در پیدایش سبکهای یک زبان معین، ویژگیهای زبانی گوناگونی از نظر واژگانی، دستوری و آوایی تأثیر دارند. در هر زبان، امکانهای گوناگونی برای بیان یک مطلب موجود است که هر فرد بر مبنای تسلط خود بر سبکهای گوناگون، در موقعیتهای گوناگون از آنها بهره میگیرد. هر کس با ارزیابی موقعیت اجتماعی، موضوع ارتباط و نوع رابطهی خود با شنونده، از میان سبکهای موجود سبک مناسبی را برمیگزیند. بهطور کلی در موقعیتهایی مانند سخنرانیها یا در نوشتار که نسبت به گفتار توجه بیشتری به زبان میشود، کاربرد ویژگیهای زبانی نزدیکتر به زبان معیار (standard language) است و در موقعیتهایی مانند گفتوگوهای دوستانه و صمیمانه که به رفتار زبانی توجه کمتری میشود ویژگیهای دورتر از زبان معیار دیده میشوند. برای مثال، در سطح واژگان، مفهوم معین «گفتن» را میتوان با صورتهایی مانند «گفتن»، «عرض کردن»، «فرمودن»، «به استحضار رساندن» و مانند آن بیان کرد. یا صورتهای «آمدن»، «خدمت رسیدن»، «تشریف آوردن» و «شرفیاب شدن» بر مفهوم واحدی دلالت دارند و تفاوت میان آنها صرفن سبکی است و بسته به نوع رابطه میان گوینده و شنونده، یکی از آنها در ارتباط زبانی استفاده میشود. برخی از فعلهای پرکاربرد فارسی دارای ستاکهای رسمی و غیر رسمی گوناگونیاند که در گونههای سبکی مناسب به کار گرفته میشوند. مثلن فعل «رفتن» در صورتهای صرفی گوناگون مانند «میروم» دارای دو ستاک رسمی/-rav-/ و غیررسمی/-r-/ است که به ترتیب در صورتهای رسمی »میروم» /miravam/ و غیررسمی «میرم» [miram] ظاهر میشوند. ستاک غیررسمی بهطور معمول از ستاک رسمی کوتاهتر است (هاج ۳۶۶).
هر یک از سبکهای زبانی ویژگیهای آوایی, دستوری و واژگانی معینی دارند که همگان از این ویژگیها آگاهاند. برای مثال،یکی از گرایشها در سبکهای غیررسمیتر گرایش به حذف همخوان پایانی در خوشههای دوهمخوانی پایانی واژههای فارسی است، یعنی در واژههایی مانند «دوست» و «دست» همخوان آخر حذف و صورتهای «دوس» و «دس» حاصل میشود که نمود این تغییر را در نوشتار مثلن در عبارتهای «دوس دارم» و «دس بزن» میتوان مشاهده کرد. این گرایش در گروه سنی ۱۰ تا ۱۹ ساله ۲۰ درصد بیشتر از میزان آن در گروه سنی بالاتر از ۵۰ سال است (مدرسی ۱۸۰).
در زبان انگلیسی پنج نوع سبک زبانی را باز شناختهاند (جوس ۱۹۶۱).یک نوع از این سبکها سبک کلیشهای (frozen style) است که در موقعیتهای بسیار رسمی مانند دادگاهها و مراسم ازدواج در کلیساها کاربرد دارد و ویژگی آن بسامد زیاد اصطلاحها و عبارتهای کلیشهای است. نوع بعدی، سبک رسمی (formal style) است که در موقعیتهای رسمی مانند سخنرانیها، گردهمآییها و دیدارهای رسمیاستفاده میشود. سبک دوستانه (casual style) توسط همکاران و همکلاسان و در جاهایی مانند مدرسه و محل کار به کار میرود. سبک محاورهای (colloquial style) توسط مردم کوچه و بازار استفاده میشود و سبک خودمانی (intimate style) توسط دوستان بسیار نزدیک و بسیاری از زن و شوهرها که رابطهای بسیار صمیمانه دارند، به کار میرود.
