زمان : 31 Khordad 1387 - 23:29
شناسه : 11346
بازدید : 12697
گلزار شهری  یک خاطره ماندگار گلزار شهری یک خاطره ماندگار

گلزار شهری  یک خاطره ماندگار

حسین از آلمان  -یزدفردا :در اینترنت می چرخیدم که به یکباره با نام گلزار میخکوب شدم سرزدم به مطلب متاسفانه خبر درگذشتش در آذرماه گذشته را دیدم نمی دانم چه گونه و چطور این دوری از دوست و بچه محلمان را تسلیت بکویم هر چند چندماه از درگذشت او گذشته اما یک هنرمند هرگز نمی میرد و نخواهد مرد و آثارش همیشه او را در تاریخ ماندگار خواهند نمود پس بر حسب وظیفه مطالب جمع آوری شده در باره این استاد هنر که از کوچه های خاکی محله سیدالشهداء شهر یزد پا به عرصه هنر گذاشت  تقدیم  می نمایم و برای خانواده بزرگوار این هنرمند ارزوی صبوری  می نمایم  

حسن گلزار شهری در۲۱ آذر۱۳۵۱ در شهرستان یزد به دنیا آمد .

تحصیلات متوسطه خود رادر رشته نقاشی هنرستان هنرهای تجسمی یزد گذراند و در همین رشته در

مقطع کارشناسی در دانشگاه آزاد اسلامی تهران مشغول به تحصیل شد .

از سال ۱۳۸۰تدریس در دانشگاه را به خاطر عشقی که به تدریس کردن داشت انتخاب کرد و از سال

۱۳۸۳ تا وفاتش عضو انجمن نقاشان استان های یزد و تهران می بود .

نوعی بینش فلسفی در این هنرمند باعث خلق آثاری با مضامین تنهایی - آفرینش و مرگ شده بود.

این موضوعات خط سیر اصلی افکارش را شکل داده و میتوان گفت آثار خلق شده بیانی تصویری از

برداشت وی پیرامون فلسفه زندگی میباشد که به زبان تجرید و انتزاع بر روی بوم نقاشی شکل گرفته

است ...

گلزار وقتی هنوز چهره مرگ را ندیده بود خود را مسئول مرگ چهره میدانست.

طراح طوفانی ٬ که سپیداری را میشکند و گورستان ...

طرح عینکی ترک خورده ٬ و دست او که همیشه میگفت

در دوردست معنایی از نگاه خوابیده است .
رئيس انجمن هنرهاي تجسمي يزد گفت: ‌حسن گلزار شهري از بهترين مدرسين طراحي يزد بود كه فقدان او در زمينه آموزش طراحي احساس خواهد شد.

نويد خالصي در گفت و گو با خبرنگار فرهنگ و هنر خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)-منطقه يزد، در خصوص در گذشت حسن گلزار شهري اظهار داشت: اين هنرمند عضو انجمن نقاشان ايران، عضو هيات امناي انجمن هنرهاي تجسمي يزد و مدرس دانشگا‌ه‌ها و مراكز آموزش علي (ع) يزد بود كه مدرك خود را در رشته نقاشي دريافت نمود و ساليان سال در زمينه نقاشي و طراحي فعاليت داشت.

وي افزود: مرحوم گلزار شهري عضو انجمن هنري مركب روشن بود و طي سال‌ها فعاليت خود در نمايشگاه گروهي متعدد شركت داشت و نمايشگاه انفرادي اين هنرمند فقيد نيز در نگارخانه آفتاب يزد برپا شد.

خالصي يادآور شد: حسن گلزار شهري يكي از بهترين مدرسين طراحي يزد بود كه فقدان افرادي به مانند او در زمينه آموزش اصولي طراحي احساس خواهد شد.

وي در ادامه گفت: اين هنرمند بسيار جدي و پويا بود و در حيطه تخصصي خود آگاهانه عمل مي‌نمود، دلواپس شرايط فرهنگي استان و انجمن هنرهاي تجسمي بود و علي‌رغم سكونت در تهران، خود را در قبال يزد موظف مي‌دانست.

رئيس انجمن هنرهاي تجسمي يزد در پايان متذكر شد: ‌مرحوم گلزار شهري براي انجمن هنرهاي تجسمي يزد و برقراري ارتباط با نگارخانه‌هاي تهران بسيار كوشيد و در هنرمندان اين ديار ايجاد انگيزه و شوق نمود و با درگذشت وي،‌ نبود او احساس مي‌شود.

از زبان آرزو بهمنش ٬ همسر شادروان استاد حسن گلزار شهری
 
هو الباقی
هوالحی
دوستان ٬ برای حسن من اشک غم مریزید
اشکی اگر دارم فراغ جسم است اما نه روح
روحش با من عجین شده .
آرام برایش گریه کنید تا دلتنگی هایم سبک شود .
از لحظه فراق نشانه ها همه از شادمانی و آرامش او مژده میدهند .
دوستان و یاران ٬ او را در نور دیده اند
پس اگر اشکی هم هست غبطه است به سعادت او و بس .
اگر جمعی به هم در اینجا پیوست برای شادی روحش
برای تجدید میثاق دوستی تان با ماست .
گام بر چشم های من نهاده اید .
با منت ٬ عزیزان ِ حسنم را خوشآمد میگویم .
با تمام احساستان دعـــــای ســـــــعادت بدرقه اش کنید
و برایم صبــــــــــــــــــــر فراق جسمش را از آفریدگار تمنــا کنید .
یاریم کنید برای رسالتی که برایم ودیعه گذاشت.
 
