نام ها كتيبه هاي تاريخ بر زبان مردم
علي پورمازار
مْريُبا ( moryaba) يك آبادي در بيرون از حصار باستاني شهر يزد است كه قرن ها پيش درحدود سال هاي 630 قمري توسط مريم تركان، مادر سلطان قطب الدين حاكم يزد، معمور شده است. قنات مريبا و مسجد جامع و ابنيه و مصنعه و هم دروازه مادر امير كه مشتمل بر كوي و برزني بوده است و بازار و حجره هايي براي كسب و پيشه. محله ايي به نام مالَمير ( malamir) اينك پس از گذشت 8 قرن ، هنوز در اين مكان ، در محدوده خيابان مهدي امروز وجود دارد. و اينگونه است ، محلاتي چون يعقوبي ( yaghoobi) و سرچم ( sarecham) و كوشكنو ( kooshkeno) و اسامي و نام هاي ديگر بر محله و كوچه و دربند و مسجد و آب انبار.
تاريخ دير پاي و قصه ها و افسانه هايي چند در دل اين نام ها خفته است و در غربت ابنيه و قصر هاي ويران شده و باغ ها و جويبار هاي خشكيده ، نامي و حكايتي كمرنگ و در حال فراموشي مانده است و بس. شايد باور نكنيم كه آن نام ها عنقريب در هجوم آهن و سنگ و شيشه و نوگرايي افسارگسيخته و عدم تكرار و يادآوري به نسيان سپرده مي شود و قصه هايش نيز.
فرزندان امروز شهر از همه آنچه كه ميراث فداكاري پدرانشان بوده است چه مي دانند وقتي كه در هجمه داستان هاي غرب و شرق غوطه ورند و قصه هاي هزار و يك شب را نمي شنوند؟ از نبرد سهمگين و طاقت فرساي اجدادشان با طبيعت سرسخت و غدار كوير، از دشوارِ نان، از هرگز باران، از قحطي و راهزن و گردنكشي ها، از جفاي ظالمانه زورگويان و قراولان ناجوانمرد چين و ماچين، از اشك ها و خون دل زنان ، از سوزش چشمان و غم نهان مردان، از افسردگي لحظه هاي غم انگيز هر بوم لرزه و از هيبت مرگ غم بار همسايه ها در غارت سيلاب چه مي دانند؟ رنگ تلخ نيستي را در جاي جاي اين خاك چگونه مي يابند و رستن نهال اميد را در وجب به وجب اين سرزمين چگونه باور مي كنند؟
فرصتي است تا با انباشتن كتاب هاي درسي از آنهمه غرور و سرفرازي، فرزندانمان را با ميراث گرانقدر فرهنگ و انديشه روزگاران ميهن، بارور سازيم و در هر كوي، نام هاي هزار ساله را يادآور شويم.
دلم ز حسرت آن يادگار ديروز گرفت كه خاك به قدر سرمه اش نيز نتوان يافت