مخالفان علي (ع) در همه جا در اظهار عقيده آزاد بودند
یزدفردا -تيتر يک شماره 99هفته نامه آیینه یزد :يكي از شاهكارهاي مسلم خلقت و رخدادهاي شگرف تاريخ جهان وجود گرانمايه مولا علي (ع) در ميان جامعه بشري است.
در زمينه ابعاد شخصيت علي(ع) پژوهشگران و انديشمندان كتابها نوشته و در مجالس و محافل مختلف سخنان فراواني ايراد كرده اند.
شايد اشاره به اين بعد شخصيت حضرت علي (ع) به عنوان پيشگفتار اين مطلب ضروري به نظر برسد كه مولا علي (ع) در ميدان جنگ شمشير زني ماهر و رزمندهاي آگاه به تمام فنون جنگي آن روزگار است و با همهي قدرت و توانايي كه دارد در برخورد با دشمن زخم خورده و از پاي افتاده متواضع، غمخوار و ياري دهنده است.
در موقعيت زمامداري و در مسير حكمراني هيچگاه قوانين و مقررات اسلام را فراموش نميكند و حتي براي يك لحظه دستخوش غرايض شخصي و تمايلات نفساني نميگردد و هيچ فردي را تا دست به شمشير نبرده و در برابر او نايستاده دشمن به حساب نميآورد و حرمت و عزت او را مرعي ميدارد.
تعبير وي از دشمن با تعبير ديگر زمامداران سلف و بعد از خود بسيار تفاوت دارد اكثر زمامداران دنيا به وسيله سازمانهاي جاسوسي، دستگاههاي اطلاعاتي و در اين زمان انواع وسايل مدرن شنود ميكوشند تا از دشمن فرضي خود مدرك به دست آورند و او را بشناسند و از ميان بردارند ولي علي بن ابيطالب حاكم پايبند به آيين مقدس اسلام تا زماني كه فردي براي كشتن او اقدام نكند او را دوست ميشمارد و به نيات، طرز تفكر و گرايشهاي دروني او كاري ندارد.
گفتار زير روشنگر گوشه هايي از شخصيت ممتاز و بلند مرتبهي اعجوبهي خلقت، علي(ع) است.
«آن حكومتي كه ما ميخواهيم مصداقش يكي خود پيغمبر اكرم(ص) است كه حاكم بود. ما بناست كه روسا را [در نظر] بگيريم، رؤسا را نظر بكنيم؛ سيره روسا را نظر بكنيم؛ يكي از آنها هم حضرت امير(ع) بود. ...خود پيغمبر را هر كس كه سيره نوشته است از رسول اكرم (ص)، [نقل كرده كه] وضعش در زندگي كمتر بوده است از اين مردم عادي كه آن وقت در مدينه زندگي ميكردند. اطاق گلي اينها داشتند، توي مسجد يك اطاق گلي داشتند. سوار الاغ ميشده يك كسي هم دنبالش، پشت سرش مينشسته و ميرفته.
آن وقت هم براي او مسأله ميگفته او را تربيت ميكرده شما بياوريد يك حاكمي، يك رييس عرض ميكنم كلانتري يك كدخداي يك شهري يك دهي بياوريد كه اين طوري باشد.
سلوكش با ملت اين باشد كه وقتي توي مسجد، مسجد محل اداره حكومت، ميآمدند آنجا وقتي كه پيغمبر توي مسجد نشستند و عرض ميكنم كه چند نفر هم همراهشان هستند، با هم نشستهاند و دارند صحبت ميكنند، اشخاصي كه نميشناختند، از خارج ميآمدند، نقل شده است كه نميشناختند اينها كدام يكي، عرض ميكنم كه حاكم است و كدام يكي محكوم؛ كدام يكي پيغمبر است، كدام يكي مردم ديگر. يك زندگي اشرافي و يك زندگي عرض ميكنم، چيزي نداشته. در عين حال كه خودش اينطور بوده، آنقدر به اين فقرا رسيدگي ميكرده و به اين ضعفا رسيدگي ميكرده است كه مردم همه از ذكرش فرض كنيد، عاجزند
گوشه هايي از زندگي حضرت علي (ع)
آن هم حضرت امير با سلطنت– جسارت است كه من سلطنت به ايشان بگويم با خلافت چنيدن مملكتي كه ايران يكي از آنها، حجاز يكي از آنها، نميدانم عراق يكي از آنها، اردن يكي از آنها، مصر يكي از آنها [بوده] اين يك همچو دامنهاي آن وقت داشته سلطنت ايشان، با اين دامنه سلطنت زندگي خودش را ببينيم كه آيا اين غمخوار ملت است يا اينهايي كه اينها ميگويند ؟ مقايسه بكنيد و زندگي شان را در تاريخ ببينيد. آني كه نقل ميكنند يك پوستي ايشان داشته است، يك پوست گوسفندي داشته، شبها خودش و عيالش رويش ميخوابيده اند؛ روز هم اين را ميگذاشتند آنجا براي شترشان علف ميريختند. اين زندگي حضرت امير! در عمرش شايد يك دفعه يك نان سيري نخورده باشد. آن وضع خوراك حضرت امير كه در آن [صندوقچه] را -به حسب نقل- مهر ميكرده، آنجايي كه توي آن [نان] جو بوده است؛مهر ميكرده است كه مبادا اينها باز كنند و يك چيز ديگر توي آن بريزند، يك چربي يك چيزي كه اين مثلاً به واسطه ترحمي كه فرزندانش ميخواستند به پدر بكنند و زينب مثلاً ميخواسته به پدر بكند [خورشتي] داخل اين بكند، مهر ميكرده كه دست نخورده باشد، اين خوراك حضرت امير–سلام الله عليه بود.