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک        چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم   
 
تســــــــــکین هایی برای همســـــر داغـدار اما مقـــــاومــش
 
 پدر همسر استاد گلزار شهری
دخــــترم مثل یک کـــــوه برای تو هستم
دخـــــترم غـــــــم و انـــدوه من در درون
شادی من وجـــــــــــــــــــود سالم تو
تا نفس دارم ٬ تو را دارم
خداوند پشتیبان دوستداران است
پس بیا و زندگـــــــــــــــــــــــی کن نه چیز دگر
 
 
 مادر همسر استاد گلزار شهری
تـــــــــو هم مثل کــــــــــوه باش
صــــــــــــــــــــــــــبر داشـته باش
تا روح حســـــن شــــــــاد باشد انشاءالله
 
 
 خواهـر همسـراسـتاد ( نویسنده وبلاک )
یویو ی حسن عزیز
آرزوی حسن باقی مانده ای با صبوری هایت
آرزو جان ٬ خواهر مهربان و صبورم ٬ حسن برای تو
و برای همه ما همیشه هست.
دوستت دارم و برایت می مانم.
با صبوریت رشد کن و تا خدا برو .
دوستش داشته باش . عاشقش شو . تا خون بهایت خود خدا باشد خواهرم .
اله مان گفت : همانا آنان که در راه من کشته شوند ٬ زنده اند و نامیرا ; ولیکن شما نمیفهمید .
اله مان ما را صبر دهد و تو را زینـــت دهد به صبـــــــر زینـب .
 
 
 دوست عزیزش جناب آقای نـویــد خـــــالـصی ( رئیس انجمن هنرهای تجسمی یزد )
روی صندلی اتوبوس که جا خوش کرد ، تا طبق معمول هر هفته از تهران به مقصد
یزد حرکت نماید می دانست که مثل همیشه هجوم افکار گوناگون ، خواب از
چشمهایش خواهد ربود و او درحالیکه به جاده نگاه می کرد،همه ی آنچه که
درین سی و پنج شش سال پشت سر گذاشته بود ، به سرعت مرور کرد.
ابتدا به دایره اندیشید ،فرمی که چند سالی بود به عنوان کادر آثارش از آن
استفاده می نمود ،نماد بی آغازی و بی پایانی زمان و جهانی که بی ضلع و
زاویه است و چه انتخاب درستی بود برای بیان سوال های ذهن او درباره ی
تولد ، زندگی و مرگ .
آخرین کارهایش نشانگر یکدستی و هماهنگی کامل فرم و محتوای آثارش و در عین
حال تفکر بر انگیز و عمیق بودند و با این همه گالری دارهایی که کارهایش
را دیده بودند ، آنها را تلخ و سیاه خوانده و از نمایش آنها سر باز زده
بودند ،فیگور های انسان در فضایی تاریک و وهم آلود و اشاراتی به جنین که
نمادی از آغاز است و اسکلت که یاد آور پایان ، موضوع کارهایش بودند و این
همه نه با هدف حل مسئله هستی بلکه در پی طرح مهمترین سوال زندگی انسان
درباره ی ماهیت جهان شکل گرفته بود ، اتوبوس نزدیک های قم بود که او به
یاد دانشجویانش افتاد یک سی دی از آثارهنرمندان برای آنها آماده کرده
بود و برای دقائقی آنچه را که بایددرباره ی آن به دانشجویان می گفت ازذهن گذراند.
و بعد انجمن هنرهای تجسمی یزد را به یاد آورد که چند وقتی بود به دلیل
موانع اداری و عدم ثبت انجمن بلاتکلیف مانده بود  و او یکی دوبار فقط به
خاطر پیگیری همین مسئله از تهران به یزد آمده بود،با خود اندیشید که اگر
هنرمندان یزد منسجم تر بودند و هرکدام گوشه ای از کار را می گرفتند و
مسئولین اندکی بیشتر از انجمن حمایت می کردند ،حالا وضعمان بهتر بود.
از رفت وآمد هر هفته خسته بود و فکر کردحالا که آی دی کارتش صادر شده
است ، شاید ترم بعد در همان تهران تدریس کند تا به این ترتیب همسرش نیز
هفته ای چند روز تنها نماند.
افکار از ذهن اوعبور می کرد و اتوبوس از جاده ، که لحظه ای خواب چشمهای
راننده را ربود و همان لحظه برای بروزحادثه کافی بود....
امشب در مراسم هفتم جمعیت زیادی آمده بودند ، پدر ، مادر و برادرانش
منقلب و بی تاب بودند و همسرش که دیگر اشکی در چشمانش نمانده بود
ناباورانه تنهایی خویش را نظاره می کرد.دوستانش ، هنوز نبودش را باور
نداشتند و دانشجویانش عزادار استاد خویش و نگران ادامه ترمشان بودند ، و
او فارغ از همه ی افکار آخرین شب سفرش ، از جایی در آن بالا ها با
لبخندی عمیق به ما نگاه می کرد.
 
