صدای مرد عربی را می شنوم که می گوید: هلا بزوار ابو سجاد، هلا بزوار ابو علی. یعنی ای زائران ابو سجاد (امام حسین) خوش آمدید. ای زائران ابو علی(امام حسین) خوش آمدید.
از پیاده روی شیعیان و مسلمانان و بلکه از تمام ادیان در ایام اربعین می گویم. حرکتی که در تمام طول تاریخ از ابتدا تا بحال سابقه نداشته، امروز توسط شیعیان جهان در حال شکل گرفتن است. شیعه- بی آن که بداند- بزرگ ترین پیاده روی را در جهان و بزرگ ترین اجتماع را در میان مسلمانان رقم زده و این همایش در ایام اربعین سید و سالار شهیدان هر ساله بر پا می شود.
به گفته شاهدان عینی، امسال حدود ۱۵-۲۰ میلیون نفر، خود را برای ایام اربعین به کربلا رساندند تا تنهایی امام را در سال ۶۱ هجری به سوگ بنشینند. از این تعداد، بسیاری با پای پیاده به سرزمین عشق می روند و در بین راه به همدیگر «هنیأً لک» یا «گوارای وجود» می گویند. تا بحال نشنیده بودم که به شخصی به خاطر یک لذت معنوی بگویند: «گوارای وجود»
وقتی پای در مسیر بهشت می گذاری پیر و جوان، کودک و نوزاد و نوجوان، معلول و سالم، فقیر و غنی، همه و همه به چشم می خورند. در میان این عاشقان، زائرانی از کشورهای مختلف می توانی ببینی. من خودم پرچم ها و افرادی از کشورهایی مانند سیرالئون، سریلانکا، نیجریه، تومور، تایلند، بلژیک، تانزانیا، استرالیا، کویت، بحرین، قزاقستان، ترکیه، لبنان، ایران، و …. دیدم.
به راستی تأمین حدود ۱۰ میلیون انسان در چند روز نه تنها کار بسیار دشواری است بلکه هزینه هنگفتی نیز به دنبال دارد و جالب توجه است که تأمین این هزینه از عهده دولت عراق خارج است و تمام این هزینه به صورت مردمی انجام می شود- به جز برخی هزینه های جزئی مانند بیمارستان صحرایی و …- و به گفته برخی افراد، در این ایام به اندازه بودجه یک سال کشور عراق خرج می شود.
در زلزله هائیتی دولت آمریکا یک میلیون وعده غذایی به این کشور فرستاد و سر و صدای تبلیغاتی زیادی به راه انداخت. در حالی که در این چند روز بیش از ۱۰۰ میلیون وعده غذایی به زائران داده می شود.
پذیرایی زائران، محدود به وعده های غذایی نمی شود بلکه این میزبانان با کرامت از تمام امکانات لازم برای پذیرایی از زائران استفاده می کنند. مکان لازم برای استراحت، سرویس بهداشتی و حمام، آب آشامیدنی، میوه، چای، قهوه، نوشیدنی، پزشک، دارو، ماساژ و … نیز فراهم است.
اگر برای حج بیت الله الحرام سالیانه در اوج خود در چند روز ۳ میلیون نفر جمع شوند در این جا بدون اغراق می توان گفت ۲۰ میلیون نفر برای زیارت حضرت می آیند که از این تعداد حداقل نصف آن با پای پیاده هستند. لطفا به رقم ۲۰ میلیون کمی فکر کنید؛ ۲۰ میلیون به اندازه جمعیت چند کشور است. اگر این ۱۰ میلیون پیاده حداقل ۳ روز در حرکت باشند- که در واقع بیش از این است- مجموعا می شود ۹۰ میلیون وعده. شما یک حساب سر انگشتی کنید که ۹۰ میلیون وعده چه مبلغی می شود؟ یکی از عراقی ها می گفت که در این سه روز به اندازه بودجه تمام کشور خرج می شود. هر چند، نباید عشق این میزبانان را با این سنجه ها سنجید و ارزان نفروخت. آن چه که زیباست همین صفا و صمیمیتی است که در این رودخانه جاری است.
پسری را می بینم که پرچم یا اباالفضل العباس در حال حرکت است.
خانمی همراه با کودکش در کالسکه در حال حرکت است.
پسری می گفت از بصره آمده حدودا ۱۲- ۱۴ روز از بصره تا این جا راه است.
خانمی را می بینم که کودکش را بر دوش سوار کرده و لباس سبزی بر تن او کرده، کودک در حال سینه زدن است.
