یزدفردا:حسین مسرت متولد 1339، یزد، کتابشناس، فهرستنگار و یزدشناسی است که در حوزههای تخصصی خود مورد اعتماد و مشاوره بزرگانی چون استاد فقید ایرج افشار و دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن بوده است. او به تازگی ویرایش جدیدی از دیوان فرخی یزدی (تهران: نشر مولی، 1392) را منتشر کرده و نگارش کتاب دیگری را در باب زندگی و آثار فرخی (با نام مرغ طوفان؛ تهران: انتشارات همشهری) به پایان برده است. به این بهانه با او گفتوگویی کردیم. این گفتوگو در محل کار او در کتابخانه وزیری یزد انجام و چندی بعد برای روزآمد شدن اطلاعات گفتوگویی کوتاه و تلفنی مکمل کارمان شد. شايان ذكر است كه اين گفت وشنود در فصلنامه نقدوبررسي كتاب تهران ،شماره 46 صفحات 62-67نشريافته است.ناگفته نماند كه اين مصاحبه چندي پيش،اشتباهابه نام همكار ديگري درج شده بود كه بدينوسيله از جناب پيام شمس الديني پوزش به عمل مي آيد.
جناب آقای مسرت! لطفاً بفرمایید پژوهش راجع به فرخی یزدی از چه زمانی آغاز شد؟
به صورت جدي و اساسي از مقطع پس از شهريور 1320. اين كار در فضاي آزادي نسبي ايجاد شده شروع شد و عمدتاً نيز به صورت چاپ خاطراتي بود كه توسط زندانيان سياسي در نشريات آن زمان بهويژه مجله «ستاره» و روزنامه «آژير» انجام ميشد. با اندكي تسامح ميتوان اينها را آغازي براي كارهاي پژوهشي بعدي ناميد. از همان شهريور 1320، حسين مكي نخستين قدمها را در گردآوري اشعار فرخييزدي برداشت. او هر آنچه را در روزنامه طوفان و روزنامههاي كمكي طوفان مانند آينه افكار، قيام، ستاره شرق، پيكار و مانند آنها نظير اقدام، طوفان هفتگي و غيره چاپ شده بود، گرد آورد و از ياد و خاطره زندانياني كه پس از شهريور 1320 آزاد شده بودند، بهخصوص زندانيان زندان قصر و تعدادي هم از افرادي كه دوست فرخي بودند و دستخطهايي از فرخي داشتند، نيز بهره برد. اين نخستين سنگبناي ديوان فرخي شد. با جديتي كه مكي در آن زمان داشت، در هر چاپ، تعدادي اشعار به اين ديوان اضافه ميشد تا آخرين چاپ ـ البته آخرين چاپي كه نشر جاويدان انجام داد، چون چاپ اميركبير تقريباً از سال 1360 به بعد يكسان بود ـ مكي همزمان كتاب را در چند انتشارات منتشر ميكرد. چاپ جاويدان دربردارنده اشعاري بود كه آقاي محمدعلي عسگري كامران از يزد برايش فرستاده بود و عمدتاً اشعار جواني فرخي بود كه در قوطي عطاري يكي از عطارهاي يزد به نام علوي پيدا كرده و آقاي عسگري در اختيار ايشان قرار داده بود.
همينجا يك سؤال پيش ميآيد. بيشتر زندانياني كه ما ميشناسيم و خاطراتشان را چاپ كردهاند مانند بزرگ علوي، آوانسيان و انور خامهاي شخصيتهايي با گرايش سياسي چپ بودند، در حالي كه حسين مكي شخصيت چپي نبود و مليگرا بود. چگونه دو جريان نسبتاً متضاد به فرخي ميپردازند؟
البته اين هم نكته جالبي است كه بيشتر خاطراتي كه چاپ شده، حتي خاطرات ايرج اسكندري و تعدادي ديگر از زندانيان سياسي چپ هستند، زيرا عمده زندانيان سياسي ما چپ بودند. خاطرات خليل ملكي هم كه جزو گروه 53 نفر يا رهبر افرادي بود كه بعدها به «نيروي سوم» معروف شدند، در شمار همين گروههاست. در كتاب پيشواي آزادي روشن كردم فرخي چنان روابط خوبي هم با اينها نداشت، ولي به هر حال در زندان با اينها همبند بود. مثلاً در بند 2 با انور خامهاي و ديگر زندانيان گروههاي سياسي روشنفكر بود و بيشتر گروههاي روشنفكري آن زمان هم وابسته به حزب توده بودند.