 
 
خانم ندا ادیب زاده دوست همسر استاد گلزار شهری
ارزو جان سلام،

امیدوارم توانسته باشی با شرایط تلخ پیش آمده کنار بیایی من و امیر هم به نوبه خود از خدا میخواهیم که به تو وخانواده ات صبر بدهد. خوشحالم از اینکه خانواده ای فهمیده ودلسوز کنارت هستند و تنهایت نمی گذارند.
عزیزم ،
شاید این واقعه’ تلخ راهی برای مقاوم کردن تو در سختی های زندگی باشد.
پس سعی کن شرایط پیش امده را قبول کنی و با آن کنار بیایی میدانم که خیلی سخت است ولی این را از قول مادر شوهرم میگویم که این تجربه’ تلخ را تجربه کرده و تو را درک میکند.

به امید روزی که چهره’ خندانت را دوباره ببینم... 
 
 
جناب آقای حسن فرهنگی مدیر مسئول موزه دکتر سندوزی
جهان پیر است و بی بنیاد از این فرهاد کش فریاد که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرنم
 تسلیت می گویم باز ...
سنگ در برکه می اندازم ٬ میپندارم ٬ با همین سنگ زدن ٬ ماه به هم میریزد...
کی به انداختن سنگ پیاپی در آب ٬ ماه را میشود از حافظه آب گرفت ؟!
 
 
 
خانم فتاحی همکار همسر استاد گلزار شهری
آرزو جان میدونم از دست دادن عزیزترین چقدر سخته اما ان رو هم میدونم که شما با ایمان و عشق زیادتون به یاد روزهای خوش گذشته به دنبال روزهای روشن اینده خواهید گشت. روحش شاد .
 
 
 
جناب حاج آقای محمدی ... که خیلی زود دوستی ماندگار شد  
 و چقدر زود دیر می شود

یادم می آید هنگامی که یکی از نزدیکترین کسانم مرد نگریستم
و اشک نریختم
چرا گریه؟
و آیا آه من بس نیست
ولی من غم را در دل جا دادم و گوهرهای قطره گونه اش را به بازار دیدگان جماعت راه ندادم
و نگذاشتم کسی به حریم درونم نگاه کند و بفهمد من نگران و افسوس خورده ام
و آه کشیدم چون می دیدم که کسی را از دست دادم

علائم برایم روز به روز بیشتر می شود
و خدا می گوید: بیاموز که تو نیز اینگونه خواهی شد - میمیری و دیگران برایت می گریند اما تو را چه سود با اعمالت
و من عبرت می گیرم
  
و اما عشق پایان پذیر نیست



یا زهرا

به یاد پهلوی شکسته اش و عشق واقعی علی ابن ابی طالب

و علی زنده ماند و زندگی کرد و در عشق سوخت و دعا کرد و خواند برایش دعای جوشن کبیر را

و عشق نمی میرد

و آیا من تنها هستم

آیا زندگی با مرگ به انتها می رسد

و عشق آغاز شد
 
 
 
 پریا شاگرد همسر استاد گلزار شهری
سلام..
هر چي بگم فكر كنم نتونه حق مطلب و ادا كنه...
پس فكر كنم سكوت كامل ترين و بهترين كمكمه براي شما..
آرزو ميكنم هميشه بهترينها قسمتتون بشه..
پايداري اتن را از خداوند متعال خواهانم...
و از خود شما ياد گرفتم كه هميشه حضور خداوند را در جاي جاي زندگي ام احساس كنم...
دوستدارتون پريا
 
 
 
انجمن هنرمندان نقاش تهران
آمده بود تهران ٬ آمده بود انجمن روز سه شنبه ۲۲آبان ماه
با ایده ها و طرح های بسیار برای برگزاری همایش و نمایشگاه در دانشگاه یزد
برای تاسیس انجمنی پر توان در یزد
آمده بود تا نقاشی های جدیدش را نشان دهد تا شاید بتواند وقتی برای نمایشگاه از نگارخانه ای بگیرد.
آمده بود تا به حرفهایش گوش بسپاری
با همان روحیه صبور و متواضع همیشگی
 
به خانواده ٬ دوستان و دانشجویانش و جامعه هنری تسلیت میگوییم و یادش را همواره گرامی می داریم.
 
 
 
 مریم  دوست خواهر خانم استاد گلزار شهری
سلام
آرزوی مهربونم
می خوام بگم واقعا متاسفم
همدردی منو بپذیرید
و می خوام بگم امیدوارم خدای مهربون بهتون صبر بده
قراره همه بریم ومطمئنا هیچ کدوممون موندنی نیستیم چه زود چه دیر و این قانون طبیعته
و خدا قول داده که به کسی که صبر می کنه اجر بزرگ بده
ومطمئنا همین طوره
به امید موفقیت شما در این کار بزرگ
و در این صبر بزرگ
موفق باشید
به سلامت
 
 
 جناب آقای مجید قاصد زاده دوست استاد گلزار شهری
 هنرمند را ستـــودن ســـزاست جز این باشد ستودن خطاست

از خداوند متعال علوّ درجات و مغفرت و رحمت را برای روح استاد مسألت می‌كنم و به خاندان مكرم و بازماندگان محترم و همه ی ارادتمندان و شاگردان ایشان تسلیت عرض میكنم.
از آنجا که هنرمندان را از آثارشان می توان شناخت، پیشنهاد می کنم در آینده نمایشگاهی از آثار ایشان برپا شود یا کتابی از آثارشان چاپ گردد.
 