شنیده ایم که چند سال پیش یک شرکت چینی که در شهر ناصریه بود متوجه می شود که شهر خالی از سکنه شده و همه مردم شهر را ترک کرده اند، وقتی سؤال می کنند پاسخ می دهند که همه پیاده و سواره به کربلا رفته اند. وقتی می پرسند کربلا کجاست و به آن ها جریان کربلا را بیان می کنند، آن ها هم عاشق می شوند و از آن سال به بعد یک موکب می زنند و از زائران پذیرایی می کنند. واقعا امام حسین علیه السلام و جریان کربلا بسیار عجیب است همه را می خرد و با خود می برد.
یکی از دوستان عزیزمان به نام حسین الان گم شده است این جا وقتی کسی گم می شود خیلی سخت است. بعضی افراد در این جا گم می شوند و چند روز بعد هم پیدا نمی شوند. در کربلا اطلاعیه ای دیدم که نوشته بود چند روز پیش در مسیر نجف- کربلا در حدود ستون فلان، فلان بچه گم شده و هنوز پیدا نشده است. ما برای رفع این مشکل هر کدام یک خط موبایل داریم. هم چنین قرار گذاشته ایم که هر ۵ ستون یک بار هم دیگر را ببینیم. البته همه این راه ها باز هم جواب نداد و حسین و عبدالحسین گم شدند.
با خانمی که به زبان انگلیسی صحبت می کرد این جریان را وصف کنید و پیامی را برای کسانی که این جا نیستند بگویید: این زائر حسینی فرمود: اگر کسی یک بار به این زیارت اربعین به صورت پیاده بیاید دیگر نمی تواند آن را ترک کند.
من سعی کردم هر زاویه ای از این حرکت را برای دوستانم بنویسم و بازگو کنم اما یقین دارم که نتوانسته ام حتی قطره ای از این اقیانوس را به تصویر بکشم. اوضاع این جا را از زبان چند نفر از دوستانم بشنوید:
حسین! از این جا برایمان بگو و هر چه می بینی توصیف کن:
این جا ۵ کیلومتری کربلاست. تیر ۱۲۲۶ است و تا تیر آخر ۱۱۳ تیر دیگر مانده است.
“حقیقت این است که اگر ما این شور وشعف را می دانستیم سال های قبل هم می آمدیم اما نمی دانستیم. داستان امام حسین فرق می کند. ما همیشه به فکر این بودیم که راحت برویم زیارت. اگه بخوام این جا را توصیفش کنم: این جا دو لاین داریم یک لاین مخصوص ماشین ها و یک لاین مخصوص پیاده رو ها. عده ای در حال رفتن و عده ای زیارت کرده و دارند با ماشین بر می گردند. در لاین پیاده رو ها فقط جمعیت است پیر و جوون و زن و مرد و بچه و با ویلچر و … عده ای مشغول ناهار دادن هستند در صورتی که ساعت یک ربع به ۱۱ است و این ناهار تا ساعت ۲ و ۳ ادامه دارد. البته این ها شامشان را نیز از ساعت ۳ به بعد شروع می کنند چون که وقتی تاریک می شه دیگه در اولین موکب می خوابند البته همه این طور نیستند اما اکثرا هنگام تاریک شدن توقف می کنند.”
محمد! شما بیا و این صحنه ها را برایمان توصیف کن: “الان ما در فاصله ۵ متری خودمان داریم یک خانم را می بینیم که همراه با فرزند خود مسیری را آمده اند و الان گویا فرزند این خانم از درد پا دارد رنج می برد و این مادر دارد پاهای فرزندش را ماساژ می دهد تا بتواند این ۵ کیلومتر باقی مانده را نیز طی کند. الان ما داریم لذت وافری از این صحنه می بریم. این جا را نمی توانی توصیف کنی و باید برخی صحنه ها را فقط ببینی. شنیدن کی بود مانند دیدن. بیایید و ببینید این قطعه ای از بهشت را که روی زمین به تصویر کشیده شده. این جا آدم خیلی زیاد است و بیش از حد تصور . ماشین های نظامی و … هم بسیار زیاد است. ازدحام تا حدی است که وقتی ماشین های کامیون و نظامی دارند مردم را به سمت نجف بر می گردانند مردم روی باک ماشین و سپر ماشین و … نیز سوار هستند. معمولا زیارت اربعین را انجام داده و زود بر می گردند. زیرا ظرفیت جغرافیایی کربلا در حدی است که بیش از چند میلیون ظرفیت را ندارد.”
– در مورد جمعیت این جا رقم غیر رسمی را می شنویم در این مورد هم مقداری صحبت کن:
– “من نمی تونم آن چیزی که می بینم حدس بزنم اما در این سه روز جمعیت با ازدحام زیاد در حال حرکت است. گاهی وقتها ما اگر در جاهای دیگر یک جمعیت را زیاد بدانیم این جمعیت زیاد در این جا فقط در شب در حال حرکت است حالا دیگر روز را نمی توان توصیف کرد. شما جمعیت میلیونی را این جا داری می بینی. البته این جا فقط یکی از مسیرهای به سمت کربلا است در حالی که ما مسیر های زیادی به سمت کربلا داریم. مسیر بغداد و … .”
