یزدفردا "احمد ابراهیمی:البته حقیقت هم همین است و قاضی مستقل است و همه ما این را باور داریم که قاضی مستقل است و از هیچکس توصیه قبول نخواهد کرد.
اما اگر من قاضی بودم ( که بحمدالله نیستم) برای من این جمله بعوض آنکه قدرت بیاورد بیشتر ترس و هراس و سردرگمی می آورد
اگر من قرار بود حکم کنم . براساس اختیاری که به من داده شده است سره را از ناسره تمیز دهم، چون علی وار نمی توانم تا هفت نسل بعد متهم را ببینم، و همه حواس و ادراکات ما مادی و دنیوی است و ماورائی نیست و ارتباطی هم با ماورا نداریم، پس از شک بریدن به حق یا به ناحق و مخصوصا از این استقلال بعید می دانم که حتی یک حکم را هم می توانستم ببرم. قطعا باز هم بیکار و خانه نشین می شدم
بار این جمله آنقدر سنگین است که مایه تعجب است چطور بعضی از قضات می توانند با شجاعت و شهامت تمام داد بزنند ( آنهم بر سر دادخواهی که برای رد ظلم آمده باشد) "من قاضی مستقل هستم و حکم همان است که بود" و ذره ای هم شک نکنند که شاید به جماعت اشتباه کرده باشند
مگر همه امت قبل از بعثت گمراه نبودند. و مگر بعد از قدیر همه بر راه باطل نرفتند. یا خون حسین را جماعت نریختند؟
چرا اینگونه فکر نمی کنند که من قاضی مستقل هستم و پرونده ای را که در دست دارم اگر قبلی ها قصور و کوتاهی و کاهلی کرده اند من آنرا اصلاح کنم من رد مال مظلوم کنم و من که یک قاضی مستقل هستم خبط و اشتباه قضات قبلی را اصلاح کرده بر حکم آنها خط بطلان بکشم؟ چرا باید وقتی به این مرحله می رسد بگویند "دیگران اشتباه کرده اند به من ربطی ندارد بروید از خودشان بخواهید" یا بگویند "من مامورم و معذور" مگر این همان قاضی مستقل نیست که می تواند خیر را از شر تمیز دهد چرا حالا مستقل نیست؟
ناگفته بسیار است: دی شیخ با چراغ گرد شهر همی گشت ... هنوز هم می گردد... و باز هم خواهد گشت ...