آن شبي كه شب فوت ايشان، ضربت خوردن ايشان هست، آن شب مهمان ام كلثوم، ميگويند بوده است؛وقتي كه برايش غذا ميآورند، ايشان غذا براي افطارش ميآورد، ميبينيد كه نمك آورده و شير؛ ميگويد تو چه وقت ديدي من دو تا خورش داشته باشم؟ يكي اش را بردار. ميگويند كه رفته است نمك را بردارد؛ گفته است:به جان من شير را بردار. با نمك دو لقمه دست برد وخورد. اين حكومت ماست، حكومت اسلام است، حاكم اسلام است؛ آن هم حاكم كمونيست و ماركسيسم و اينها.» 1
عبدالرحمان بن ملجم مرادي از سختترين دشمنان علي(ع) بود، علي خوب ميدانست كه اين مرد براي او دشمني بسيارخطرناك است. ديگران هم گاهي ميگفتند كه آدم خطرناكي است؟ كلكلش را بكن، اما علي ميگفت: قصاص قبل از جنايت بكنم؟! اگر او قاتل من است من قاتل خودم را نميتوانم بكشم، او قاتل من است، نه من قاتل او، و درباره او بود كه علي گفت:
«اريد حياته و يريد قتلي»
من ميخواهم او زنده بماند و سعادت او را دوست دارم اما او ميخواهد مرا بكشد، من به او محبت و علاقه دارم اما او با من دشمن است و كينه ميورزد.
دموكراسي علي
اميرالمومنين با خوارج در منتهي درجه آزادي و دموكراسي رفتار كرد. او خليفه است و آنها رعيتش، هر گونه اعمال سياسي برايش مقدور بود اما او زندانشان نكرد و شلاقشان نزد وحتي سهميه آنان را از بيت المال قطع نكرد، به آنها نيز همچون ساير افراد مينگريست.
اين مطلب در تاريخ زندگي علي عجيب نيست اما چيزيست كه در دنيا كمتر نمونه دارد. آنها در همه جا در اظهار عقيده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقيده آزاد با آنان رو برو ميشدند و صحبت ميكردند، طرفين استدلال ميكردند،استدلال يگديگر را جواب ميگفتند.
شايد اين مقدار آزادي در دنيا بي سابقه باشد كه حكومتي با مخالفين خود تا اين درجه با دموكراسي رفتار كرده باشد ميآمدند در مسجد و در سخنراني و خطابه علي پارازيت ايجاد ميكردند، روزي اميرالمومنين برمنبر بود. مردي آمد و سئوالي كرد، علي(ع)،بالبديهه جواب گفت: يكي از خارجيها از بين مردم فرياد زد:قاتله الله ماافقهه (خدا بكشد اين را چقدر دانشمند است). ديگران خواستند متعرضش شوند اما علي فرمود رهايش كنيد او به من تنها فحش داد.
خوارج در نماز جماعت به علي اقتداء نميكردند زيرا او را كافر ميپنداشتند، به مسجد ميآمدند و با علي نماز نميگذاردند و احياناً او را ميآزردند.
علي از آن نظر محبوب است كه پيوند الهي دارد، دلهاي ما به طور ناخود آگاه در اعماق خويش با حق سرو سر و پيوستگي دارد، و چون علي را آيت بزرگ حق و مظهر صفات حق مييابند به او عشق ميورزند.
در حقيقت پشتوانه عشق علي،پيوند جانها با حضرت حق است كه براي هميشه در فطرتها نهاده شده و چون فطرتها جاوداني است مهر علي نيز جاودان است.
نقطههاي روشن در وجود علي بسيار زياد است اما آنچه براي هميشه او را درخشنده و تابان قرارداده است ايمان و اخلاص اوست و آن است كه به وي جذبه الهي داده است.
سوده هَمداني، بانوي فداكار و دلباخته علي، در مقابل معاويه بر علي درود فرستاد و در وصفش گفت: « درود خداوند بر رواني باد كه او را خاك برگرفت و عدل نيز باوي مدفون گشت. »
«با حق پيمان بسته بود كه به جاي آن بدلي نگزيند، پس با حق وبا ايمان مقرون گشته بود»
پس از آنكه حضرت را دفن كردند بدنش را خاك پوشانيد، صعصعه يكدست خويش را بر قلبش نهاد و با دست ديگر خاك بر سر پاشيد و گفت:
«مرگ گوارايت باد! كه مولدت پاك بود و شكيبائيت نيرومند و جهادت بزرگ. برانديشه ات دست يافتي و تجارتت سودمند گشت».
«بر آفريننده ات نازل گشتي واو تو را با خوشي پذيرفت و ملائكش بگردت در آمدند. در همسايگي پيغمبر جايگزين گشتي و خداوند تو را در قرب خويش جاي داد و به درجه برادرت مصطفي رسيدي و از كاسه لبريزش آشاميدي»
«از خدا ميخواهيم كه از تو پيروي كنيم و به روشهايت عمل كنيم. دوستانت را دوست بداريم و دشمنانت دشمن بداريم و در جرگه دوستانت محشور گرديم. »
«دريافتي آنچه را ديگران درنيافتند و رسيدي به آنچه ديگران نرسيدند، در پيشگاه برادرت پيغمبر جهاد كردي و به دين خدا آنچنانكه شايسته بود قيام كردي تا سنتها را برپا داشتي و آشوبها را اصلاح نمودي و اسلام و ايمان منظم گشت. برتو باد بهترين درودها.» 2
پينوشتها:
1- صحيفه امام(ره)-مجموعه آثار امام خميني–جلد چهارم. ص 219و 220 و 221
2- كتاب جاذبه و دافعه علي (ع)از ص 15 تا ص
یزدفردا