در زمینهی سبکهای زبانی فارسی نیز بررسیهایی انجام شده و انواعی از این سبکها را مشخص نمودهاند، از جمله سبک غیر رسمی, سبک رسمیمحتاطانه و سبک رسمی (هاج ۱۹۵۷). مثلن صورتهای رفتی rafti , رفتین raftin و رفتید raftid به ترتیب در سبکهای مذکور برای دوم شخص مفرد به کار میرود و البته صورت دوم و سوم، شکل محترمانهی فعلاند که در آن به منظور نشاندادن احترام, صیغهی دوم شخص جمع برای دوم شخص مفرد به کار میرود.
در ادامهی گفتار سبکهای گوناگون زبانی در فارسی, ویژگیهای مربوط به هر سبک و ویژگیهای مربوط به نمود ادبی این سبکهای زبانی ذکر میشود. ولی پیش از آن، توضیح یک نکته ضروری است و آن دو رویکرد عمده در نگارش گفتوگوها در آثار ادبی است. در رویکرد اول، بازنمایی گفتوگوی افراد مطابق با صورت واقعی آنهای انجام نمیشود و همهی گفتوگوها به سبک زبانی رسمی (زبان معیار) بازنموده میشوند. در این رویکرد همهی جملهها اعم از جملههای اداشده در سبکهای رسمی و غیر رسمی به یک روش نوشته میشوند مثال:
- با پدرتان آهسته صحبت کنید آقا. در این دو ماه خیلی شکسته شده است.
- پنج ماه بود دایه آقا. بله, میدانم که چه پیش آمده است.
زن پیر سرش را تکان میدهد و شورابههای چشمش را با چادر سیاه پاک میکند.
- نه آقا … شما کجا بودید که بدانید؟
- خواب میدیدم. تمام این شبها خواب این خانه را و این باغ را میدیدم و میدانستم که چه سخت میگذرد. (ابراهیمی۸۱)
در این رویکرد، نمود سبک زبانی گفتوگوهای میان شخصیتها تقریبن همانند نمود سبک زبانی بهکاررفته در بخشهای دیگر اثر است، یعنی کل جملههای اثر مورد نظر، یکدست و همگن هستند. در این رویکرد، اگر تفاوتی از نظر سبک زبانی میان گفتار شخصیتهای داستان و متن داستان وجود داشته باشد این تفاوت جزیی خواهد بود، برای مثال ممکن است در بهکارگیری برخی از واژهها و اصطلاحها، یا در موارد اندکی در حذف حرف اضافه از گروههای حرف اضافهای خود را نشان دهد. مثال:
صدای یوسف آمد که: چرا دهنه را از سر حیوان برنداشتهای؟ چرا حیوان را به ایوان بردهای؟ باباجان, حیوان خسته است. ببرش طویله. معالجاتت را بگذار برای صبح.
خسرو پا شد و گفت: پدر اجازه بده, حالا دیگر روغن فندق حاضر است. میمالم سر زانویش و میبرمش طویله. این که آوردمش ایوان، شیطانی میکرد و میگذاشت دنبال بچه آهو. (دانشور ۵۶)
در متن بالا حرف اضافه «به» قبل از «طویله» و «ایوان» حذف شده است و اصطلاح «شیطانی کرده» که مربوط به سبک زبانی محاورهای است در این متن که همهی جملههایش به سبک رسمینوشته شدهاند، به کار رفته است.
در رویکرد دوم، سبکهای زبانی به همان صورت عینی با ویژگیهای مربوط به خود بازنموده میشوند، یعنی سبک زبانی جملهها عینن در نوشتار نمود مییابد. اینگونه است که جملههای گوناگون متن داستان از نظر سبکی از هم متمایز میشوند، یعنی جملههای مربوط به گفتوگوی شخصیتها به سبک محاورهای و جملههای مربوط به متن داستان به سبک رسمی نوشته میشوند. مثال:
سقلمهای به فروغ زدم. گفتم: «مگه نمیگی نادر مرده؟ کو پس، دروغگو؟»
گفت: «مردهشور اون دست سنگینتو ببره!»