دوست عزیز به یاری خدا و تلاشمان امیدواریم همین گونه شود . و در همین نزدیکی دستنوشته ها و نقاشی هایشان به چاپ برسد .
 
 
جناب آقای محمد حسن حامدی (صاحب امتیاز ، مدیر مسئول و سر دبیر دو هفته نامه تندیس)
وقتی دوستی از انجمن نقاشان ایران خبر آورد که یکی از اعضای فعال ما در سانحه تصادف جان باخته است ، دست و دلم لرزید . نام وی چندان برایم آشنا نبود ، با این همه نتوانستم هجوم یکباره غم و حسرت را از وجود خود پنهان کنم . تاسفم را به چند نفری که اطرافم بودند اضهار کردم . اما دامنه این اندوه وسیع تر از آن بود که تصور میکردم .
در مراسم افتتاحیه جشنواره دکتر سندوزی با قاب عکسی تیره و پارچه ای سیاه مواجه شدم که تصویر او را نشان میداد . نام تطابق داشت با آنچه شنیده بودم ، حسن گلزار شهری .
اینبار غمی سنگین تر در وجودم شعله گرفت . تصویر آشنا بود . رخساره ای از یک دوست و یک هنرمند شهرستانی که بارها او را دیده بودم . حداقل دو بار به دفتر نشریه آمده بود و از دغدغه هایش که بیشتر پیرامون هنر میگذشت گفته بود . از هنر مندان شهرستانی ، از شهرش یزد که بسیار شور هنر دارد اما مدیر و مدیریتی دلسوز برای آن متصور نیست . از هنر کودکان میگفت که چقدر ایده های بکر و راهگشا به آدم میدهد . مطلبی را آورده بود درباره نمایشگاهی از نقاشی کودکان که امکان چاپش فراهم شد . و خب شاید اندکی دلخوری . نجابتش آنگونه در ذهن من جای گرفت که پس از دیدار بارها به او اندیشیدم و حتی به آن تکدر خاطری که احتمالا از چاپ نشدن مطلبش در دل داشت . یادم میآید که برایش چای آوردند . اما او هر دو باری که پیش ما آمده بود ، دست روی لبهایش گذاشت و به آرامی گفت ، روزه ام . آنهم در ایامی که التزام به بستن دهان نداشت .
از او دو اثر در جشنواره موجود است . آثاری ایده مند که بسیاری ، کیفیت تنهایی را از آن استنباط داشتند . اما گفتنی های این آثار بیش از آن است که در یک ترجمه دو سطری خلاصه شود . تلقی من اما از آن آثار به نجابت خالقش ٬ به معنویت ٬ هنر ٬ سادگی ٬ بی آلایشی و بسیاری چیزهای دیگر باز میگردد که در فرصتی کوتاه از همنفسی با وی در یافته بودم .
یادش گرامی .
 
 
 
 حسین یو به منش( ۷ ساله )برادر زاده همسر استاد گلزار شهری
عموی گل
با عرض سلام میخوام بگم که چرا رفتی؟
هممون خیلی دوستت داشتیم تو رو .
 
 
 
سرکار خانم منصوره رضوانی دانشجوی استاد گلزار شهری
بزرگ بود
واز اهالي امروز بود
وبا تمام افقهاي باز نسبت داشت
ولحن آب وزمين را چه خوب مي فهميد
وبارها ديديم
كه با چقدر سبد
براي چيدن يك خوشه بشارت رفت
ولي نشد
ورفت تا لب هيچ
وپشت حوصله نورها دراز كشيد
وهيچ فكر نكرد
كه ما ميان پريشاني تلفظ درها
براي خوردن يك سيب چقدر تنهائيم
 
 

 
 
 
دوستان ٬ همکاران و شاگردان
شما هم تسکین ها و نوای دوستانه خود را برایش بنویسید تا التیام بخش این دوری باشد
 
 
پ . ی : انشاءالله تا روز چهلم تمامی خاطرات و دستنوشته های شما ٬ و مخصوصا شاگردان
هشیار استاد گلزار  کتابی خواهد شد برای هدیه به وجود آن فقید سعید
بچه های ترم دو رشته نقاشی خیلی لطف کردن ٬ از همتون ممنونم که تنهامون نزاشتین
آقای گلزار همیشه همه شاگرداشونو دوست داشتند.
شاگرداشون مثل بچه های نداشته خودشون بودن.
وقتی پیشرفت میکردن ته دلشون ذوق میکردن که شاگردم داره موفقیت بدست میاره .
با خوب درس خوندنتون مزد شونو بدین و ایشون و همسرشونو شاد کنین .
برای همسرشون همیشه صبر بخوایین از خدا .
جدایی اون دو به صبر همیشگی نیاز داره .
صبری که شما ها از خدا طلب کنین .
تصاویری از مراسم خاکسپاری
 ناباورانه حک میکردم من ...
 ناباورانه حک میکردم من...
 
چه سخت بود حک کردن تصاویر برام
 چه سخت بود حک کردن تصاویر برام
 
در آغوش بگیر ... تو او را . او خواب را
 در آغوش بگیر ... تو او را . او خواب را .
 
برادرانم ...مهربان کنار خواهرم بودند ... اما آنها هم...
 برادرانم ... مهربان کنار خواهرم بودند .... اما آنها هم ...
 
صبوری مادرم ما را صبر میداد ... مادر اما...
 صبوری مادرم ما را صبر میداد ... مادرم اما ...
 
