، و همچنین جلو خود داماد در مراجعت از حمام کمرکار را درز گرفته بود که با موزیک نظامیکه دور حوض وسط حیاط حلقه زده بودند بطور تناوب مهمانها را سرگرم میکردند و خرج هر دو مجلس را هم پدرم میداد.
ما در مجلس زنانه بودیم و همان دسته حاجی قدمشاد را هم خبر کرده بودند. عروسی دو روز بود، میرزا شفیع خان مستشار الملک خانه خود را تازه ساخته، بسیار وسیع و در کمال راحتی برای برگزار کردن مجلس کافی و نهار و عصرانه بسیار مفصل بود. روز اول تا اوائل شب مجلس برقرار و در این وقت که مهمانها همه رفتند، ما هم با مادرم به خانه خودمان آمدیم، فردا صبح مجدداً به عروسی خانه رفتیم. امروز عروسی از هر حیث مفصل تر بود مهمانهای غریبه بیشتر در این روز دعوت شده بودند که شب را هم برا ی شام و بردن عروس حضور داشته باشند.اوایل شب دوم عروسی بود و ما بچهها با هم سنهای خودمان در ناحیه ای از طالار بزرگ که محل جلوس مهمانها بود، نشسته و مشغول تماشا بودیم، در این ضمن یکی آمد سرگوشی با برادرم کرد، آقای فتح الله مستوفی برخاست و از مجلس خارج شد، پس از نیم ساعتی برگشت معلوم شد رفته است نان و پنیر به کمر عروس ببندد. آقای علی اکبر دهخدا در یکی از چرند و پرندهای صوراسرافیل این کار را وظیفه پدر عروس نوشته اند، شاید در ولایات عموماً و در تهران بعضی از طبقات همینطور هم بوده است. ولی در طبقات بالاتر این کار را به پسر بچه ای محول میکردند، اگر این پسر از شکم اول و پدر و مادرش مردمان مرفه خوشبختی بودند، حدیث کلثوم نه نه کاملاً رعایت شده و تمام استحبابات بعمل آمده بود و چون برادرم از هر حیث با این حدیث تطبیق میکرد، در عروسیهایی که ما حضور داشتیم این شغل خاص او بود.برای بستن نان و پنیر به کمر عروس چیزهایی از قبیل بردن خیر و برکت به خانه داماد ذکر میکردند. البته نان با خیر و برکتترین محصولات نباتی و پنیر تغذیه کنندهتر و عمومیترین محصول حیوانی و اینها همه بجای خود صحیح است، ولی واقع امر این بود که داماد که مسلماً گرسنه خواهد شد، غذای حاضری دم دست باشد که تا صبح گرسنگی نخورد.
شاید گفته شود که مادر داماد مگر نمیتوانسته این حاجت را هم پیش بینی کرده، غذایی در گوشهای بگذارد که پسرش گرسنگی نکشد؟ البته کار مشکلی نبوده است، ولی مرد بعد از آنکه زن به خانه آورد، باید حوائج خانگی خود را بوسیله زنش رفع کند و اول حاجت مرد در خانه خوردن و این هم اول دفعه ایست که این حاجت پیش آمده است و باید از زنش غذا بخواهد، این خانم هم تازه از راه رسیده و از سوراخ و سمبه خانه خبری ندارد، پس بهتر این است که این اول غذای داماد را از خانه خود همراه داشته باشد، تا درضمن تشکری هم از عمل داماد از طرف عروس نسبت به این کار بعمل آمده باشد.
در اینجا یک سؤال دیگر هم پیش میآید و آن اینست که نان و پنیر چرا؟ مگر جوجه یکی دو عباسی قحط بوده است؟ چرا یک جوجه کباب لای نان به کمر عروس نمیبستند؟ در اینجا میخواهند به داماد بفهمانند که مرد عزیز! متوجه باش اگراز طرف زن کمکی بشود، جز نان و پنیر چیزی نیست، تو خود باید فکر زندگی خود باشی، آقا غلامحسینلله علی اصغر برادر کوچکترم میگفت هر کس با لولئین زنش طهارت بگیرد رنگش زرد میشود.بعد از شام که البته زودتر دادند، صدای موزیک نظامیبلند و معلوم شد، پی عروس آمده اند من برای تماشا به حیاط آمدم، از شنیدن صدای نکره ای که فریاد میزد «آی عمه گرگهها! آی عجوزهها! زود باشید» خیلی تعجب کرده و با عجله تمام خود را به بیرون پرده دم در اندرون رساندم که بدانم این کیست که جرأت کرده که در مجلس به این محترمیاین سر و صداهای ناهنجار را در میآورد و به خانمهای محترم عمه گرگه خطاب میکند؟ همینکه پرده را بلند کردم دیدم مرد جوان گردن کلفتی که در حضور برادرها و برادرزادههای بزرگتر از من این داد و قال را راه انداخته و آنها هم او را به این کار تشویق میکنند خیلی مندک شدم. شیخ شیپور بود.