و برای این که پیش من پز بدهد، چادر نمازش را جلو صورتش گرفت و مثل زنهای دیگر شروع کرد برای مرده گریهکردن. (شاملو ۸۶)
انواع سبکهای زبانی در فارسی
سبکهای زبانی در فارسی را میتوان به صورت بخشهایی روی یک پیوستار در نظر گرفت که میزان رسمیبودن در آن، بسته به جایگاه اجتماعی و میزان صمیمیت گوینده و شنونده بهتدریج کاهش مییابد. البته میان این سبکها مرز کاملن روشن و دقیقی وجود ندارد و تا حدی ممکن است همپوشی داشته نیز باشند.
- محترمانه: به آن دو نفر بفرمایید برای صرف غذا به تالار تشریف ببرند.
- رسمی: به آن دو نفر بگویید برای خوردن غذا به تالار بروند.
- نیمهرسمی: به اون دو نفر بگین برای خوردن غذا به تالار برن.
- محاورهای: به اون دو نفر بگو برای خوردن غذا برن تالار.
- عامیانه: به اون دو نفر بگو واسه لمبوندن برن تالار.
سبک محترمانه
سبک محترمانه سبکی بسیار رسمی است و در موقعیتهایی استفاده میشود که جایگاه اجتماعی دو طرف گفتوگو بسیار بالاست، مثلن میان دو سفیر یا دو مقام بلندپایهی دولتی یا علمی یا در موقعیتهایی که فاصلهی گوینده و شنونده از نظر مرتبهی اجتماعی یا صمیمت، بسیار زیاد است. از ویژگیهای این سبک کاربرد فعلهای بسیار محترمانه مانند «فرمودند» (معادل گفت), «ملاحظه کردند» (معادل دید), «تشریف بردند» (معادل رفت) و مانند آنهاست. همچنین در این سبک حذف حروف اضافه و کاربرد اصطلاحهای متعلق به سبکهای محاورهای و خودمانی دیده نمیشود. بسیاری از اصطلاحها و عبارتهای این سبک نیز کلیشهایاند, مثلن در مراسم عزا عبارت «بقای عمر شما باشد» رواج دارد. یکی دیگر از ویژگیهای این سبک این است که ضمایر و صیغههای فعلی مربوط به دوم شخص جمع به جای دوم شخص مفرد به کار میرود و دلیل آن هم رساندن مفهوم «احترام» است، مثلن به جای «تو به مدرسه نرفتی» گفته میشود «شما به مدرسه نرفتید».
در آثار ادبی اگر موقعیت ایجاد شده در گفتوگو، موقعیتی با همین مشخصات باشد، گفتار گوینده به همین سبک نمود مییابد. مثال:
«ولی این سکوت, در پارهیی مسایل که رنگ شوخی ندارد ممکن است اشتباهاتی را باعث شود و ضایعاتی به بار آورد که من اینجا برای جلوگیری از اطالهی کلام با کمال تأسف از ذکر امثله بیشماری که در مورد آن بهیاد دارم، خودداری میکنم … در هر حال من برای استماع توضیحات کافی آقایان آمادهام و همانطور که همیشه رویهی اینجانب بوده، برای ایضاح هرچه بیشتر مسایل … از صرف اوقات گرانبهای خود … به هیچوجه مضایقه ندارم» (شاملو ۱۴۷).
سبک رسمی
اساس این سبک را زبان معیار تشکیل میدهد. زبان معیار یا سبک رسمی بهطور رایج در مراکز اداری و آموزشی کشور و در نگارش آثار ادبی و علمی استفاده میشود. این سبک در نگارش بخش بزرگتر متنهای ادبی، علمی و فنی، سخنرانیها و نشستها و موقعیتهای رسمی مانند سمینارهای دانشگاهی و جلسات دادگاهها, اخبار رادیو و تلویزیون و مانند آنها به کار میرود.
در سبک رسمی, صیغههای فعلها به همان صورت که در زیرساخت یعنی در نظام زبانی فارسیزبانان وجود دارد به کار میروند و تغییر نمیکنند. حذف حروف اضافه نیز در این سبک وجود ندارد. همچنین بخش زیادی از اصطلاحهای مربوط به سبکهای محاورهای و خودمانی در این سبک کاربرد ندارند. در مثال زیر گفتوگوی دو فرد اشرافزاده که در صحبت با یکدیگر سبک رسمی را به کار میگیرند دیده میشود:
گفتم: فخرالنساء, صبح به این زودی سرما میخوری, آن هم با این پیراهن تور.
