این روزها شاهد تحرک بیسابقه در میان بعضی از اعضای شورانشینان شهر هستیم، چشمها چیزهای نادیده میبیند یعنی سخن از اطعام طعام، پدر ایتام، شوی بیوه زنان و همیان نان و خرما بر پشت، بدره زر در جیب که سراغ فقرا و پایین شهریان میگیرند تا آن یکی دینداران را جلب و دیگری بیماران را مداوا تا دفاع نمودن از حقوق مردم و نقد مبلمان شهری در تریبونهای عمومی. شنیده میشود حتی خطر استیضاح زیر گوش شهردار آژیر خطر میکشد و آن مقام با زیرکی و سیاست پلها را مرمت و با توسعه کوچهها و خیابانها چشمها و ذهنها را جای دیگر میبرد! یکی از شیوخ شورا گاه که مستمعان پای منبر سرحال باشند با آب و تاب پاسخ منتقدانی میدهد که با مدرک و دلیل از عملکرد عدهای انتقاد نمودهاند. راوی میگوید: احدی از شیخین شورا با همان هیبت وصولت وعظ و خطابه بر دوچرخه مینشیند، رکاب میزند سپس جفت پا به عالم مهندسی میپرد و از عدم استاندارد ساختمانهای شهر میگوید. یکی دیگر از اعضای شورا در هنگام افتتاح زیرگذر برای اینکه در قاب عکس باشد چنان گردن کشیده که راویان اخبار و طوطیان شکرشکن شیرین گفتار روایت کردهاند دو روز از درد آن موضع خواب نرفته است و گفته شده یکی دیگر آنقدر خود را با فشار نزدیک قیچی به دستان افتتاح رسانده که قیچی بر پهلویش فرو رفته و مجروح شده. آن بانوان هم گله که افتتاحیه مردانه است پس ما چه!!؟
ای خوشا به حال مردمان این شهر
خلاصه این شور و تحرک شوراییان چنان بر چشم و بر دلها نشسته که شاعری سروده است
باز این چه شورش است فتاده در خادمین شهر
غوغای خدمت به پا کرده در دل ارباب دهر
و دیگری گفته
کدام صور بردمیده که شورای شهریان
از خواب پریده و بسته کمربند بر میان
گرچه عقلاً میدانند و پوزخند میزنند اما این زباندراز کمخرد در تحیر همچنان باقی مانده است!!
زبان دراز