یزدفردا -وارده -بچه یزد-درد دلی به لهجه یزدی :از بچگی اسم سیمرغا که مشنفتم خیلی برام خوشایند و دوست داشتنی بود.
مرغی زیبا و اساطیری که هیچکه تا بحال اونا ندیده و جاش فقط تو قصه ها هه.
فکر نمکردم روزی برسه تا از شنیدن اسم این مرغ خوش آوازه پشتم هم بلرزه!!!
آخر نمیدونم اونی که مخواست چنین جای بد گند و بویی را درست کنه چرا این اسما هشت روش،
یزدیا خوب مفهمن چیشی مگم! منظورم شرکت مرغ مادر سیمرغه که دقیقا روبروی پارک کوهستان یزد واقع شده.
جاتون خالی خو نه!خدا نسیبتون نکنه،تو ماه رمضونی بعد عمری برادر ما یه پولی دستش اومد و خواست یه شب همکلاسیای دوران دانشگاهشا افطاری بده،کلی نشستم مخ هشتم و فسفر آتیش زدم و به این نتیجه رسیدم که ببرمشون پارک کوهستان اونجا افطار کنن!
آقا رفتم و سفره پهن کردم و منتظر دوستان بودم که بیان....
که چشتون روز بد نبینه،همون موقع شکم مرغای کارخونه شروع کرد به کار کردن و به به دیه........!!
پیش داداش گفتم جل و پلاسا جمع کن تا بچا نیومدن ببرم یه جایی دیه پهن کنم.سریع بلند شدم و رفتم دنبال جا بگردم.بازم پیشنهادی از جانب بنده مطرح شد که برم به سمت بالای پارک که هوا بهتر باشه.آقا جاتون پر پر پر!
هرچی بالاتر مرفتم ماشالا مرغا بیشتر ... و .... سر مدادند.تا اینکه دیدم صدای اذان بلند شد و ما هنوز جا پیدا نکردم، یهو دیدم تلفنامون هم کم کم داره زنگ مخوره و بچا کلی شاکی که کجا هستد ما گشنمونه.
بالاخره سرتون درد نیارم هر چی فکر کردم گفتم همون جا اولی گند و بوش کمتره و مجبور شدم برگردم همون جا.
فقط بگمتون که بدترین افطاری عمرما اونجا کردم.
از یه طرف کلی خجالت کشیدم از جانب دوستان که یکی قاشق غذا که مذاشتن تو دهنشون سریع با گوشه لباسشون جلو بینی شونا مگرفتن که کمتر مستفیذ بشن،از طرف دیه هم کلی تو سری و بد و بیراه از برادرم شنفتم بابت پیشنهادی که داده بودم.
بالاخره پری گف نزنم و برم سر اصل مطلب که آقایون شما که اقه زحمت کشیدد و این پارک به این قشنگیا ساختد حیفه که به خاطر یه عده بی ا+ن+ص+ا+ف اینطوری باشه و کسی نتونه ازش استفاده کنه.
۲-۳ سال پیش یه جایی خوندم که دارن جمعش مکنن ولی ما خو تا الان چیزی از جمع کردنش ندیدم روز به روز هم از قرار معلوم دره پهن تر مشه!!
ما که برای حتی یک ساعت هم نتونستم تحملش کنم
بیچاره اون مردمی که باید در جوار این شرکت قشنگ زندگی کنن!
یزدفردا