زمان : 09 Mehr 1394 - 08:19
شناسه : 111384
بازدید : 3688
 وضو گرفته ام از بهت ماجرا بنویسم وضو گرفته ام از بهت ماجرا بنویسم منا که برف نمی آید، این سپیدی مرگ است چه سان ز مرگ رفیقان با صفا بنویسم؟

وضو گرفته ام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زده ام تا که از منا بنویسم

به استخاره نشستم که ابتدای غزل را
ز مانده ها بسرایم؟ ز رفته ها بنویسم؟

نه عمر نوح، نه برگ درخت های جهان هست
بگو که داغ دلم را کی و کجا بنویسم؟

مصیبت عطش و میهمان کشی و ستم را
سه مرثیه ست که باید جداجدا بنویسم

چگونه آمدنت را به جای سر در خانه
به خط اشک به سردی سنگ ها بنویسم؟

چگونه قصه مهمان کشی سنگدلان را
به پای قسمت و تقدیر یا قضا بنویسم؟

منا که برف نمی آید، این سپیدی مرگ است
چه سان ز مرگ رفیقان با صفا بنویسم؟

فاجعه منا

خبر ز تشنگی حاجیان رسید و دلم گفت:
خوش است یک دو خطی هم ز کربلا بنویسم:

نمانده چاره به جز اینکه از برادر و خواهر
یکی به بند و یکی روی نیزه ها بنویسم

نمانده چاره به جز گفتن از اسیر سه ساله
چه را ز ناله زنجیر و زخم پا بنویسم

به روضه خوان محل گفته ام غروب بیا تا
تو از خرابه بخوانی... من از منا بنویسم...

فاجعه منا