شیخ حسین که خودش و سایرین این اسم شیپور را روی او گذاشته بودند، در تمام مجالس عروسی اعیان حاضر میشد و با بیانات با مزه خود حضار را مشغول میکرد و مخصوصاً او را دنبال عروس میآوردند که صدای گاوی خود را از پشت پرده به اعماق اطاقهای اندرون خانه عروس برساند و موجب تسریع حرکت دادن عروس شود، مخصوصاً در این عروسی که خانمهایی که باید همراه آقایان از خانه داماد پی عروس آمده باشند از دیروز صبح در این مجلس بوده و همرنگ جماعت شده اند وجود شیخ شیپور و صداهای گاوی او خیلی ضرور بود، ولی کجا این صداها به گوش خانمها که در آن روزها هم مثل همیشه کمتر منطق میفهمند، فرو میرفت، به هر صورت یکی دو بار پیغام بردن کربلایی عبدالله کاکای مستشارالملک به اندرون که شب گذشته است و حاج آقا (پدرم) به واسطه بقیه نقاهت باید زودتر استراحت کند و از این مرغبات هم زمینه صدای شیخنا شده. بالاخره عروس که دوروورش را عده ای خانمها گرفته و آینه قدی پای عقد را کربلایی عبدالله جلو میکشید، از اندرون بیرون آمد. کربلایی عبدالله پهلوی کالسکه چی نشست و آینه را در پشت سر خود روبهروی عروس جای داد و عروس و مادرم و خواهر بزرگم در یک کالسکه نشستند. دو سه کالسکه دیگر هم بود که آنها را سایر خواهرها و برادرزادهها اشغال کردند. دسته موزیک نظامیجلو افتاد لاله به دستها و فانوس کشها به فاصله مرتب شدند، آقایانی که عقب عروس آمده بودند، پیاده دنبال کالسکه افتادند. موکب عروس حرکت کرد. از سر سه راهی خیابان برق «ری» امروز تا کوچه میرزا محمود وزیر و از آنجا تا کمرکش کوچه حمام کوچکه راه چندان دوری نبود که آقایان محتاج به پا کش باشند.سر کوچه میرزا محمود وزیر برای آوردن داماد به استقبال عروس موکب توقفی کرد، داماد هم که در ضلع شرقی همین کوچه در خانه آقا میرزا جعفر بود، فوراً با ساقدوشهای خود تا دم کالسکه آمد، البته اگر عروسی خانوادگی نبود، در سر و قدم جلوتر و عقب تر از طرف بیمزههای اقوام طرفین نمایشاتی داده میشد، ولی اینجا بدون هیچ سر و صدا رسم به عمل آمد. کالسکه عروس را با وجود تنگی کوچه تا دم در حیاط تازه ساز آورده عروس به خانه وارد شد. این حیاط هم به سعی اصغر آب پاشیده و به دیوارهای حیاط لامپهای نفتی با طبق آینه ای که در پشت داشت، کوبیده شده و روشن بود، البته کربلایی عبدالله آینه خود را تا حجله که اطاق بزرگ عمارت تازه ساز بود، کشید.
در این اطاق هم آینه را جایی گذاشتند که عروس و داماد که هیچ همدیگر را ندیده بودند، بهتر بتوانند همدیگر را ببینند. عروس را که نشاندند در این ضمن داماد هم به اطاق روی آب انبار که جنب حجله عروس بود آمد. کمیفاصله پدرم با لباس مخفف خانگی خود از در وارد شد، خانمها که همه دخترها و نوهها و برادرزادگانش بودند، تواضع کردند و خواهر بزرگم به اطاق مجاور رفت، داماد را به حجله آورد، پدرم درست عروس را گرفته در دست داماد گذاشت و امر کرد همگی نشستند، آفتابه لگن آوردند، پاهای عروس و داماد را شستند آب آن را به گوشههای خانه افشاندند. پدرم دعایی خوانده و برای عروس و داماد خیر و برکت از خداوند خواست و به اطاق خود که میدانم طالار قلم دانی بین دو حیاط است رفت. بعد از رفتن پدرم نیم ساعتی مشغول اجرای احادیث کلثوم ننه شدند. برادرم آقا میرزا رضا از این چیزها گریزان بود، برای وقت گذراندن با من و آقای فتح الله مستوفی مشغول پرسش از اوضاع مسافرت ما شد بالاخره وقت آن رسید که عروس و داماد بیچاره را که در این دو روز یک دم راحت نگذاشته بودند راحت بگذارند و با کمال افسوس اطاق را خالی کنند.