همکاران... گریان ....دوستان مبهوت ...
 همکاران ... گریان .... دوستان .... مبهوت ....
 
 
و سر انجام با پارچه های مشکی پیشکش شده غریب و آشنا
سعی کردیم باور کنیم جسمش از خاک بود و به خاک بازگشت
 
 
 
 
پ . ی یک : نمیخواستم عکسها رو مستقیم اینجا بزارم ... هنوز گیجم که چرا ...
پ . ی دو : امروز که دارم مینویسم یازده روز از آزادی روح حسن میگذره . اما عکس ها برای روز اول
هست
پ . ی سه : سعی میکنم تا پس فردا عکسهای افتتاحیه آخرین نمایشگاه استاد حسن گلزار شهری رو
بزارم. چند مراسم هنوز مونده .بعدش وقت میکنم که به روز کنم .
 
تصاویری از هفته نامه ندای یزد
 
 
تقدیر دانشکده جامع علمی کاربردی استان یزد
            
 
از نمایشگاه تا نمایشگاه
روز پنجشنبه اول آذر ماه 86افتتاحیه آخرین نمایشگاه حسن گلزار شهری در موزه هنرهای زیبای
 مجموعه فرهنگی تاریخی سعــد آباد بود
این نمایشگاه تا۲۵ آذر ماه برپابود
ابتدای مراسم با سخنرانی استاد طباطبایی شروع شد
ابتدای مراسم با سخنرانی استاد طباطبایی شروع شد
تو ضیحاتی درباره چرا و چگونگی برپایی بیان شد
استاد مظفری
( کیفیت پایین این عکس بخاطر استخراج از فیلم است)
 
خیلی ها خوشحال بودند که همه خانواده حسن گلزار با تمام غمی که بر آنها سایه افکنده بود
به افکار حسن احترام گذاشته ٬ ودر افتتاحیه شرکت کردند.
و ما در گوشه گوشه نمایشگاه جای او را خالی میدیدیم .
حسن تنها در مجالسی شبیه نمایشگاه لبخند به لب بود. و او را میدیدیم با همان لبخندش ...
همسر حسن گلزار شهری
همسر استاد حسن گلزار شهری
 
برادر بزرگ و برادر دوقلوی استاد گلزار شهری
برادر بزرگ و برادر دوقلوی استاد گلزار شهری
 
برادر کوچک استاد گلزار 
برادر کوچک استاد گلزار شهری
 
برادر بزرگ,خواهرم , من و برادر کوچکم
برادر بزرگ من . خواهرم . من و برادر کوچکم
 
هرچه بیشتر میگذرد عجیب تر میشود
 
 
آخرین کارها دستهایی رو به آسمان ... در قابی مشکی ! تو چه میدانستی ..
جمعه دوم آذر / موزه دکتر سندوزی
جاودان بمانی
انشاءالله تا روز چهلم تمامی خاطرات و دستنوشته های شما ٬ و مخصوصا شاگردان هشیار
استاد گلزار کتابی خواهد شد برای هدیه به وجود آن فقید سعید



پرتره ها و فیگور قدیم
    
      
فیگور و پرتره ها هر دو با رنگ روغن کار شده است.( مربوط به دوران قبل از دانشگاه )
رنگ روغن
         
 
        
        
 
اینم چند تا کار رنگ روغن با تکنیکهای متفاوت مربوط به دوران هنرستان
 

آبرنگ

  
 
               
      
         
  
اسکیس
   آبمرکب - 2                             آب مرکب -1
 
این سه نمونه از طراحی های اسکیس با آب مرکب هست که جزو کارهای سالیان گذشته ست
این چند تا کار هم مربوط میشه به اوایل دوره دانشجویی که سعی شده با دید
امپرسیونی به اطراف نگاه کنن. با دو تکنیک متفاوت آبرنگ هم
چند نمونه از کارای سالهای ابتدایی دانشگاه رو امروز میزارم
که سعی شده رو ترکیب بندی ، رنگ شناسی ٬ انتخاب کادر و فرم تمرکز بشه.
اگه دقت کنین  فیگور انسان و طبیعت هم میبینین.
 
           
               
         
                          
 
داشتم تو کامپیوترم دنبال کارای حسن میگشتم که این عکس ها رو پیدا کردم. فکر کردم اینجا
باشن بهتره .
 
یه سری نوشته هست از طرف دوستان میزارمشون تو این پست
 
اجرا شدند.
یه سری نوشته هست از طرف دوستان میزارمشون تو این پست :
 
حسین گلزار شهری
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد.این دردها را نمیشود
به کسی اظهار کرد،چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات وپیش امدهای
نادر و عجیب بشمارندواگر کسی بگوید یا بنویسد مردم به سبیل عقاید جاری وعقاید خودشان سعی
میکنند ان را با لبخند،شکاک وتمسخرامیز تلقی بکنند...
 