– دیشب ما را عده ای از این میزبانان به منزل و روستای خودشان بردند. می گفتند که برای ما فقیر و غنی و صاحب منصب و … فرق نمی کند. این میزبانان تنها مدالی که به این افراد می دهند و آن تنها ملاک است زائر ابی عبدالله بودن است.
– من یک مثالی بزنم. می گویند وقتی امام زمان عج بیاید همه چیز رونق پیدا می کند زمین همه نباتات خود را بیرون می ریزد آسمان می بارد نعمت زیاد می شود. می گویند آدم غنی دنبال فقیر می گردد تا به او زکات بدهد اما پیدا نمی کند من می تونم این را به عنوان تمثیل این جا بیاورم. می بینم که این جا این ها فرد گرسنه را به زور پیدا می کنند و دست او را به زور می گیرند. ما بارها شده که دعوتمان کردند برای شام و ناهار اما چون گرسنه نبودیم نرفتیم. یک اصطلاحی دارند که ترجمه فارسی آن این است که باید ناز زائر را کشید. ما داریم این را درک می کنیم و این را وظیفه خودشان می دانند. یک وقت شما چیزی را به زبان می آوری که برایت فوری تأمین می کنند اما یک وقت احساس می کنند شما به چیزی نیاز داری مثلا می خواهی گرم شوی یا نیاز دیگری داری سریع برایت تأمین می کنند. دیشب یکی از عشایر این جا که خانه اش چند کیلومتر با جاده فاصله دارد آمده بود لب جاده و زائرها را با ماشین خودش می برد خانه. من شب داشتم پتویم را صاف کنم که بخوابم لبه پتویم را داشتم با پایم صاف می کردم که دوید آمد و پتوی من را صاف کرد.
– میثم می گفت من می خواستم وضو بگیرم فهمید می خوام وضو بگیرم آب گرم مهیا کرد. فورا بعد از نماز برایشان صبحانه ردیف کرده بود و تخم مرغ نیمرو کرده بوده. خامه آورده بوده وقتی تخم مرغ تمام می شده می رفته فورا دوباره درست می کرده و می اورده.
– به این جای صحبت که رسیدیم یک تانکر آب توجه بچه ها را جلب کرد. از صاحب آن اجازه گرفته و گروه فیلم برداری به بالای آن رفتند. من هم به داخل ماشین و کنار راننده رفتم. راننده از بغداد آمده بود همراه با بچه اش که حدودا ۱۰ سال سن داشت. فقط و فقط برای خدمت به زوار امام حسین علیه السلام. اسم این نوجوان علاوی بود( علاوی در عربی مصغر علی است. و وقتی می خواهند نام فرزندشان را با اشفاق و مهربانی بیان کنند آن را مصغر می کنند.) جالب این بود که علاوی که محصل بود را به راحتی اجازه اش را دادند تا همراه با پدرش برای خدمت به زوار ابوالأحرار بیاید. شاید این ها یک هفته یا ده روز برای این کار معطل شوند.
– بسیار جالب است که همه با یک هدف و آن هم خدمت به زوار برای این حرکت آمده اند.
– مگر علاوی درس ندارد که همراه شماست؟
– أبوعلاوی: ما اجازه او را از مدرسه گرفته ایم. ما شش روز است که این جا هستیم.
– به راحتی توانستید اجازه او را بگیرید؟
– أبوعلاوی: بله
– آیا برای مسائل دیگر هم به این راحتی اجازه می دهند؟
– أبوعلاوی: اصلا این طور نیست.
– باید باور کرد که امام حسین علیه السلام رنگ و بوی دیگری دارد و به این کشور و به شیعیانشان رنگ و بوی دیگری بخشیده است. چه چیزی غیر از امام حسین علیه السلام می تواند این مردم را وحدت بخشد؟ امام مظلوممان چقدر در دل شیعیان جا باز کرده. صبغه الله و من أحسن من الله صبغه
– شما فکر میکنید چند نفر الان در این حرکت عظیم هستند؟
– أبوعلاوی: واقعا نمی دانم قطعا این جمعیت، میلیونی است.
– ما شنیده ایم که موکب و هیأتی از کشور چین و شیعیان آن جا نیز وجود دارد که به زوار خدمت می کنند. آیا شما آن ها را دیده اید؟
– أبو علاوی: بله ما دیدیم. جلوتر هستند. موکب هایی از کشورهای دیگر نیز موجود است از کشورهای عربی و غیر عربی.
