ای کاش وقتی علی زنده بود به جای همه کارهایی که در نبودش انجام می شود تنها یک جمله درباره اش می گفتند.
به گزارش یزد فردا ، بیست سالی می شود که از زمان درگذشت سلطان صاحبقران، سعدی سینمای ایران؛ علی حاتمی می گذرد و همچنان یاد او و یادگاری هایش آبروی سینمای ایران است.
استادی که با فکر زیبایش زیست و زیبایی آفرید؛ اندیشه بی نظیرش را بر زورق عشق نشاند و روانه دریای هنر کرد.
ما نیز اینبار به بهانه ساگرد خالق «مادر» به سراغ یکی از صمیمی ترین رفقای وی، یعنی جمشید مشایخی رفتیم. مشایخی با شنیدن نام حاتمی با اندوهی که انگار هنوز هم تازه بود، از اولین دیدارشان تعرف کرد، دیداری که اوایل سال 42 اتفاق افتاد.
وی در خصوص این دیدار عنوان کرد: در اوایل سال 42 زمانی که اداره تئاتر ملی باز شده بود علی را در حالی دیدم که گویا طبق معمول نمایشنامه هایی را برای بچه های تئاتری و کارگردانان این عرصه آورده بود تا به شکل نمایش به روی صحنه برود.
مشایخی ادامه داد: من از همان روزها با ایشان آشنا شدم و می توانم بگویم دوستی ما با هم بیش از هر کس دیگری بود و این اتفاق از کارهایی که با هم داشتیم نیز به چشم می آید.
وی تصریح کرد: سال 1352 بود که به پیشنهاد حاتمی در اثری که در آن 6 داستان از مولانا روایت می شد با او همراه شدم و 6 نقش متفاوت را بازی کردم و پس از آن هم به بهانه «سطان صاحبقران» در سال 53 با نقش ناصرالدین شاه، «سوته دلان» در سال 54 و 58 «هزاردستان»، کمال الملک و ... را با او بودم.
*تواضع و بی ریایی حاتمی از نگاه رفیق قدیمیش
مشایخی با یادآوری آن روزها از بی ریایی و صفای حاتمی گفت و اظهار کرد: یکی از بارزترین ویژگی های علی این بود که علاوه بر زلالی در ارتباطاتش با دوستان و اطرافیانش، سر کار هم همه از دکوراتور، تصویربردار و تدارکات گرفته تا بازیگران با او دوست بودند و همه این ها از تواضع و افتادگی وی نشأت می گرفت.
وی با اشاره به عوامل موفقیت و ماندگاری آثار خالق «سلطان صاحبقران» گفت: برای کسب این دلربایی و ماندگاری آدم باید در درجه اول عاشق خدا و بعد ایران و ملتش باشد، علاوه بر این ها، دانش آن حرفه ای که سراغش می رود را نیز داشته باشد و علی همه این ها را داشت، برای همین هم کارهای ناب و بی نظیر او ماندگار شدند.
* کاش تنها یک جمله در زمان حیات علی می نوشتند
اما در ادامه این گفتگو جمشید مشایخی گلایه هایی را از ادا نشدن حق حاتمی در زمان حیاتش مطرح کرد و با اشاره به گل کردن نام و کارهای هنرمندان عرصه های مختلف، سال ها پس از مرگشان اذعان داشت: روز تشییع داود رشیدی هم این نکته را گفتم، این که تا وقتی داوود زنده بود کسی راجع به او آن طور که باید حرف نزد و حالا که فوت شده عکسش را جلوی دانشگاه گذاشته اند و یادش را گرامی می دارند، این موضوع علاوه بر رشیدی در مورد بسیاری از آدم های بزرگ عرصه های گوناگون چون نقاشی، نویسندگی و ... نیز صدق می کند.
وی افزود: حاتمی هم تا وقتی زنده بود و در سینما، تئاتر و تلویزیون کار می کرد هیج وقت مورد تأیید و تشویق واقع نشد و خیلی جاها حتی او را نادیده می گرفتند و امروز که دیگر نیست از فیلم ها و سریال هایش می گویند، حرف ها درباره اش می نویسند، مجسمه اش را می سازند و ده ها کار دیگر؛ اما چه فایده؟! حالا او کجاست که این مجسمه را ببیند و تمجیدهارا بشنود، ای کاش وقتی زنده بود به جای همه کارهایی که در نبودش انجام می شود تنها یک جمله درباره اش می گفتند و قدرش را می دانستند و این اتفاق اصلأ خوشایند نیست.
*چرا "سعدی سینمای ایران"؟
بازیگر «کمال الملک» در بخش پایانی صحبت هایش با اشاره به لقب معروفی که به حاتمی در زمان حیاتش داده بود،عنوان کرد: من پیش از فوت ایشان گفته بودم که حاتمی "سعدی سینمای ایران" است، عنوانی که آن روزها به جهت همان تواضع همیشگی خود آن را نپسندید و حتی از من کمی دلخور شد.
مشایخی خاطرنشان کرد: اما این واقعیت دارد زیرا همانطور که سعدی لابه لای متن داستان های نثر گونه اش چند بیت شعر می آورد و مفهوم را می رساند، مطالبی که علی می نوشت هم عطر و بوی شعر داشت و این عنوان را هم به جهت علاقه ام به سعدی و احترام و عشقی که برای او قائل بودم مطرح کردم، صفتی که عین حقیقت او و کارهایش است.