پاتختی
خانوادههایی که اهل تظاهر بودند، روز بعد از عروسی هم مجلسی به اسم پاتختی میگرفتند و مطرب هم برای روز خبر میکردند، بعد از نهار عروس و داماد به قدر نیم ساعتی روی صندلی مینشاندند، پدر و مادر داماد و خواهر و برادر و خانمهایی که از خانواده به داماد محرم بودند در این مجلس هر یک به قدر توانایی رقص هم کرده و پایکوبی و دست افشانی مینمودند. در این روز از خانه عروس کاچی و قیقناق برای عروس و داماد میآوردند. کاچی حلوای روانی بود که از آب و رغن و زعفران و شکر ترتیب میدادند و قیقناق زردههای تخم مرغی بود که در روغن سرخ کرده و مقداری شکر بر آن افزوده بودند. فرستادن این دو غذا برای عروس و داماد شاید از مراسم ایلاتی و با ترکها و قاجاریه به ایران آمده باشد. در هر حال برای نان و پنیر کمرعروس یک جنبههای معنوی که ممکن بود فکر شود نوشتم، ولی جنبه مادی این هدیه غذای مغوی چرب و شیرین مادر عروس برای دختر و دامادش به قدری زیاد و در فهماندن مقصود اصلی از این انتخاب به قدری صریح است که تشریح آن از عفت قلمیخارج میشود. عروس و داماد باید لامحاله تا سه روز آفتابی نشوند و اگر برای حاجتی ناگریز باشند از حجله خارج شوند، باید موقعی را انتخاب کنند که کسی در حیاط نباشد، برای عروس و دامادی که هیچ همدیگر را ندیده بودند، لازم بود که در این یک هفته یا سه روز از نزدیک به اخلاق همدیگر آشنا شوند. تصدیع آنها در حجله به هیچ وجه جائز نبود و آنها هم نباید کسی را ولو از محارم نزدیک نزد خود بطلبند.
مادرزن سلام
معهذا باید داماد صبح بعد از عروسی با مادر زن خود که البته تا این وقت او را ندیده بود، ملاقاتی بکند این ملاقات برای اظهار رضایت از عروس و رسم بود که مادرزن هدیه از قبیل ساعت و زنجیر طلا یا انگشتر و از این قبیل چیزها به داماد خود بدهد که ضمنا ًتشکری هم از داماد به عمل آمده باشد.
تقسیم خلعتی
در یخدانهای عروس خلعتیهایی برای پدر و مادر و برادرها و خواهرها و عموها و عمهها و رفقای نزدیک داماد بخصوص ساقدوش و سولدوش حاضر بود که سه چهار روز بعد از عروسی البته با تصویب کس و کار داماد فرستاده میشد. این خلعتیها عبارت بود از شب کلاه ترمه و کیسه پول و جای مهر نماز ترمه و بند کاغذ و بند ثبت و دستمال و جوراب و خرده ریز دیگر و برای نزدیکان داماد، طاقه شال و قوارههای پارچه برای لباس هم ضمیمه داشت.
پاگشا
عروس تا چهل روز نباید به خانه پدرش برود. این رسم برای قطع علاقه به خانه پدری و انس به خانه شوهر و بالاختصاص انحصار توجه او به داماد لازم بود. بعد از چهل روز مادر عروس رسماً دختر خود را پاگشا میکرد، در این ضیافت مادر شوهر و خواهر شوهرها و بستگان داماد و قوم و خویشها هم باید شرکت کنند، بعد از این پاگشا بود که عروس میتوانست آزادانه البته با اجازه مادر شوهر به خانه پدر و سایر جاها برود و زندگی عروس بالمره عادی شود.
برگفته از «خواندنیهای قرن» (برگزیده مطالب خواندنی مطبوعات یکصد سال اخیر) ص۳۶۱ -۳۶۶
منبع:
ایلنا
http://netnevesht.ir