گفت: دیریازود, چه فرق میکند؟ دیشب چه قدر باختی, شازده؟
گفتم: تعریفی نداشت.
گفت: تو سرما نخوری.
گفتم: نترس. (گلشیری ۱۱۱)
سبک نیمهرسمی
سبک نیمهرسمی، هم دارای برخی از ویژگیهای سبک رسمی است و هم دارای برخی از ویژگیهای سبک محاورهای. سبک نیمهرسمی در موقعیتهایی استفاده میشود که رسمیبودن رابطهی دو طرف کمتر است و گفتار طرفین گفتوگو به سبک محاورهای نزدیک شده است. مثلن دانشآموزان در کلاس درس هنگام صحبت با آموزگارشان و کارمندان در محل کار هنگام صحبت با رییس اداره از این سبک استفاده میکنند. در این سبک, صیغههای فعلها دارای صورت آوایی و نوشتاری متمایز از صورت فعلهای در سبک رسمیاند. مثلن «بگویید» بهصورت «بگین», «بروند» بهصورت «برن» و «بیایید» به صورت «بیایین» تلفظ و بر همین اساس نوشته میشوند. در مثالهای زیر سبک نیمهرسمی به کار رفته است:
- ناراحت نشین مامانم. یک گوسفند نذر ابوالفضل کنین. (شاملو ۸۰)
- برای جواز دفن فردا صبح هم میتونستین بفرستین پی من. (همان ۸۱)
در بعضی از مواقع حرفهای اضافه حذف میشود. مثلن در متن زیر حرف اضافه «به» قبل از «هندوستان» و «جلفا» حذف شده است:
«شوهر که کرد رفت هندوستان و چند سال بعد با پسرش برگشت جلفا.» (پیرزاد ۲۷)
همچنین اصطلاحهای محاورهای و عامیانه (که در سبکهای محترمانه و رسمی بهندرت به کار میروند یا اصلن به کار نمیروند و در سبکهای محاورهای و خودمانی به میزان بسیار زیاد به کار میروند) در موارد اندکی، در سبک نیمهرسمی دیده میشوند. مثلن برخی از این اصطلاحها را در عبارتهای زیر میتوان دید:
«… و باز ارمنیهای جلفا ساز کوک کردند …», «توی جلفا چو افتاد پسرش مرض لاعلاجی گرفته…»، و «و تبریزی از دماغ فیل افتاده؟» (همان ۲۷)
برای این که تغییرات مربوط به صیغههای فعل در این سبک بهطور روشنتری مشاهده شوند، صیغههای فعل مضارع از «رفتن» در دو سبک رسمی و نیمهرسمی در زیر ذکر میشود. صیغههای رسمی عبارتند از: «میروم, میروی, میرود, میرویم, میروید, میروند». صیغههای نیمهرسمی عبارتند از: «میرم, میری, میره, میریم, میرین, میرن».
سبک محاورهای
ویژگیهای رسمی این سبک نسبت به سبک نیمهرسمی کمتر است، از جمله این که در سبک نیمهرسمی کاربرد صیغههای فعلی دوم شخص جمع بهجای دوم شخص مفرد برای بیان مفهوم احترام بیشتر دیده میشود تا در سبک محاورهای. واژهها بیش از حد تخصصی یا ادبی یا فنی و بهطور کلی واژههایی که خاص سبک رسمیاند عمومن در این سبک کاربرد ندارند. مثلن بهطور معمول واژههای «درمینوردم», «بدرود»، «چهگونه»، «پرداختن»، «تعلل» و «تناول» در سبک محاورهای به کار نمیروند. یکی دیگر از ویژگیهای این سبک کاربرد ساختهای دوگانسازیشده مانند «چیزمیز», «کاغذماغذ», «قاطیپاتی» و «صافوصوف» است. همچنین در این سبک اصطلاحهای محاورهای کاربرد زیادی دارد. سبک محاورهای همان سبک زبانی است که بین مردم در کوچه و خیابان که دارای سطوح متفاوت و متنوع تحصیلاتی, سنی و طبقاتیاند به کار میرود. در مثالهای زیر سبک محاورهای به کار رفته است:
- پدرم از دستم میره. خداجان چه کار کنم؟
- چیزی نیست مامانم، خوب میشه.