تا جايي كه از نوشتههاي شما مطلع شدم، اولين جرقهاي كه براي حذف ممنوعيت از فرخي زده شد، مجلس ختمي بود كه در مسجد امير چخماق يزد براي وي برگزار شد. زمان برگزاري اين مجلس ظاهراً دو سال بعد از درگذشت فرخي، بلافاصله پس از شهريور 1320 بود. برگزاركنندگان اين مجلس چه كساني بودند و چه انگيزهاي داشتند؟
البته بايد گفت يكي، دو مجلس برگزار شد. اولين مجلس طبق مصاحبهاي كه پيش از اين با آقاي رضا سخندان، يكي از برگزاركنندگان اين مجلس داشتم، در خانه خود فرخي در كوچه آروك يزد برگزار شد كه مرحوم سيد ابوالحسن حائريزاده و بسياري از بزرگان و رجال يزد هم در آن حضور داشتند.
چه كساني در اين مجلس بودند؟
تا آنجا كه ميدانم، آقايان رضا سخندان، نواب آقاحسين، رضا گلشن، رحيمي، فاضلي، خامسي، محمد رشتي، حائريزاده و ديگر آزاديخواهان آن زمان يزد، اين مجلس را در مسجد امير چخماق برگزار كردند. در دو، سه مكان ديگر نيز مراسمي برگزار شد كه در كتاب پيشواي آزادي گزارش مفصل آن آمده است.
انگيزه مرحوم مكي براي پيگيري و گردآوري ديوان فرخي چه بوده است؟
يكي اينكه مكي از سياسيون آزاديخواه بود. دليل ديگرش هم اين است كه يزدي و همشهري فرخي بود. عِرق يزدي بودن باعث شد اين كار را انجام بدهد. اشتهار فرخي و آزادگي وي هم دلايل ديگر اين كار بوده است.
ديواني كه مرحوم مكي جمعآوري كرده است همانطور كه اشاره كرديد با چند ويرايش وجود دارد. ظاهراً اولين ويرايش آن در انتشارات اميركبير چاپ شده است؟
خير، اولين ناشر آن علمي است، پس از آن ستاره و ديگران هم چاپ كردند. بعدها همزمان كه جاويدان آن را چاپ ميكرد، اميركبير و علمي هم چاپ ميكردند، منتها مشكلي كه مرحوم مكي داشت، بهخصوص پس از سالهاي 1325 اين بود كه ناچار بود برخي ابيات را حذف كند. يعني حذفيات آن بيشتر است، بهخصوص بعضي شعرهاي سياسي و ضد رضاشاه و حكومت پهلوي.
گفتيد آخرين ويرايشي كه مرحوم مكي كار كرد، مربوط به انتشارات جاويدان است. اين ويرايش در چه سالي چاپ شد؟
سال 1375، يعني دو سال پيش از درگذشت مكي.
چه انتقاد يا توضيحي راجع به ديوان فرخي ويرايش مكي داريد؟
نخست بايد قدردان زندهياد حسين مكي بود كه در آن روزگار با رشادت دست به چنين كاري زد و سنگ بناي آن را نهاد، زيرا از آن سال تا دهه 1370 همگان آشنايي خود را با فرخييزدي مديون مقدمه و متن ديوان فرخي او هستند و بيشتر گزيدههايي كه چاپ شدهاند بر پايه همين ديوان بوده است، اما مكي در برخي جاها بيدقتي كرده است، مثلاً در مقدمه به شعر بلندي به نام خوابنامه اشاره ميكند كه شعري بسيار طولاني و در دسترس خود مكي بود، اما فراموش كرده است اصل شعر را در ديوان بياورد. اين شعر را با مشكلاتي و بر پايه حافظه بسيار خوب آقاي دكتر محمود رشيقي فيروزآبادي در ديوان فرخي يزدي آوردهام. بيت نخست آن چنين است: «دوش ايران را به هنگام سحر ديدم به خواب/ وه چه ايراني سراسر چون دل عاشق خراب.»
مكي ناچار شد بعضي ابيات را كه درباره پليس آن زمان بود حذف كند. برخي كلمات را هم تغيير داد و تقريباً در ديوان گردآوري اينجانب حدود 500 بيت اضافه وجود دارد، زيرا مكي به صورت تحقيقي و تطبيقي كار نكرد. مثلاً غزلي در مجله طوفان، سال سوم، شش بيت دارد و در طوفان سال پنجم 9 بيت است. او اين پيگيريها را انجام نداده است.
احتمال دارد شعري از شخص ديگري در ديوان فرخي راه يافته باشد؟
در ديوان فرخي اثر مكي، بله. مثلاً چندين غزل از مرحوم حبيب يغمايي در آن كتاب موجود است. اتفاقاً در يكي از شعرها تخلص او هم هست كه ميگويد «حبيب...»! يك غزل از شوريده شيرازي و يك رباعي از قضايي يزدي و ديگران هم هست.
