زمان : 09 Mehr 1395 - 19:12
شناسه : 129732
بازدید : 15695
چرا و چگونه  توصیه رهبری به احمدی نژاد علنی شد؟! چرا و چگونه توصیه رهبری به احمدی نژاد علنی شد؟!

یزدفردا"وقتی فردی که هیچ چیزی نداشته و هرچه دارد از نظام و رهبری دارد تا این حد در برابر یک توصیه مشفقانه لجبازی می‌کند، باید دید که در دوره ریاست‌جمهوری‌اش در برابر سایر سیاست‌مداران داخلی و حتی خارجی چه لجبازی‌هایی انجام داده و چه هزینه‌هایی را بر کشور تحمیل کرده است؟

 روزنامه «اعتماد» در این رابطه  نوشت: سخنان دیروز مقام معظم رهبری درباره توصیه به عدم شرکت احمدی‌نژاد در انتخابات را چگونه می‌توان تحلیل و درک کرد؟ همانطور که در یادداشت روز شنبه با عنوان «علت تکرار یک اتفاق نادر» اشاره شد، به‌طور معمول رسم نبوده که این توصیه‌ها علنی شود. بنابراین باید دید که چه رفتاری صورت گرفته که علنی شده است.

جالب اینکه حتی آن حد از علنی شدن نیمه رسمی نیز کفایت نکرده و در نهایت رهبری نظام  بیان کردند که: «با ملاحظه حال مخاطب به آقایی توصیه می‌کنیم یک دوقطبی در کشور ایجاد می‌شود. دو قطبی مضر است به حال کشور. من صلاح نمی‌دانم. این چیز مهمی که نیست. خیلی طبیعی و ساده است. بله ما این توصیه را به یکی از آقایان کردیم. حالا مایه اختلاف بشود بین برادران مومن؟ یکی بگوید گفته، یکی بگوید نگفته. چرا پشت بلندگو نگفته؟ این هم پشت بلندگو. (لبخند آقا و خنده حضار)».

وقتی که این واقعه را می‌بینیم، به یاد اختلاف در قوم بنی‌اسرائیل در قضیه یک قتل می‌افتیم که گاوی را باید به دستور خداوند ذبح می‌کردند و قطعه‌ای از بدنش را به مقتول می‌زدند تا زنده شود و رفع اختلاف کند. آنقدر درباره مشخصات گاو سوال کردند که در نهایت برای خریدش مجبور شدند پول گزافی بپردازند و اگر از ابتدا یک گاو را کشته بودند دچار این هزینه نمی‌شدند.

اگر کسی یا یک گروه خود را مقید به رهبری نظام می‌داند، می‌تواند به سهولت متوجه شود که ایشان حضور انتخاباتی احمدی‌نژاد را به صلاح شخص خودش و کشور نمی‌داند. حتی اگر متوجه این امر روشن نمی‌شد، پس معلوم است که فاقد حداقلی از بینش سیاسی است. ولی باز هم می‌توانست خیلی خصوصی استمزاج کند و پیش از اینکه اقدامی به عمل آورد، اعلام کند که قصد شرکت در انتخابات را ندارد؛ و دست به اقداماتی برای زمینه‌چینی و در فشار یا محذور قرار دادن دیگران نمی‌زد. حتی اگر هم در نهایت به صورت خصوصی خودش قصد استمزاج داشت باید آنقدر درک می‌داشت که از ادبیات رهبری متوجه شود که با حضورش موافق نیستند و درایت سیاسی اقتضا می‌کرد که جواب منفی مستقیمی از رهبری نظام نگیرد و اگر باز هم تا این حد بی‌سیاست و بی‌درایت بود، آنجا که جواب منفی می‌گرفت باید آن را تمام شده تلقی می‌کرد و ضرورت انتشارش را منتفی می‌کرد.

از این بدتر اینکه پس از اخذ پاسخ منفی در عمل نباید کاری می‌کرد که خبر را افشا کنند. همه اینها یک طرف حالا که افشا شده نباید مثل بنی‌اسرائیل سن و رنگ و جنسیت گوساله را بپرسند و در ماجرا تشکیک کنند، چرا که این کار به غایت نابخردانه است، زیرا آن اراده‌ای که به انتشار این خبر تعلق گرفت، امکان بیان علنی آن را نیز دارد، و خوشبختانه چنین شد. ولی مشکل اصلی مردم با او همچنان پابرجاست. از این واقعه چند نتیجه مهم می‌توان گرفت. اول اینکه سیاست محل لجبازی نیست و مرغ سیاست یک پا ندارد.