- مرد این خونه تو هستی دیگه. (شاملو ۸۰)
سبکهای رسمی و محاورهای از نظر وسعت دامنهی کاربرد, بارزتر از سبکهای دیگرند و در واژگان زبان زوجهای زیادی را میتوان یافت که تفاوت آنها سبکی است و هریک از اعضای هر زوج متعلق به یکی از این دو سبک اند, مثل {در، توی}, {عدد, تا}، {پنهان شد, قایم شد}, {نام, اسم}, {منزل, خانه} و {دشوار, سخت}.
سبک عامیانه (خودمانی)
این سبک برای ارتباط زبانی میان کسانی به کار میرود که مردم عامی کوچه و بازارند. این سبک بین کسانی که ارتباط خیلی صمیمانه دارند نیز کاربرد دارد، مانند دوستان بسیار صمیمی, همکلاسیهای مدرسه, رفقای هممحله, زن و شوهر, پدر و فرزند یا مادر و فرزند. این سبک با سبک محاورهای تا حدی همپوشی دارد، ولی یکی از ویژگیهای بارز این سبک، کاربرد زیاد اصطلاحهای عامیانه است.
به دلیل این که یکی از موارد کاربرد این سبک، در گفتار کسانی است که از طبقات پایین جامعه و عمدتن بیسواد یا کمسوادند و از نظر اقتصادی و اجتماعی در پایینترین سطوح جامعه قرار دارند، در این سبک اصطلاحهای عامیانه و واژههای زیادی به کار میرود که بخش عمدهی آنها عمومن در سبکهای دیگر به کار نمیرود. واژهها و عبارتهایی که در سبکهای دیگر به کار نمیروند, مانند فحشها و متلکهای عامیانه, در این سبک رواج دارند. در «کتاب کوچه» از احمد شاملو اصطلاحهای بسیاری از این سبک را میتوان یافت. در مثالهای زیر نمودی از سبک خودمانی مشاهده میشود:
- اگه یه بار دیگه ببینه گردوبازی میکنی پوستتو قلفتی میکنه (شاملو ۱۶۰)
- حالا همهمون یکی یه شیکم سیر حلوا میخوریم (همان ۱۶۳)
- هیچ وقت بچهها مثل حالا نیومده بودن دور هم بشینن بگن حسنی رییس ماس تا منهم عصای رییسی رو بدم بهاش. (همان ۱۶۶)
از سوی دیگر به دلیل صمیمیبودن دو طرفی که از این سبک استفاده میکنند ممکن است واژهها یا اصطلاحهایی توسط آنها به کار برود که برای طرفین ارتباط زبانی شناخته و رایج ولی برای سایرین نامأنوس و گاه غیرقابل درک است. حتا گاه واژههایی ممکن است در این محدوده ساخته شود و به کار رود که در واژگان سایر زبانوران وجود ندارد و ساختهایی به کار گرفته شود که بر اساس قاعدههای زبان معیار خوشساخت نیست، ولی در موقعیتهای صمیمی مورد نظر بهطور نسبی رایج است. مثلن پدر یا مادر در خطاب به فرزند خود ممکن است از واژههایی مانند «فینگیل», «شَپَلَ» , «موشمولک», «جینگول واویلا» و مانند آنها استفاده کنند یا مثلن صورتهای بدساختی را که کودک در دوره زبانآموزی به اشتباه به کار میبرد، به عنوان شوخی در مقطعی زمانی مانند عبارتهای خوشساخت به کار ببرند مثلن بهجای «مُرد» از «مُرده شد» یا بهجای «سوخت» از «سوزید» استفاده کنند. ضمنن در این سبک فرایندهای آوایی بسیار فعالاند و باعث تفاوت بسیار روساخت از زیرساخت میشوند. مثلن عبارت «دستهایت را» به صورت «دساتو» و عبارت «ما است» به صورت «ماس» و کلمههای «شکم» و «جگر» به صورت «شیکم» و «جیگر» تلفظ میشوند.