اين شعر ها چگونه به ديوان فرخي راه يافتهاند؟
از طريق چاپ در طوفان، زيرا آقاي مكي اشعار را از طوفان استخراج كرده و هر چه شعر در آن بوده در ديوان فرخي آورده است. مرحوم يغمايي در كتاب سرنوشت خود در اين باره نوشته است كه اين غزل از اوست و به اشتباه در ديوان فرخي آمده است.
از بعضي از اسناد و اوراق سخن گفتيد كه از يزد براي مرحوم مكي فرستاده شده است. آن شخصي كه اينها را فرستاده از كجا مطمئن بوده خط فرخي است؟
كسي كه اين شعرها را به آقاي عسگري كامران داده است، خودش اين شعرها را از فرخي گرفته بود. او عطاري به نام علويزاده بود. وي ميگفت هر موقع فرخي را ميديد، ميگفت: «فرخي، شعر تازه چه داري؟» فرخي اشعارش را به او ميداد و او در قوطي عطاري ميگذاشت. اين فرد بهراحتي اين شعرها را در اختيار آقاي عسگري كامران قرار داد و ايشان هم بدون اينكه هيچ رونوشتي براي خودش بردارد، همه را براي آقاي مكي فرستاد.
در سالهاي پيش از انقلاب اسلامي و درگذشت مرحوم مكي، پژوهش يا تحقيق ديگري به صورت عمده درباره زندگي، آثار و كلاً شخصيت فرخي انجام نشد؟
بعيد است در ايران كاري شده باشد. عمدتاً ديوان است كه دو، سه بار با ممنوعيت روبهرو و سانسور شد. سالهاي دهه 40 به بعد تا سال 1357 هم كه كلاً انتشار كارهاي فرخي ممنوع بود. عمده تحقيقات درباره فرخي مربوط به بعد از سال 1357 است.
دليل ممنوعيت آثار فرخي پيش از انقلاب چه بود؟
مشخص است شعرهايش! عمده شعرهايش خطاب به دولت پهلوي، بهخصوص رضا پهلوي (سردار سپه) است. ضمن اينكه اصلاً تمام شعرهايي كه جنبه آزاديخواهي داشت ـ از هر شاعري مانند فرخي، خسرو گلسرخي، سايه، كسرايي، موسويگرمارودي و ديگران ـ همه ممنوع بودند. بسياري از شاعران در فهرست ممنوع حكومت قرار داشتند. حتي كلماتي مانند شب، جنگل، صبح، سپيده و همانند اينها از كلمات ممنوع بودند.
در فضاي آزادتري كه پس از انقلاب براي چاپ و نشر به وجود آمد، چه اتفاقي براي مطالعات درباره فرخي پيش آمد؟
چندين مجموعه كپي از اشعار فرخي در تظاهرات سال 1357 در يزد ميان مردم توزيع شد، از قبيل جزوهاي به نام «سرخي، ثابتترين رنگي كه من شناختم» كه گزيدهاي از اشعار فرخي بر اساس چاپ مكي بود. چند كار سَرسَري هم در سال 1357 و از سال 1357 كه مطبوعات آزاد شد، دو باره مقالات درباره فرخي و تجديد چاپ خاطرات درباره وي شروع شد. احتمالاً اولين كاري كه به صورت كتاب درباره فرخي منتشر شد، كتابي است به نام فرخي، شاعر لبدوخته نوشته محمد هومن كه فكر ميكنم در سال 1359 انتشار يافت. نكته جالب اينكه ايشان هم يزدي هستند. وي زندگي فرخي را به صورت داستاني براي كودكان كار كرده است.
چه گروههايي علاقه داشتند به فرخي، شخصيت و آثارش بپردازند؟ در آن سالها مشي و مرام چپ خيلي غالب بود. بهجز گروههاي چپ، آيا گروههاي ديگر هم به فرخي علاقه نشان دادند؟
بله، همين كتاب سرخي، ثابتترين رنگي كه من شناختم كار گروههاي اسلامي يزد بود. گزيدههايي نيز از اشعار فرخي در سال 1357 منتشر شد. در جريان انقلاب اسلامي عكس خسرو گلسرخي و دكتر شريعتي و مرحوم آيتالله سعيدي همزمان در تظاهرات ديده ميشدند. در سال 1357 در تظاهرات هيچ فاصله و خط سياسي خاصي مطرح نبود. عكس تختي، گلسرخي، مصدق و شريعتي بود.