– شما آینده این حرکت را چگونه ارزیابی می کنید؟
– أبوعلاوی: نمی دانم چطور بگویم. از نظر زائران حضرت امام حسین هر سال این جمعیت بیشتر و بیشتر و بیشتر می شود.
– جمله یا شعری در مورد امام حسین علیه السلام برای ما بگو:
– چیزی که الان یادم می آید این است که «هیهات منا الذلّه»
– این جا تا چشم دارد کار می کند جمعیت است. یک زائر هندی می گفت: اگر شما یک شیئی را از نجف دست به دست کنی راحت به کربلا می رسد یعنی جمعیت به هم پیوسته است. من دوست دارم هر شیعه ای این جا بیاید و برای یک بار هم که شده این جا را ببیند. این ماشین به موکب ها آب می- دهد الان داریم با سرعت ۵ کیلومتر در ساعت حرکت می کنیم زیرا ازدحام جمعیت اجازه بیشتر از این سرعت را به ما نمی دهد.
– کنار جاده مبلمان مندرسی است که زوار نیز بتوانند استفاده کنند بیشتر این افراد میزبان وضعیت مالی خوبی ندارند اما می خواهند هر چه دارند برای امام حسین علیه السلام بدهند.
این حسین کیست که دل ها همه دیوانه اوست این چه شمعی که جان ها همه پروانه اوست
داریم به سمت منزل جمال ستار می رویم که میزبان دوستان است.
ستون ۱۲۷۶ روی هر ستون یک صفحه از قرآن هم نصب شده است. سوره کوثر را می بینم یعنی صفحات اخر قرآن است. سوره مسد یعنی صفحه آخر قرآن مانده است. ستون ها
صدای پای زائرین ابی عبدالله شنیدنی است مرد کودک همه و همه دارند خود را کشان کشان به سمت کربلا می رسانند. همه یک دل، یک شکل و یک نفس به سمت مراد خودشون در حرکت هستند.
در ایام عادی مردم عراق از نیروهای نظامی خیلی حساب می برند. وقتی از دور یک سرباز جزء عراقی یک علامت به معنای ایست به یک ماشین بدهد آن ماشین در جا می ایستد. اما الان در این زمان قضیه فرق می کند. سربازان مشغول آب دادن، چای دادن و شستن استکان ها بودند.
در این ایام زندگی فرق می کند و همه معادلات تفاوت می کند. هیچ چیز حالت عادی ندارد. در کشور ما هنگامی که محرم می شود، سبک زندگی مردم تفاوت می کند. برنامه مردم تغییر می کند. اوضاع کاملا از حالت عادی بیرون می آید. فردی که روزانه به محل کار می رفت و سپس خرید می کرد و به خانه یا مهمانی می رفت، دیگر در این ایام برنامه صبح و ظهر و یا شبش تغییر اساسی کرده و از روال عادی بیرون آمده. این تغییر سبک زندگی در کشور عراق و در میان مردم خیلی وسعت دارد. همه برنامه های زندگی تحت الشعاع پیاده روی اربعین است. ادارات به مردم به راحتی مرخصی می دهند، مدارس به راحتی به دانش آموزان اجازه می دهند، مردم به صورت خانوادگی به این همایش عظیم می آیند و با هم چندین روز با شوق و ذوق و هدف واحد پیاده روی می کنند. کسانی که به فکر برپایی موکب هستند برای برپایی آن و مقدمات پذیرایی از چند ماه قبل اقدام می کنند. از جمع آوری هیزم گرفته تا پس انداز پول برای خرج و مخارج و … .
از این جا تا حرم حدود ۱۲ کیلومتر راه است. تمام افرادی که می خواهند به نجف بروند باید تا این جا را پیاده بیایند.
کسی در این جا فکر نمی کند که فردا چه می شود غذا چه می شود فقط و فقط به یک چیز فکر می کنند و آن هم به امام حسین علیه السلام است.
حیدر می گفت : گویا همه این مردم برای خود یک ماشین دربست گرفته اند که این چنین با خیال راحت به زیارت می روند. ماشینی که به راحتی آنان را به خانه شان برمی گرداند. در حالی که همه این افراد برای برگشت مشکل جدی دارند. حداقل این که باید حدود ۱۰-۱۵ کیلومتر پیاده بیایند تا به گاراژ برسند. اینان دلشان را به امامشان سپرده اند. وقتی دل را به امامت بسپاری همین می شود.