توصیف سبکهای زبانی و تمایزهایشان چارچوبی برای عملکرد درست در گردآوری و توصیف دادههای پژوهشی به دست میدهد که میتوان آن را مبنایی برای ویرایش متنهای گوناگون و نقد آثار ادبی دانست.
......................................................................
از نظر همه ی اهل فن، ترجمه ی خوب و موفق ادبی آن ترجمه ای است که بتواند به پرسش های هفتگانه ی زیر پاسخ مثبت بدهد:
۱- آیا ترجمه، مفهوم متن اصلی را رسانده است؟
پاسخ درست به این پرسش در درجه ی نخست بستگی به این دارد که مترجم نه تنها به زبان خود از دید ادبی وارد باشد تا بتواند مفهومی را که از متن خارجی گرفته است به طرز درستی به زبان خود بیان کند، بلکه باید چه با معلومات اکتسابی خود در تحصیل زبانی که از آن ترجمه می کند و چه از راه کمک گرفتن از کتاب های فرهنگ، مفهوم درست متن را دریابد.
به عنوان مثال درست است که واژه ی "گره ناد" در زبان فرانسه به معنی انار و "گره نادیه" به معنی درخت انار است، ولی اولی به معنی نارنجک و دومی به معنی نارنجک انداز هم هست و مترجمی جمله ای فرانسوی را چنین ترجمه کرده بود: «دو درخت انار در راه فرانسه خشک می شدند» و حال آن که منظور نویسنده این بود: «دو نارنجک انداز به فرانسه برمی گشتند». اشتباه گرفتن نارنجک انداز با درخت انار باز محملی دارد، ولی روشن نیست چرا مترجم فعل فرانسوی "برگشتن" را به "خشک شدن" ترجمه کرده است؟ لابد فکر کرده بوده که درخت که نمی تواند برگردد، پس منظور از برگشتن درخت، خشک شدن آن است. دیگر فکر نکرده بود که در راه فرانسه درخت اناری وجود ندارد.
۲- آیا لحن نویسنده حفظ شده است؟
نویسندگان همه مثل هم نیستند و سبک نگارش و زبان ایشان به تناسب ویژگی های روحی و فکری و اخلاقی شان با هم فرق می کند. نیکوس کازانتساکیس نویسنده ی یونانی، آدمی بوده است شوخ و بذله گو و خوش طبع و خوش بیان. رومن رولان نویسنده ی فرانسوی آدمی بوده است خشک و جدی. آناتول فرانتس مردی بوده است شیرین زبان ولی همیشه در گفته هایش از نیش زدن و طنز و تمسخر دریغ نمی کرده است. نویسنده ای مانند سنت اگزوپری (نویسنده ی شازده کوچولو) طبعی حساس و شاعرانه داشته است و دیگری چنین خصوصیاتی نداشته است.
این ویژگی های روحی و فکری و ذوقی نویسندگان بی شک در نوشته های آنان بازتاب می یابد. و به عنوان مثال اگر شما به آثار نیکوس کازانتساکیس مانند "آزادی یا مرگ" یا "مسیح باز مصلوب" یا "زوربای یونانی" نگاه کنید پی می برید که شوخ طبعی و لوندی از سر تا پای کلمات او می ریزد.
بر عکس، اگر کناب "مهاتما گاندی" اثر رومن رولان یا یکی دیگر از کارهای او را بخوانید، می بینید که آن بزرگوار اندک لحن شوخی و مسخرگی یا شیرین زبانی و طنز گویی در گفتار و قلمش نیست و عین مطلب مورد نظرش را خشک و بی پیرایه به روی کاغذ آورده است. یا اگر "جزیره ی پنگوئن ها"ی آناتول فرانس را بخوانید، می بینید که آن مرد چه اندازه طنز و تمسخر در گفتار و در نوشته هایش دارد.
مترجم موفق آن است که در ترجمه اش بتواند همان خصیصه های گفته شده ی مربوط به هر نویسنده را حفظ کند و لحن ترجمه اش در ترجمه ی اثری از مثلن آناتول فرانتس با مارسل پروست فرق داشته باشد.
