زمان : 07 Mehr 1387 - 11:37
شناسه : 13020
بازدید : 2725
قصه ی دل پريشان خاطراتی از سرزمین وحی قصه ی دل پريشان خاطراتی از سرزمین وحی
قصه ی دل پريشان 1
دوستانی از اقلیم مجازی، پیشنهاد دادند که خاطراتی از سرزمین وحی نوشته شود. دور از انتظار هم نیست که این قلم شکسته بتواند در این وادی نیز طبعی بیازماید. اگر چه دفترچه ی یادداشتی که به همراه برده بودم، همانطور سپید، بی هیچ خط نوشته ای، بازگرداندم.
به یاد دارم،چند سال پیش، برای اولین سفر که آماده می شدم، پیش از آنکه به فکر تهیه ی لباس احرام باشم، دوباره «خسی در میقات» مرحوم جلال آل احمد را جستجو کردم. جلال با باورهای خاص خودش در زمان عزیمت به حج، یادداشت های آزاد خود را به توالی زمان می نویسد و با همه نقد ها و شوخی های دلنشینش، القصه خود را «خسی» می یابد که در بحر بی کران «میقات» دستخوش امواج نیرومند است. همچنین بخش هایی زیبا از کتاب بزرگ «حج» دکتر شریعتی را بازخوانی کردم که می توانم گفت: همه روح مرا به تسخیر درآورد. آنسان که آثارش در طول سفر، کارساز و بنده نواز بود. در این سفر اما، به گونه دیگری ظاهر شدم. خودم بودم با اندکی تجربه و آشنایی و قدری احساس و اشتیاق و بیشتر البته، ذهن و ضمیری آشفته و دلی پریشان.
...و سفر آغاز شد. در معیت بخشی از خانواده و معدودی از دوستان خوش مشرب. فرودگاه مدینه، اولین زمینی بود که قدم های زائرین مشتاق را در آغوش خود فشرد و بعد مدینه ی منوره با خیابان های وسیع و تمیز و خلوت، مسجد الرسول و حرم مطهر نبوی و مزار شریف بقیع در احاطه حلقه ای از هتل آپارتمان های سر به فلک کشیده و بازارهای متنوع و چشم فریب، ظاهر شد و بالاخره اقامت در نهمین طبقه ی هتلی متوسط آغاز گردید.
حالا باید در خود تامل کنم و خس وجود را بازیابم که آیا در کف کدام گرداب، سربرآورده و در دل شکسته ی خود، چه رسوب کرده و این بشود دست مایه ی دو یادداشت دیگر. یکی از مدینه ی منوره و دیگری از مکه ی مکرمه که به لطف الهی در پی خواهد آمد... تا چه قبول افتد و چه در نظر آید؟!

قصه ی دل پريشان 2 (مدینه)
قصه دل پریشان 3 (مکه)