حسن جان درروزگارنبودنت چکنم

بی تو،طوفان زده دشت جنونم--- صیدافتاده به خونم--- تو چسان میگذری غافل از اندوه درونم---
بی من ازکوچه گذرکردی ورفتی--- بی من ازشهرسفرکردی ورفتی--- قطره ای اشک درخشیدبه چشمان
سیاهم--- تاخم کوچه به دنبال تو لغز یدنگاهم--- توندیدی! نگهت هیچ نیافتاد براهی که گذشتی---
چودرخانه ببستم دگر از پای نشستم--- گو ایا زلزله آمد--- گو ایا خانه فروریخت سرمن--- بی تو من
درهمه شهر غریبم--- بی تو کس نشنودازاین دل بشکسته صدایی--- برنخیزد دگر از مرغک پربسته
نوایی--- چه گریزی زبرمن،گه زکویت نگریزم--- گربمیرم زغم دل،باتو هرگز نستیزم--- من و یک لحظه
جدایی،نتوانم،نتوانم... بی تومن زنده نمانم.
آرزو یو بهمنش ( یویو )
هنوز یاد تو از یادم نمیره

چرا عشق از دل آدم نمیره

بنای خلقت آدم از عشقه

نمیره هر چی از یادم از عشقه

من و درد جدایی وای بر من

از این عشق خدایی وای بر من

کمک کن بغض بشکن دونه دونه

بریز آی اشک نرم و عاشقونه

محبت کن در این آشفته حالی

نمونه مکتبم از عشق خالی

نصیبم کن عاشق پیشه باشم

به این آشفتگی همیشه باشم

کمک کن بغض بشکن دونه دونه

بریز آی اشک نرم وعاشقونه

بزن باد بهاری تازه تر شم

بزن از کار دنیا بی خبر شم
 
بزن تا سیم آخر آی جدایی

هلاکم کن از این عشق خدایی
 
 
خانم نیلوفر صالحی ابر قویی
واقعا ممنونم که با گذاشتن مطلب من تو وبلاگ اندکی از حسرتم در آشنا نبودن با آن از دست رفته ی
 هنوز در میانمان را در من کاهش دادید.

آرزو جان از آثارت اندیشه هایت و کلام دوستانه ات ممنونم
 
 
آقای رضا یزدانی
حسن جان در فراقت:

چه سخت بود انچه کشیدیم و

چه تلخ بود انچه چشیدیم

چگونه باور کنیم رفتنت را

چه ارام و بی صدا رفتی




برای شادی روحش صلوات(اللهم صل علی محمد و ال محمد)
 
 
آقای سید امیر موسوی
نمایشگاه نقاشی زنده یاد استاد حسن گلزار شهری وهنرمندان یزد به یاد این هنرمند


بیش از چهل روز از در گذشت حسن گلزار شهری می گذرد که فقدان این هنرمند نقاش در انجمن
هنرهای تجسمی یزد حس می شود او در اثر سانحه تصادف اتوبوس (جاده تهران- یزد) در تاریخ
بیست وشش آبان در گذشت ؛ پیکر این هنرمند در روز یکشنبه بیست و هفتم ابان ماه در قطع مفاخر
یزد به خاک سپرده شد .

نمایشگاهی از آثار وی در روز اول آذر لغایت بیست و پنجم در موزه فرهنگی هنری سعد آباد تهران بر پا
شد هر چند در روز افتتاحیه نمایشگاه ؛ خانواده گلزارباغم و اندوه بسیار وچشمانی اشکبار شرکت
داشتند اما جای او بسیار خالی بود . نمایشگاهی که شاید با اندکی حمایت مسئولین میتوانست
زودتر از این برگزار گردد و گلزار ثمره تلاش و اراده اش را به چشم خود ببیند.

حسن گلزار شهری در بیست و یکم آذر ماه پنجاه و یک در یزد متولد شد پس از تحصیلات ابتدایی و
راهنمایی به دلیل علاقه وافر به هنر در هنرستان هنرهای تجسمی یزد در رشته نقاشی دوره متوسطه
را گذراند سپس در مقطع کارشناسی نقاشی دانشگاه ازاد اسلامی تهران ادامه تحصیل داد .

کارهای گلزار در مدت گذراندن پایان نامه محدود بود به خاکستری های رنگی با فضای آرام وهم آلود و
انتزاعی بر روی کاغذ و مقوا که با تکنیک گواش و اکرلیک اجرا کرده بود ؛ همان آرامش وسکوت خاصی که
در چهره گلزار با موهای جو گندمی و آن نگاه آرام ومهربان دیده میشد.

پس از دانشگاه در چندین نمایشگاه انفرادی و گروهی در تهران و یزد شرکت کرد او برای طراحی و
نقاشی های خود شکل دایره را انتخاب کرد این آثار در فضای دایره با قابی سیاه با صورت ودستهای
رو به آسمان......... است .

استاد گلزار شهری در امور هنری بسیار کوشا بود چنانچه هیچ گاه خود را از فعالیتهای هنری دور نکرد
حتی در طول دوران تدریس در دانشگاه نیز تلاش خود را برای را برای رهنمون دانشجویان انجام می داد .

آخرین نمایشگاه گلزار در گروه مرکب روشن شامل پرتره های از هنرمندان گروه بود که زیبای خاصی به
نمایشگاه داده بود .