مترجم ممکن است متن را فهمیده باشد، ولی لحن کلام را درنیافته باشد. ما در فارسی مثلی داریم که می گوییم بفرما و بنشین و بتمرگ هر سه به یک معنی است، ولی میان لحن کلام "بفرما" با لحن "بتمرگ" زمین تا آسمان فرق است. حال اگر مترجم محترم "بفرما" را "بنشین" یا "بتمرگ" یا برعکس، ترجمه کند، مفهوم متن را رسانده ولی لحن متن اصلی را مراعات نکرده است.
۳- آیا مترجم زبان خاص و متناسب با متن را دریافته است؟
نویسنده ای چون سروانتس که چهار صد سال پیش می زیسته یا چون بوکاچیو که هم دوره ی حافظ و مولانا عبید بوده است، یا رابله ی فرانسوی یا شکسپیر انگلیسی در زمان هایی می زیسته اند که نثر آن ها با نثر امروزی فرق داشته است. چنان که نثر مرزبان نامه یا کلیله و دمنه یا گلستان سعدی با نثر معاصر ما مثلن با نوشته های محمد حجاری یا بزرگ علوی یا جمال زاده فرق دارد. من اگر "دن کیشوت" سروانتس که مربوط به چهار سال پیش است یا "دکامرون" بوکاچیو که در ششصد سال پیش نوشته شده است را با همان نثر و زبانی ترجمه کرده بودم که مثلن "شازده کوچولو"ی سنت اگزوپری یا "نان و شراب" اینیاتسیو سیلونه را ترجمه کرده ام، بدون شک ترجمه ی موفقی نمی شد. این جا است که مترجم توانا آقای نجف دریابندری در یکی از نوشته هایشان به این نکته اشاره کرده و گفته است که: «محمد قاضی در ترجمه ی "دن کیشوت" زبان خاص متناسب با متن را دریافته است». حتا در میان آثار نویسندگان هم دوره نیز اختلاف زبان وجود دارد.
یک نویسنده ادبی و کتابی می نویسد، دیگری عامیانه یا به اصطلاح "آرگو" می نویسد. یکی نثرش زیبا و شاعرانه است و دیگری خشک و روزنامه ای است. مترجم باید حواسش را جمع کند و زبان متناسب با نوشته ی اصلی را بیابد. رعایت این نکات است که ترجمه را از حالت فن و حرفه ی صرف بودن در می آورد و به آن جنبه ی هنری می دهد و بدین ترتیب هر خواننده ای از خواندن این ترجمه ها پی می برد که زبان نویسندگان مختلف با هم فرق داشته است.
۴- آیا مترجم واژه های درست و دقیق و خوش آهنگی به جای واژه های متن اصلی برگزیده است؟
واژه ها در زبان های خارجی نیز همچون در زبان فارسی معنی های متعدد دارند و گاه برعکس، برای یک معنی واحد واژه های گوناگون هست. در "دن کیشوت"، سروانتس با لحن خاص خود آن پهلوان پنبه را به صورت کسی توصیف کرده است که همیشه قیافه ی غم زده و محزونی دارد و من آن را به صورت "پهلوان افسرده سیما" آوردم که به گمانم از "پهلوان غمگین چهره" یا "محزون قیافه" خوش آهنگ تر است. برگزیدن واژه های خوش آهنگ و درست و دقیق یکی از جنبه های هنری کار ترجمه است که بر ارج و قدر آن به اندازه ی زیادی می افزاید.
۵- آیا منرجم در ترجمه ی خود، دستور زبان را رعایت کرده است؟
درست بودن هر نوشته بسته به آن است که در آن اصول و قاعده های دستور زبان رعایت شده باشد، وگر نه، آن نوشته غلط و از دید ادبی بدون ارزش خواهد بود. به کار بردن واژه هایی که از نظر دستوری نادرست هستند نیز مشمول این شرط است. در ترجمه ای به واژه ی "گزارشات" برخوردم که دلم به هم خورد. جمع بستن "گزارش" که یک واژه ی زیبای فارسی است با "ات" عربی از آن کج سلیقگی های زننده است و نیز اغلب دیده ام که در نرجمه رعایت فعل ها به مقتضای زمان نشده است یا این که ضمیر "آن ها" که ویژه ی اشیاء است برای اشخاص به کار رفته است و به جای آن که بنویسد: "آنان" یا "ایشان" رفتند، نوشته است: آن ها رفتند. این مراعات نکردن دستور زبان نیز که به درست نویسی مربوط می شود، در پایین آوردن ارزش ترجمه و هر نوشته ی دیگری بسیار موثر است.