سال گذشته من گفتم خدایا می شود که من سال آینده هم این جا بیایم؟
این فکر یک خوبی و یک بدی دارد. بدی آن این است که انسان از این نعمتی که در آن است غافل می شود و قدر آن را نمی داند و خوبی آن این است که این جا این قدر خوبی و رحمت و نعمت و برکت است که انسان طمع می کند و نمی خواهد تا عمر دارد از این نعمت محروم شود. حرف آخر را حیدر زد: خدایا اگر این زیارت زیارت آخرمان است این زیارت را از ما قبول کن و اگر این زیارت زیارت آخرمان نیست این زیارت را قبول و سال های دیگر هم نصیب ما کن.
همین طور که می رفتیم نظاره گر اطراف بودیم که چیزهایی را که نمونه اش را تا بحال ندیده ایم را با حظ وافر ببینیم و لذت ببریم. یک لذت معنوی. رفتارهای همراه با عطوفت که فراوان است، چهره هایی معصوم، کودکانی ضعیف اما جدی و استوار، گاهی اوقات چشممان به نوشته های اطراف می خورد که برای خود حکایتی دارد و هر کدام از دلی برخاسته.
ترجمه یک شعر زیبا که در مسیر به چشم می خورد را برایتان می نویسم:
دوست دارم زمین شوم زیر پایت
تا هر روز زوار امام حسین روی من پا بگذارند
امام حسین را نشستند عجیب نیست
نور خدا نیازی ندارد که با آن شسته شود
میثم می گفت: “ما آن قدر پایمان درد می کرد که می خواستیم هر پنج ستون بایستیم اما وقتی بچه ها و خانم ها را می دیدیم که با دمپایی دارند می روند خجالت می کشیدیم و راه میافتادیم. در جایی به افرادی که دارای نوزاد بودند شیشه شیر می دادند.
برخی خانم ها، کودکان خود را داخل سبد های میوه قرار می دادند و می کشیدند. مرتضی و جواد گفتند ما هم طناب را بگیریم و عکس بگیریم. تو رودربایستی هشتاد تا ستون این سبد را می کشیدند و آن خانم ها هم با خوشحال می آمدند. جالب این بود که وقتی دوستان می کشیدند برخی عرب ها به دوستان کمک می کردند و آن ها هم می کشیدند.”
در طول مسیر یک کاروان شتر دیدیم که می گفتند نماد شترهای بی جهاز است که در سال ۶۱ هجری از کربلا می رفتند. عرب ها به این شترها به عنوان تبرک دست می مالیدند و به سر و صورت خود می کشیدند.
انسان نمی داند کدام بخش از ابعاد این قضیه را بیان کند.
این هشتاد کیلومتر پر از برخورد انسان هاست. میلیون ها نفر در حال رفت و آمد و رفع حوائج مختلف هستند بدون این که شما یک برخورد ببینی. این حرکت عظیم بسیار متین و آرام دارد اتفاق می افتد. همه به یک آرامشی رسیده اند معنوی و باور نکردنی. علت آن چه می تواند باشد؟ وقتی پای معنویت راستین در میان باشد آن هم معنویتی از جنس امام حسین علیه السلام، وقتی همه یک دل و یک زبان باشند همین می شود. خیلی عجیب است تو به این جا که نگاه می کنی تکثر می بینی در عین وحدت. همه یک حرف دارند همه یک صدا هستند همه برای یک چیز آمده اند. شکوه اسلام و شیعه را در این جا باید دید و از این قضیه نباید به سادگی گذشت. مگر شنیده اید که در بهشت دعوا شود؟ این جا بهشت است.
ابتدا آمدیم این جا را با حج مقایسه کنیم و گفتیم این جا چقدر شبیه حج است؛ فقیر و غنی نمی شناسد همه یک رنگ و یک دل هستند و …. اما بعد دیدیم نه بابا حج کجا و این جا کجا؟ گفتیم این جا چقدر شبیه بهشت است. حالا که دارم فکر می کنم می بینم واقعا این جا بهشت است. هر چه شما می خواهی برایت فراهم است. وقتی این جا مشاجره ای نیست یکی از علائم بهشت است.
این جا شبیه بهشت است. حسین می گفت: دیشب من تو ذهن خودم می گفتم اگه بازم پتو داشتم خوب بود ها چون سردم بود. یک دفعه یک نفر دو تا پتوی بزرگ آورد و انداخت کنار ما.
میثم: با حاج فضل الله می امدیم انصافا پاهایمان درد می کرد و می خواستیم استراحت کنیم و نسبت به روز اول بنیه مان ضعیف شده بود. گفتم حاجی الان خیلی خسته ایم از این قهوه تمیز ها حال می ده بخوریم. یک نفر استکان ها را شسته بود و می خواست برود قهوه بدهد آورد و اول به ما قهوه داد. داشتیم می امدیم حاج فضل الله رفت تا درجایی استراحت کند به لهجه عربی گفت: سلام علیکم. یکی از آن ها که آن جا نشسته بودند گفت: شما از تهران آمدید. معلوم شد که بابا این ها هم ایرانی هستند و حاجی کلی عربی صحبت کرده بود.
