لطفاً یکی بزرگتر پیدا شود بین بنده و عیال داوری و تکلیف ما را روشن کند. میفرمایید! چی شده که زباندراز عصبانی است. عرض میشود «عیالات متحده» وقتی نوبت به کادو خریدن برای عروس همشیرهشان میشود طرفدار اقتصاد آزاد و آبروداری است و باید برویم بازار زرگری که اگر چنین نشود زشت است ولی نوبت عروس همشیره زباندراز که میشود فریاد اقتصاد مقاومتی و حساب و کتاب را میآورد و میگوید (دوست مرا یاد کرد برگ گلی) همین نیممتر پارچه یا ترمه کافی است چون سنتی و فرهنگی هم میباشد فقط باید برای حفظ آبروی بزرگترها کادو پیچش کنیم!! خلاصه تلاقی دو کادو خریدن پای شکسته زباندراز به بازار کشید ولی آنچه جالب بود این بود که هرچه خریدیم پول (ارزش افزوده) را هم دادیم. پس از خرید که معمولاً یک صبح تا ظهر میشود عیال یادشون آمد کهای دل غافل! ناهار هم نپختند! و الان هم هوس غذای رستوران کردهاند (مثل مردم دیگر چی کمتر از بقیه خانمها دارند که هر روز غذا از بیرون خریداری میکنند) البته پس از صرف غذا زیر فاکتور دیدیم که علاوه بر پول غذا و نوشابه و سالاد و پیش غذا و پس غذای نخورده اما روی میز چیده باج صرف غذا برای هر قاشق غذا هزار تومانی به عنوان (ارزش افزوده) هم دادیم و این ارزش افزوده را همچنان در کنار خود و برای هر قدم احساس کردیم مهمتر و خندهدارتر است البته زباندراز گریه که از حد بگذرد میخندد چون حضور ارزش افزوده در گورستان شهر هم رواج دارد در آنجا هم علاوه بر هزینه کفنودفن و نماز میت و تلقین و تغییر کاربری زمین قبر و عوارض و نوسازی و دستمزد حفار و غسال و آمبولانس همراه با هیات تشییعکنندگان مالیات یعنی همان پول ارزش افزوده را هم میگیرند. به قول ما یزدیها بفرمایید برای فرد متوفی «چی چی» به «چی چی» افزوده میشود.
زباندراز