این بار هم برای گرامیداشت یاد وخاطره او و به همت وتلاش نقاشان یزدی و همکاری اداره فرهنگ و
ارشاد اسلامی , نمایشگاهی از آثار وی ودیگر هنرمندان درمجتمع امام علی ( نگارخانۀ آفتاب یزد) از
یازدهم دی ماه به مدت پنج روز در این مکان برگذار شد.كه در روز افتتاحيه همه هنرمندان وهنر دوستان
شركت كردند . در ورودى نمايشگاه ، پرتره اى را كه استاد گلزار شهرى از چهره خود طراحي كرده بود
روى ديوار نصب شده بود وتصويرى از همسر استاد در بوم دايره وبوم دايره سفيد ديگرى كه به ياد بود گلزار
شهرى ، اساتيد وهنرمندان به يادگار جمله اى روى آن مى نوشتند كه خانواده گلزار هم به ياد او هر كدام
جمله اى روى آن نوشتند . با وجود كم بودن زمان نمايشگاه هنرمندان بسيارى از نمايشگاه استقبال
كردند . و کتابی با عنوان  دایره قسمت ! در نمایشگاه به چشم میخورد برای یاد بود  او .
شایسته است برای زنده نگهداشتن نام ویاد او کتاب هایی از آثارو زندگينامه او به چاپ رسد .
(( روحش شاد و نامش جاودان ))
 
گزارش تصویری نمایشگاه40
 
این هم عکس هایی از نمایشگاه ۴۰ در نگارخانه آفتاب یزد
 
 
 
 
پینوشت : من نمایشگاه نبودم و برای همین هیچ توضیحی نمیتونم زیر عکس ها بدم .
از خانوم نیلوفر صالحی ابر قویی و آقای دکتر شریفی برای رسوندن مطالب و تصاویر ممنونم.
امروز اول محرمه. حسن هیچ وقت راجع به محرم نگفت.
اما پارسال اینموقع داشت برای امام حسین کار میکرد.
با رسیدن محرم ٬ غیر از تسلیت گفتن٬ امیدوارم خیلی بیشتر دنبالش بریم و از امـــــام حسین بدونیم.
انشاالله که بتونیم قدمی برداریم. راه اماممون حسین(ع) رو ادامه بدیم و قدم هامون در مسیری باشه
که ایشون میپیمودند.                                    آمین 
 
نتونستم
 
برخلاف میل شدیدی که داشتم
نتونستم
جسمم دیگه توان نداشت.
نمایشگاه نبودم
 
هنوز هم عکسی از نمایشگاه به دستم نرسیده. نه از نمایشگاه نه از کارها نه از اختتامیه
 
اما گزارشی رو خوندم از آقا یا خانوم صالحی . نمیدونم چه ارتباطی با آقای گلزار داشتند یا
جزو دوستان محسوب میشن یا ....
اما به هر حال دلم میخواد نوشتشونو بزارم
امیدوارم زودتر نقد یا گزارش یا عکسی به دستم برسه
 
 
در راهروی انتظار که به بوی رنگ تازه آغشته استرنگ آبی عشق

میدانی که به نکوداشت استاد تازه از دست رفته ای نمایشگاهی برگزار خواهد شد، استادی که پیش
از فوتش شاید یک یا دو بار از دور دیده بودیش و پس از هجرتش طبق قانون بر زبان نیامده ی درونی ای
 برای رهایی از اندوه هیچ در موردش پرس وجو نکرده ایی.

گلزارشهری را نمیشناسی وفقط به دعوت دوستی که کاری در این نمایشگاه دارد وبه زمان اندک برپایی
نمایشگاه معترض است (فقط پنج روزکه آن هم در ازدهام اتفاقهای استقبال از رهبر و ملاقات با ایشان
عملا به همان روز افتتاحیه محدود میشود) به نمایشگاه میروی تا کارهای هنرمندان معاصر یزد را ببینی.

در راهروی انتظار کهبه بوی رنگ تازه آغشته استو ازدحام بازدیدکنندگان،که همگیاز دانشجویان به نظر
میرسند، لبریز از صدایش کرده است،نام نمایشگاه بر پوستری پردایره نظرت را به خود جلب میکند ، در
دایره قسمت، آن دایره سرخ رنگ اندوهی را به دلت وارد میکند، آیا این محیط دایره برای آن استاد از دست
رفته قسمت خوبی بود؟
آیا...آیا...چه میشود کرد او رفته است...ودر سالن باز میشود و حجمه ایی از ا ز تصاویر در برابر چشمانت
می آید، تویی که علاقمند تصاویر بوده ای ،نه تحلیل گر علمی اش.
میکوشی برای خودت نظم دیداری ایجاد کنی ولی چیزی بر ولی چیزی بر دیوار روبرو چشمهایت را به
خود می خواند، میکوشی با تامل نامها را کنار آثار ببینی، هرچند که از ته دل به این کار معتقد نیستی
و طرفدار این نظریه ای که اثر دیگر از مولف خود مستقل است و در هنگام ارائه اش این توی مخاطب
هستی که آن را در درونخود و اندیشه هایت باز آفرینی می کنی،ولی با اینهمه به دنبال نامهای آشنا
میگردی کنار آثار.از دیدار ردیف آثار چیده شده ای که نام گلزار شهری را با خود دارند طفره میروی،
به دروغ میگویی چون حالا در ابتدای نمایشگاه، تعداد بازدیدکنندگان این ردیف زیاد است بگذار اول
کارهای دیگر را ببینم، ولی خودت میدانی که این دروغ است تو داری از همان قانون درونی ات پیروی
میکنی و از روحت پاسداری که مبادا اندوهگین شود ،ولی نمی دانی که تلنگر اصلی در هیبتی بسیار
زیبا و تاثیر گذار چنان با قدرت بصری بالایی در چند قدمی ات ایستاده است که تو هیچ راهی جز خیره
شدن در آن نداری، هیچ راهی نداری که بار اول با تمجید به زمینه آبی اش خیره شوی و درگذرت از
کارمفهومی بلیط ابدی آن مرحوم و دیدن آثار دیگران که بخشی از ذهنت را به خود اختصاص میدهند،
مدام آن پهنه ی بی کران آبی را به خاطر بیاوری و بی اختیار مانند انسانی که جذب نیروی نهانی ای
شده با شتاب همه جلوه های دیداری را از سر بگذرانی تا برگردی به همان دایره آبی رنگ، همانجایی
که گویی باتو وعده دیدار نهاده اند و چشم بدوزی به دست راست زنی که نقطه ایی را در اوج رواق
منظرت می کند، بی اختیار چشمانت همراه با حرکت شنلش از دستی به دست دیگر می رود و
نمی دانی و بدوی وار تنها لذت می بری و نیروهای ناشناخته درونت را سر خوشانه می بینی که در حال
جوشش هستند، گاهی همراه با سطح آبی آرامش تن می دهند و گاهی می پیچند تا به عمق نقطه
مرکزی دایره گرداب گون کناری تن سپارند.
 