٦- آیا طول کلام یا برعکس، ایجاز نویسنده ی اصلی رعایت شده است؟
این مساله به امانت در ترجمه مربوط می شود. گاه پیش می آید که نویسنده ی اصلی مطلبی را در یک کلمه یا در یک جمله ی کوتاه بیان کرده است. ولی می بینیم که مترجم آن را برای ادای مقصود کافی ندانسته و به شرح و بسط آن می پردازد که البته به خود نویسنده ربطی ندارد و مترجم از خودش آورده است.
پیدا است که چنین کاری از رعایت امانت به دور است و اگر به راستی هم آن واژه یا آن جمله نیاز به شرح و بسط بیش تری داشته باشد، مترجم خوب است که در پاورقی یا پی نوشت به شرح و تفسیر آن بپردازد و بنویسد که مثلن در این جا منظور نویسنده چنین و چنان است. مترجم معروفی که نیازی به نامیدن او نیست، گاه بوده که یک کتاب ششصد صفحه ای را در یک صد یا یک صد و بیست صفحه آورده و گاه برعکس، از یک اثر صد صفحه ای کتابی به حجم و قطر سیصد چهار صفحه ساخته است. پیدا است که در هر دو مورد ترجمه وفادار نیست و ربطی به متن اصلی ندارد و از این رو نمی توان ارزشی برای آن قایل شد.
در ادبیات خودمان نیز می بینیم که مثلن خیام یا سعدی یا حافظ یک دنیا مطلب را در یک بیت یا رباعی یا یک قطعه گنجانده اند، حال اگر مترجم فرانسوی یا انگلیسی یا هر زبان دیگری از آن بیت یا رباعی یا قطعه کتابی بنویسد، این دیگر ترجمه نیست، تفسیر است.
۷- آیا به نقطه گذاری (نشانه های نگارشی) اهمیت لازم داده شده است؟
در زبان فارسی کلاسیک، نقطه گذاری ِ مرسوم در نوشته های خارجی، وجود نداشت و از این رو مثلن یک متن پرسشی را به لحن عادی می خواندند و یا معلوم نبود که جمله در کجا به پایان رسیده یا نرسیده و این مساله مشکلات بسیاری را در کار خواندن پیش می آورد. اصول نقطه گذاری و به کارگیری نشانه های نگارشی از هنگام آشنایی با ادبیات خارجی، در نوشته های فارسی نیز وارد شده و لازم است که مترجم در متن خود آن ها را رعایت کند تا جمله های پرسشی از جمله های تعجبی و تحسینی تمیز داده شود و معلوم شود که جمله در کجا به پایان رسیده یا نقل قول از کیست و همه ی نکات دیگر "نقطه گذاری" punctuation تامین شود.
از مجموعه ی اصول و قاعده هایی که در بالا گفتیم و رعایت آن ها را در ترجمه شرط لازم برای کام یابی و توفیق در این کار دانستیم، چنین نتیجه می گیریم که به طور کلی کار ترجمه دارای دو بخش بنیادی است:
۱- یافتن مفهوم و پیام بیان شده در متن مورد ترجمه.
۲- یافتن لحن و سبک نویسنده و بازتاب دادن آن در متن ترجمه.
بخش نخست را "معادل مفهوم" و بخش دوم را "معادل سبک" می نامند و مجموع آن ها "معادل کامل متن اصلی" خوانده می شود.
در متن های ادبی، سبک شامل ویژگی هایی مانند لحن سخن، طنز و لطیفه، زبان ادبی یا عامیانه، انتخاب وازه ها، بازی با کلمات، فشرده یا بسیط بودن یا کوتاه و بلند بودن جملات و نقطه گذاری است.