یکی از شبها در تلویزیون داد میزدند: بچهدار و خونهدار، جوان بیکارت را بردار و بیار. یکی میگفت پنج میلیون شغل ایجاد میکنم و دیگری زد رو دست آن یکی و گفت: من شش میلیون. آن یکی گفت: به هر نفر صدوپنجاه هزار تومان یارانه میدهم. دیگری گفت: من دویستوپنجاه هزار تومان میدهم. خیرش ببینی تا مشتری شویم شوخطبع مردی دانا و سرد و گرم روزگار چشیده گفت: چی چی میفروشند و چی چی میخرند عاقل مردی آنجا بود جواب داد مباد آن روز که مناعت طبع و شعور ملی ملتی بزرگ را بخرند تا رای به دست آورند. چطور میشود شش میلیون کار تولید کرد درحالیکه میلیاردها پولی که باید کار تولید کنند میخواهند صدقه بدهند. شوخطبع با درایت جواب داد خشت میزنند. قالب خشتزنی درست میکنند و گل رس خیال را درون آن میریزند میگذارند جلو آفتاب خشک شود. به جان خودم میشود یکساله شش میلیون و شاید یک ماهه یک میلیون کار ایجاد کرد!!! ضمناً اگر خوب بجنبند و دستشان گرم شود نیروی کار هم میتوانیم صادر کنیم. زباندراززاده گفت: پدرجان! چطور میگفتی برای ایجاد کار برنامهریزی و حساب و کتاب لازم است گفتم: زباندراززاده عزیز صبر کن چند روز آینده همهچیز روشن میشود!!
زباندراز