گویی هزار سرو دلاور به خاک خفت
وقتی که آن صنوبر قامت کشیده رفت
مهمترین موضوع در زندگی انسانها مقوله رخت بربستن از صحنه حیات است، و چون جسم به واسطه خاکی بودن با خاکدان دنیا انس و علاقهای ریشهدار برقرار میکند بریدن از این موطن عاریتی چندان آسان نیست. به همین جهت اصلیترین مسئله زندگی باری به هر جهت به فراموشی سپرده میشود، لیکن اصل رفتن از دنیا به قوت و قدرت خود باقی است اما چگونه زیستن و سپس چگونه رفتن به این برهه از حیات بها میدهد و ایام و لیالی عمر را ارزشمند یا بیارزش میکند. بنابراین ارزش و اهمیت حیات هرکس به چگونه زیستن او برمیگردد. بر همین اساس و به مناسبت درگذشت معلّمی مجرّب و مردانه مردی از تبار فرهنگیان و فرهنگدوستان یزد نگاهی گذرا به عملکرد ارزشمند او داریم شاید با اشاره به گوشههایی از زندگی او و توجه به امتیازهای مندرج در کارنامهاش او را بیشتر و بهتر بشناسیم و از او قدردانی و تقدیر کنیم. شادروان «جلیل طیبات» بنابه شهادت موی سپیدانی که بیشاز 50 سال پیش با قامتی افراشته و ظاهری آراسته در میان کلاس شاهد و ناظر اخلاق نیک و نمونه و شاگرد و شنونده مطالب درسیاش بودند براین باورند که او صاحب اوصافی پسندیده و آدابی متین و موقر بود و پیامآور نسلی جدید از تحصیلکردههای دانشگاهی که با نگاهی نو قدم به عرصه حسّاس و حیاتی تعلیموتربیت گذاشته بودند و بیش از آنکه با تحکّم و گاه تحقیر با دانشآموزان برخورد کنند با تدبّر و تحبیب در کنار دانشآموز باشند نه در برابرش. بهراستی او وقتی وارد کلاس میشد با صلابت و صداقتی که ویژه خودش بود به جمع دانشآموزان میپیوست و چون شاگردانش را دانا و درسخوان میخواست با آنها گرم میگرفت و گاه اگر وقتی اقتضا میکرد از اوضاع سیاسی و اجتماعی زمان میگفت و با اینکه میدانست عوامل حکومت وقت حرکاتش را زیر نظر دارند با این همه و بدون واهمه گفتنیها را با بیانی خوش میگفت بهگونهای که استاد و شاگرد هر دو از آن حالوهوای تازه لذت میبردند. او آنچنان از کلاس و کلاسداری لذت میبرد که تا آخرین رمق و در شرایطی که مسئولیتهای سنگینتری را در عرصه خدمت به قاطبه فرهنگیان پذیرفته بود از درس و بحث جدا نشد گویی تدریس به جانش بسته بود. نیز هرگز و در هیچ حال صرفاً به موضوع جغرافیا اکتفا نکرد بلکه هم خود مؤدّب و مهذّب بود و هم گفتار و رفتارش انسانساز و ادبآموز. در آن روز و روزگارها بعضی بنای کارشان با تحکم و گاه خشونت بود و این امر گاه به دعوا و درگیری میکشید اما او هیچگاه با شاگردانش درنیفتاد و چه بسیار که خطاهای دوره پرتلاطم نوجوانی را با لبخندی به فراموشی میسپرد و هرچه بیشتر تدریس داشت بیشتر برای خودش دوستانی مخلص فراهم آورد. در موارد بسیاری در گذشته و حال معلمان و مسئولان، دانشآموزان را دست کم میگرفتند اما نوجوانان کنجکاو به وضوح میدیدند او در بین همکارانش نیز وزن و وقاری خاص دارد و مورد احترام اولیاء امور است. نیز بسیار دیده میشد بعضی چنان بر عشری از یک نمره پافشاری میکردند و با وسواس و وسوسه شاگردی را به زحمت میانداختند اما او حتی از کسانی که دلخوشی نداشت میگذشت و با محبت و مدارا برخورد میکرد و جمع کثیری از دوستداران امروزش از آن دسته و گروهند. تا پیش از او دبیران این رشته تاریخ و جغرافیا را تدریس میکردند اما وی جزء اولین دبیران رشته جغرافیا بود و با حضور او و توشه و توانی خوب و کارآمد که داشت این رشته در یزد به بیانی گل کرد و حاصلش جمع کثیری از اساتید این زماناند. شادروان «طیبات» همانگونه که خود اهل کتاب و مطالعه بود شاگردانش را نیز به این امر خطیر سفارش میکرد و چه بسیار که کتابهایی را برای مطالعه به دانشآموزان توصیه مینمود. او در موارد بسیاری از مسائل ناخوشایند گذشت میکرد و یا به روی خود نمیآورد، اما هرگز شاگرد بیسواد و بیتوجهش را نبخشید زیرا کسانی که با او درس داشتند لاجرم باید فهیم و دانا باشند. و خلاصه اینکه او در دوره 50 ساله کاریاش خوش درخشید و خوب عمل کرد و حتماً و جزماً از جانب حضرت ربّالعالمین مأجور خواهد بود انشاءالله. سزاوار است به این نکته اشاره شود کسی که از خشم و خشونت بیزار بود در کانون خانه و خانواده نیز همسری دوستداشتنی و پدری با محبت و مهربان بود و چه سخت است دیدن جای خالی کسی که عمری چراغ فروزان خانواده بود. جامعه فرهنگیان یزد فقدان این استوانه علم و معرفت را به خانواده عموماً و به همسر فرهیخته و فرزانهاش خصوصاً تسلیت میگوید و به تنها پسرش که یادگار اوست عرض ادب میکند و فداکاری تنها دخترش را میستاید که در ماههای آخر عمر پربرکت پدر مراقب و مواظب حال او بود تا آنکه عاقبت آن وقت جانفرسا رسید. رحمت و رضوان خدا بر او باد و بر همه کسانی که در کسوت معلمی برای نوجوانان تا پای جان کوشیدند تا اینکه چون شمع خاموش و همنشین قدسیان شدند انشاءالله