 می دانی که میشود آثار دیگر را هم نگاه کنی و از عمق هر یک چیز هایی را استخراج کنی از روایت
 تصاویر محاط شده در دایره های گلزار شهری گرفته تا عکسهای کنار هم چیده شده ی نکویی یا از
 خشونت برش فرهنگی ابریشمی یا آثار شسته،رفته ی صنوبر که در انزوا در انتها یا شاید هم در ابتدای
 ردیف دیداری با قدرت اجرایی خود سخنی از این شهر می زنند ولی تو همچنان شیفته ی آن رنگ آبی
 شده ای و زنی که اینگونه آرام،با تمام زندگی در کنار آثار شوهرش ایستاده است و تن تو را از تقدیر
می لرزاند و لبخند چهره صبورش ذره ای تردید رادر تو باقی نمی گذارد که بی عشق بتوان زندگی کرد.
 زنی در جامه ی سپیدش و رنگ آبی ای که بستر خویش کرده است، رنگی سرشار از تداوم زندگی،
رنگی با تکرار طلوع در هر رنگدانه اش .
,,آی عشق آی عشق، چهره آبیت پیدا نیست,, ( شاملو )
 
افتتاحیه نمایشگاه 40
 
 
آثار جمعی از هنرمندان تجسمی یزد به یاد حسن گلزار شهری
آثار  حسن گلزار شهری
و یک اثر ویژه از همسر حسن گلزار شهری به یاد او
افتتاحیه ۱۱ دیماه ۸۶ ساعت ۵ عصر
یزد - بلوار دانشجو - مجتمع فرهنگی امام علی - نگارخانه آفتاب
نمایشگاه تا ۱۵ دیماه ۸۶ 
 .
دایره قسمت در نمایشگاه 40
 
بعد از مراسم اختتامیه جشنواره دکتر سندوزی که به دلایل مشخصی وقت نکردم مطالب مرتبطش
رو بنویسم تو وبلاگ مراسم چهل در یزد برگزار شد ...
 

 


 
پ.ی : تو این مدت تمام ساعت داشتم کتابیو با عنوان دایره قسمت طراحی میکردم.
همون کتابی که قولشو داده بودیم .
همون کتابی که به علاوه بیوگرافی و روز نوشت زندگی استاد ٬ درد و دلای دوستان و شاگرداشون رو هم
در خودش جا داده.
 
 
انشاالله تو نمایشگاهی که با عنوان ۴۰ برگزار میشه و کارهای آخر استاد و کارهای یادبود دوستانشون 
به نمایش گذاشته میشه کتاب دایره قسمت هم عرضه میشه .
 
نمایشگاه زمستان انجمن هنرمندان نقاش
 
 
اعلان
 
 
خانه هنرمندان ایران
نمایشگاه زمستان انجمن هنرمندان نقاش
 
حسن گلزار شهری
 
مریم تاجیک
 
 
خانه هنرمندان - باغ هنر - ایرانشهر - تهران
 
افتتاحیه ۵ بعد از ظهر
 
۱۳ الی ۲۱ بهمن ماه
 
ساعات بازدید روزهای عادی ۱۰ صبح الی ۲۰
پنجشنبه ۱۴ الی ۲۰
گبه های دلتنگی
 
 
دلتنگیهامو چه کار کنم ؟
... وقتی که تو دلتنگ میشدی یادمه ...
.
چه طور تاب میاوردی ؟
.
چه طور سکوت رو ترجیح میدادی؟
چی دیده بودی ... مگه ... ؟!
.
دلتنگم ....
.
 و فرق من اینه که امیدوارم تو بدونی چرا ...
.
و ...
شاید بتونی کمکم کنی
 
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
  
 
..........................................................................................................
 
میخوام از گبه شروع کنم ...         چرا ؟...        :چون ....
 
 
عید...مبارک حسن
 
 
 
                                      عیدت مبارک حسن
فک کنم اونجایی که هستی هر روز عیده. میدونم دیگه... الان داری قش قش به من میخندی!
                                       خوب رفتی ها ....
              امیدوارم شاد باشی ... و کارهای ما نرنجونتت!
 
 
پینوشت: پوستر از آقای حجت خضری