سیاستمدار باید انعطاف داشته باشد. وقتی فردی که هیچ چیزی نداشته و هرچه دارد از نظام و رهبری دارد تا این حد در برابر یک توصیه مشفقانه لجبازی می‌کند، باید دید که در دوره ریاست‌جمهوری‌اش در برابر سایر سیاست‌مداران داخلی و حتی خارجی چه لجبازی‌هایی انجام داده و چه هزینه‌هایی را بر کشور تحمیل کرده است؟ متاسفانه عموم نیروهای اصولگرا با این ویژگی وی آشنایی داشتند ولی از بغض اصلاح‌طلبان منافع مردم را نادیده گرفته و از حضور انتخاباتی او استقبال کردند. مساله اگر در حد یک رفتار شخصی بود، به خودشان مربوط بود و ربطی به ما نداشت، ولی مشکل اینجاست که این لجبازی‌ها هزینه‌های مادی و معنوی فراوانی را بر کشور و مردم تحمیل کرده است.

وقتی که کسی در این سطح از سیاست لجبازی می‌کند، به طریق اولی در سطوح پایین‌تر هیچ‌گونه سعه صدر و تفاهمی را برنمی‌تابد. همواره در برابر مجلس، در برابر قوه قضاییه، در برابر نیروهای سیاسی دیگر لجبازی کرد. اگر لجبازی نبود، نباید سعید مرتضوی را پس از برکناری از صندلی قضاوت به مقامات مهم دولتی می‌گمارد. اگر لجبازی نبود نباید درباره رحیم مشایی و نیز معاون اول دیگرش رحیمی آنطور برخورد می‌کرد. این لجبازی‌ها در سیاست‌های اقتصادی نیز خود را نشان داد. در جریان مونوریل تهران هزینه سنگینی را روی بودجه شهرداری تحمیل کرد ولی خوشبختانه پیش از آنکه کار خیلی جلو برود برچیده شد. ولی پس از ریاست‌جمهوری این کار را در شهر قم و کرمانشاه با هزینه‌های بسیار سنگین‌تر انجام داد و امروز آن دو طرح به نماد ورشکستی سیاست توسعه شهری و اتلاف منابع ملی تبدیل شده است.

اگر این لجبازی نبود، طرح پرداخت یارانه‌ها مطابق قانون انجام می‌شد و کشور را درگیر بدترین تورم دو دهه اخیر خود نمی‌کرد و سیاست ارزی کشور را در سال ١٣٩١ به نابودی نمی‌کشاند. لجبازی نه فقط برای پیشرفت پایدار شخصی ضرر دارد، بلکه مهم‌تر از آن در توسعه اجتماعی و کل جامعه نیز زیان‌آور است.  ولی نکته دوم که می‌توان از این واقعه نتیجه گرفت نیز مهم است؛ ناآگاهی مفرط. اینکه یک نفر تا این حد از مسائل بی‌اطلاع و ناآگاه است که بدیهیات موردنظر نظام را متوجه نمی‌شود، چگونه می‌توانسته است مسائل پیچیده سیاست بین‌الملل و داخلی و اقتصادی را متوجه شود؟!

به‌طور قطع میزان آگاهی‌های وی از سایر امور نیز همین اندازه یا کمتر بوده است. او کسی است که با چنین بینشی ٨ سال بر صندلی قدرت ایران نشست و به‌طور کامل در همه زمینه‌ها بینش و رفتار او در همین اندازه حتی کمتر بود و ساختار مدیریتی او نیز همین طور لجبازانه بود. خسارتی که این دو ویژگی مخرب به هر مدیریتی می‌زند، غیرقابل تصور است. یکی از این ویژگی‌ها برای ویران کردن جامعه کفایت می‌کند، چه رسد به اینکه هر دو ویژگی با هم جمع شوند.

امیدواریم که طرفداران او از گذشته و نیز این واقعه درس عبرت بگیرند و بیش از این برای کشور و مردم هزینه‌تراشی نکنند.