در کوهنوردی می گویند اگر کسی عقب ماند او را به سر ستون ببرید تا احساس توان ونیرو کرده و احساس عقب ماندگی نکند و تند برود این کار را در این جا هم می توان انجام داد. بروید علم را بگیرید و بروید.
میثم: همه این جا دیدنی است انسان دوست دارد همه چیز را ببیند. مثلا غذاهای دیدنی دارند. (ای شکمو)
میثم: اگر فرض کنیم حداقل ۱۰ میلیون کمِ کم در اربعین به صورت پیاده حرکت کنند و سه روز در راه باشند. هر کدام از این افراد سه وعده غذایی می خواهند. می شود روزی ۳۰ میلیون وعده غذایی و در سه روز می شود ۹۰ میلیون وعده غذایی. اگر حداقل میانگین قیمت هر غذا را اگر ۱۰۰۰ دینار بگیریم جمعا می شود:
۹۰٫۰۰۰٫۰۰۰ ضربدر ۱۰۰۰= ۹۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰
به عبارتی ۹۰ میلیارد دینار حدودا معادل ۸۱٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰ تومان. البته ما ارزش هر ۱۰۰۰ دینار را ۹۰۰ تومان گرفتیم که در واقع ارزش دینار بیش از این اندازه است.
منزل سید جمال هستیم روز دیگر و پذیرایی دیگر. محمد می گه ازش بپرسم که بعد از سه روز سفر معنوی آرزویت چیست؟ احتمالا می خواهد یک شوخی کند. خوب حالا بگو بعد از سه روز سفر معنوی آرزویت چیست؟ (وجود این شوخی ها تو سفر لازمه و اصلا یکی از جاذبه های سفر همین چیزهاست.) محمد گفت حالا که این طوری گفتی من هم نمی گم.
گاه و بیگاه صحبت از انفجارهای مختلف بود. اصلا آدم که این جا می آد یک جورایی انفجار و این ها هم براش عادی میشه. شب صدای تیر می آمد و گویا در منطقه ای نظامی قرار داریم. برای مردم آن جا عادی شده است و مقداری هم برای ما اما واقعا هنگامی که امنیت نیست انسان قدر امنیت را می فهمد. روایت داریم که نعمتان مفقودتان الصحه و الامان.
کمی از وضعیت بدنی بچه ها بگویم. پای برخی از بچه ها تاول زده. میثم گفت من و جواد و فضل الله هر ۵ تا ستون که می امدیم می ایستادیم ما که بچه ها و زن ها را می دیدیم خجالت می کشیدیم. بعضی از خانم ها بچه های خود را در سبد میوه قرار می دادند و می کشیدند. بچه ها می خواستند با این ها عکس بگیرند رفتند و طناب این سبد ها را از مادرهای این ها گرفتند تا عکس بگیرند بعد از عکس گرفتن تو رودربایستی ۸۰ تا تیر این سبد ها را کشیدند (البته تو رودربایستی که نبوده اول قصد نداشتند بعدا قصد کردند.) خانم ها هم پشت سر می آمدند و خیلی خوشحال بودند و می خندیدند. جایی بود که به بچه های شیر خواره شیشه شیر می دادند. جواد از یک بچه دوقلو که دارند شیر می خورند عکس گرفته. جالب بود که برخی از عرب ها که می دیدند ایرانی ها دارند این بچه ها را می کشیدند آنها هم می آمدند و مقداری طناب را گرفته و کمک می کردند شاید فکر می کردند که این ها نذری چیزی دارند. آخه از این جور نذرها و مشابه در این مسیر زیاده. همراهی با یک نابینا. بردن یک انسان فلج یا … با ویلچیر.
این جا تفاوت زبان ها مانع ارتباط نیست. همه همدیگر را به خوبی می فهمند. هم همدیگر را و هم نیازهای همدیگر را .
رفتم سراغ جواد که پایش شدیدا آسیب دیده بود و تاول زده بود.
– جواد چکار می کنی؟
– بابا بی خیال. کاری نمی کنیم. چیزی که نیست.
– چرا شکسته نفسی می کنی؟ اون کسی که می خواد این مطلب را بخونه که تو رو نمی شناسه. تو الان زائر امام حسین هستی.
– هیچی دارم تاول پایم را می ترکانم. ستون ۲۰۰ به بعد دیگه یواش یواش شروع شد.