در سالهاي پس از انقلاب چه پژوهشهايي راجع به فرخي انجام شد؟
چهار شاعر آزادي اثر محمدعلي سپانلو از اولين كتابها درباره فرخي پس از انقلاب اسلامي است. اين كتاب درباره فرخي، بهار، عارف و ميرزاده عشقي است.(1) بعد از برگزاري كنگره فرخي در سال 1378 در يزد و همزمان با برگزاري كنگره، خود من چهار كتاب منتشر كردم، با نامهاي فرخي يزدي شاعر لبدوخته، ديوان فرخي يزدي، كتابشناسي فرخي و ويژهنامه كنگره فرخي. مدخل فرخييزدي در دانشنامه زبان و ادب فارسي خلاصهاي از همه اين پژوهشهاست. متأسفانه و بهرغم گذشت 14 سال، هنوز مجموعه مقالات كنگره بزرگداشت فرخي كه قرار بود دانشگاه يزد چاپ كند چاپ نشده است و اميدوارم حداقل به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگي استان يزد منتشر شود. بعد از كنگره كتابهاي زيادي درباره فرخي چاپ شد كه در «كتابشناسي فرخي» در پايان كتاب پيشواي آزادي آوردهام. يكي از كتابهايي كه در خارج از كشور و در سال 1980 چاپ شد، كتابي به نام در تلاش آزادي است كه پژوهشي از فيضعلي نجمانف و در شهر دوشنبه تاجيكستان است كه به زبان فارسي تاجيكي و به خط سيريليك انتشار يافت. در سال 1381 هم پژوهش ارزنده رضا آذري شهرضايي با عنوان فرخي يزدي، سرانجام يك رؤياي سياسي چاپ شد.
به جاي خوبي رسيدهايم. فرخي در فضاي شعر و ادب بيرون از ايران و همچنين در حوزه پژوهش چه تأثيري گذاشته است؟
جعفر پيشهوري در خاطراتش ميگويد سال 1306 فرخي براي شركت در جشن دهمين سال انقلاب شوروي به مسكو دعوت شده بود. در همان وقت، روزنامه ايزوستيا متني درباره شعر و زندگي فرخي مطلبي را چاپ كرد و گزيدهاي از اشعارش هم ظاهراً در لنينگراد چاپ شده بود كه خانمي آنجا او را ديد و به او گفت ميدانم شما فرخي هستيد. در سال 1309، بعد از اينكه فرخي به آلمان رفت در آنجا در دادگاهي كه براي محاكمه رضاشاه تشكيل شد، گزارشي از فرخي به چاپ رسيد. همچنين در بعضي مجموعههاي شعري كه از شعراي ايران در خارج از كشور انتشار يافت، نام و اشعاري از فرخي آمده است، ولي نخستين كار جدي را در اين زمينه دكتر علاءالدين پازارگادي انجام داد. وي در سال 1381، بعد از چاپ ديوان فرخي به كوشش اينجانب از سوي انتشارات قطره تمامي غزليات و رباعيات را بدون هيچگونه دخل و تصرفي به انگليسي ترجمه كرد، يعني مبناي كارش گردآوري من بود و حتي روي جلد كتاب هم عيناً همان طرح جلد كتاب من است. اين يكي از جديترين كارهايي است كه تاكنون براي معرفي فرخي به جهانيان صورت گرفته است.
راجع به كنگره فرخي صحبت كرديد. اين كنگره در چه سالي برگزار شد؟ چه ضرورتهايي احساس ميشد كه چنين كنگرهاي برگزار شود و چه كساني آن را برگزار كردند؟
اوايل 1378 مقالهاي از آقاي كاظم متولي در نشريه نداي يزد منتشر شد كه در آن نوشته بودند در اين زمان خوب نيست ما بزرگان يزد، بهويژه فرخي را از ياد ببريم. اين موضوع مورد توجه آقاي دكتر محمدعلي وحدت، رئيس وقت دانشگاه يزد قرار گرفت. ايشان افرادي را كه در يزد در حوزه ادبيات و بهويژه فرخي كار ميكردند فراخواندند و كميته اجرايي و كميته علمي تشكيل شد. به هر حال اين كار با همكاري اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي يزد ـ كه آن زمان مديريت آن به عهده آقاي كاظميني بود ـ و نيز انجمن آثار و مفاخر فرهنگي استان كه تقريباً فعال بود، آغاز شد. اين كنگره با شركت فرخيشناسان نامي ايران و يكي، دو نفر از خارج از كشور، از جمله آقاي دكتر ناصرالدين پروين از فرانسه، در دانشگاه يزد برگزار شد. غير از خلاصه مقالات اثر خانم مهري زيني چهار كتاب هم از من چاپ شد. البته آقاي دكتر كازروني هم گزيدهاي از اشعار فرخي را چاپ كردند. اميركبير و دو، سه ناشر ديگر نيز همزمان با برگزاري كنگره كتابهايي در اين باره به چاپ رساندند.
پينوشت:
(1) چهار شاعر آزادي در شماره 16 فصلنامه بررسي كتاب [شهريور 1385، صص 124ـ131] معرفي شده است.