– تا حالا چند کیلومتر راه اومدی از نجف تا کربلا
– حدود ۸۰ کیلومتر. مزه اش به همین چیزاست. اگه با ماشین بیاییم این قدر حال نمی دهد.
یک عرب از در وارد شد پیش او رفتم و پرسیدم:
السلام علیکم حبیبی
– من أین جئتم؟
– من النجف الاشرف
– کم کیلومترا؟
– ثمانین کیلومترا
– هل تحس الالم و التعب الان بعد المشی ثمانین کیلومترا
– لا الحمدلله. مرتاح
– لماذا؟ أنت مشیت ثمانین کیلومترا. من الطبیعی ان تکون تعبان. لماذا لا تحس بالتعب و الالم.
– أبا عبدالله. هذا طریق الاحرار
قل لنا شعرا حول الامام الحسن علیه السلام:
– شعر لا. فقط قول: إن شئت النجاه فانظر حسینا لکی تلقی إلی غریق عینا
لان النار لا تمس جسما علیه غبار زوار الحسین علیه السلام
– هل رأیت شیئا عجیبا فی الطریق؟
– بلی. کثره الزوار من دول مجاورین . من أفریقیا. من سوریا. شوفوتک موکب من سوریا. الایرانیین موفقین انشاءالله
– ما مستقبل هذه الحرکه؟
– نصرت الامام انشاءالله. تمهید لنصره الامام انشاءالله
امشب شب اربعین است و ما منزل جمال ستار هستیم کسی که چند سال درایران بوده و ۳۵ سال در کربلا. بعضی بچه ها وقتی می خواهند راه بروند به زور چند متر راه می روند به خاطر تاول هایی که پای ان ها داشت. امشب ما برنامه عزاداری هم داشتیم که روح الله مرثیه سرایی کرد و سینه زنی کردیم و خیلی خوب بود. عرب ها از عزاداری ما خیلی خوششان می اید و ما هم از عزاداری آن ها.
در میانه صحبت های ابو فاطمه که داشت به عربی صحبت می کرد یکی از بچه ها آمده در گوش من می گه: کلید حمام را برداشتم تا آب گرم بشه برم حموم. این هم کلیدش. (و کلید را در آورده و داره به من نشون میده) این جا ظاهرا یکی حموم داره و به خاطر این که حدود ۳۰-۴۰ نفر آدم این جا هستند خیلی شلوغ است و اصلا مهلت نمی دهند تا آب گرم بشه. به خاطر همین این دوست شیطونمون که نمی خوام اسمش را بیارم این کار را کرده. ( آخ که من عاشق این جور شیطنت های سالم هستم.) ما تو زمان جنگ هم مشابه این شیطونی ها را داشتیم. الان همه خوابیده اند و من دارم این خاطرات را مرور می کنم.
صبح اربعین است. فضل الله تب کرده و مرتضی قابلمه ای از آب آورده و دارد فضل الله را پاشویه می کند. بعضی افراد هستند که لازم نیست بهشون بگی باید چکار کنند خودشان متوجه اطراف و اوضاع هستند و همیشه به دنبال این هستند که باری از دوش دیگران بردارند و مرتضی (البته نشنود) از این جور آدم هاست.
با یک موتوری که جایی برای نشستن داشت ۵-۶ نفری سوار شدیم و به سمت حرم راه افتادیم. برخی از بچه ها پیاده آمدند اما چون برخی از بچه ها نمی توانستند پیاده بیایند باید عده ای با ماشین می آمدند. در راه فضل الله با نوای گرم خود زیارت عاشورا را می خواند. همه جا به طرز عجیبی شلوغ بود.
این جا بین الحرمین شریفین است. بین حرم امام حسین علیه السلام و حرم باب الحوائج است. داریم از کنار بین الحرمین به سمت حرم امام حسین علیه السلام می رویم.
– بالاخره رسیدید به مقصد؟
– بله رسیدیم. تا این جا تیر ۱۴۵۲ است و تیر ۱۴۵۳ هم داخل حرم است. با همه سختی ها شب های سرد و گرمای روز و … بالاخره رسیدیم. این جا خستگی انسان در می رود. شما شاهد بودید من(میثم) و فضل الله و جواد حالمان خیلی بد بود و قرار بود مسیر را با ماشین بیاییم اما مقدار زیادی از مسیر را پیاده آمدیم(حدود ۳ کیلومتر)
– این جا مسافت ها رنگ می بازند. ۳کیلومتر اصلا خنده دار است.
– بگذریم. در زیارت اربعین مستحب است که قدم ها را کوتاه بردارید. از آن جا که یکی از هم سفرهای ما یعنی جواد پایش تاول زده و آب تاول ها را کشیده اند و پایش به شدت سوزش دارد ما هم مجبوریم که آرام راه برویم.
ما چهارشنبه هفته قبل از ایران حرکت کردیم و امروز سه شنبه است.
– آقا مرتضی! از سفر برایمان بگو
– من یک حالت شور و شعفی دارم. و دوست دارم که بتوانیم یک عده از دوست داران را سال آینده به این جا بیاوریم تا آن ها هم پیاده به زیارت اربعین بیایند. از مرز داران ایران هم توقع داریم که تسهیلات را برای زائرین بیشتر فراهم کنند.
چقدر خوب بود که در این ایام که شیعیان می خواهند با عشق به زیارت سید و مولایشان بیایند. از نظر ویزا دادن و … اجازه خروج و اجازه ورود به عراق و … رایزنی صورت گیرد تا شیعیان بیشتری بتوانند از ایران به این سفر معنوی که در تاریخ سابقه نداشته و به شیعیان تعلق دارد بیایند.
و این جا کربلاست. کربلا یی که این عاشقان با پای پیاده هزاران هزار قدم برداشته تا به این جا برسند و به مولایشان عرض ادب کنند. بگویند مولاجان! اگر ما نبودیم تا درکربلا شما را یاری کنیم و ندای هل من ناصر ینصرنی تو را لبیک بگوییم اما الان آمدیم تا بگوییم دینی که شما زنده نگه داشتید را میخواهیم پاس بداریم. تا آخرین قطره خونمان از آرمان شیعه و از قربانی عظیم شیعه دفاع خواهیم کرد و نخواهیم گذاشت که خون مطهر تو که بر زمین کربلا ریخت پایمال شود. به یاری خدا و به امید ظهور فرزند پاک شما امام عصر که خواهد آمد و انتقام شما را از دد صفتان خواهد گرفت.
بر بلندی ایستاده بود و با صلابت و غم بسیار به واقعه می نگریست. گویا اوضاع جهان در حال به هم پیچیدن بود و در حقیقت هم این چنین بود. خورشید از آن روز زانوی غم بغل گرفت و در سرخی فرو رفت.
او نقبی به آینده زد به وسعت تاریخ، و زمان را- با همه ناسازگاری- مانند بازیچه ای در دستان معصومش گرفت.
برای او، زمان معنا ندارد چرا که قلب صاحب و سالارِ زمان در گرو اوست.
او قلبی به پهنای کهکشان ها داشت و در اوج مصیبت و مظلومیت که«زمان» تا زانو سر را فرود آورده بود و فریاد عرشیان از ملکوت به گوش می رسید با نهایت آرامش و خضوع به برادر زاده اش گفت: روزی خواهد رسید که این جا ….
او سراسر تاریخ و امروز را دیده بود. عقیله بنی هاشم خیل مشتاقان برادرش حسین را دیده بود که از همه جا به سوی مطلع عشق سرازیر می شوند. جایی که تمام مسیر به ناحق رفته بشریت را به جایگاه اصلی اش برگرداند.
و امروز بی هیچ واهمه ای و بی هیچ سر و صدایی شیعیان با ندای درونی شان به پا خاسته اند تا به امام مظلومشان لبیک گویند. و تا با خواهر معصومه و مظلومه اش زینب کبری هم دردی کنند.
آینده این حرکت
شما گمان میکنید آینده این حرکت عظیم و زلال به کجا خواهد کشید؟ آیا ما میتوانیم ندای عدالت خواهی خود را از این طریق به گوش جهانیان برسانیم؟ البته چیزی که در این حرکت عظیم به چشم میخورد این است که کمترین پوشش خبری و رسانهای وجود دارد در حالی که اگر یک هزارم این حرکت در غرب به چشم می خورد با صدها شبکه و رسانه آن را پوشش داده و به آن می بالیدند.
چه چیزی می تواند این مسلمان شیعه را از یک کشور دیگر به این جا بکشاند. مگر این جا چه خبر است؟ حرف این سیل جمعیت و این مشتاقان چیست؟
این حرکتی است که تمام حق طلبان را به تفکر وا می دارد که در مورد این حرکت و علت آن تحقیق نمایند. هنگامی که حرکتی به صورت خود جوش و مردمی به راه می افتد باید در مورد آن اندیشید آن هم چنین حرکتی که ریشه در تاریخ دارد و از سالیان دور آغاز گشته و کاملا هم آرام بوده . این انسان ها به چه دلیل است که جان خود را به خطر انداخته و این قدر مسالمت آمیز با آرامش کامل به سمت مقصدی حرکت می کنند. این کدامین مقصد است؟ مگر در کربلا چه اتفاقی افتاده؟
خبرنگار موکب اربعین حسینی
منبع: اربعین حسینی http://arbaeen.net/