پژوهشگر: مقداد روحانی: از جمله شخصیتهای درجه دوم اما موثر در روند شکلگیری مشروطه و حتی در وقایع پس از مشروطه ــ مانند قرارداد 1919 وثوقالدوله و طرح جمهوریت ــ سیداسدالله خرقانی است. او از اعضای نه نفره انجمن ملی ملکالمتکلمین بود که برای همراهکردن علمای عتبات با مشروطه راهی عراق شد و توانست حمایت آنها را جلب نماید. وی در ضمن فعالیتهای سیاسی، به فعالیتهای دینی و علمی نیز میپرداخت و سرانجام باعث پیدایی مشی خاصی در اسلامشناسی و تبلیغ شد. مقاله حاضر به شرح کامل ماجرای زندگی و زمانه او میپردازد.
در جریان نهضت مشروطه شخصیتهای درجه دومی حضور دارند که در بهصحنهکشاندن شخصیتهای دینی و سیاسی درجه اول موثر بودند و در ارتباطگیری گسترده با نخبگان در راستای ایجاد همراهی و همفکری تلاش فراوانی بهکار بستند. از جمله اینگونه شخصیتهای درجه دوم اما موثر در روند شکلگیری مشروطه و حتی در وقایع پس از مشروطه ــ مانند قرارداد 1919 وثوقالدوله و طرح جمهوریت ــ یکی هم سیداسدالله خرقانی است. او از اعضای نه نفره انجمن ملی ملکالمتکلمین بود که برای همراهکردن علمای عتبات با مشروطه راهی عراق شد و توانست حمایت آنها را جلب نماید. وی در ضمن فعالیتهای سیاسی، به فعالیتهای دینی و علمی نیز میپرداخت و سرانجام باعث پیدایی مشی خاصی در اسلامشناسی و تبلیغ شد. مقاله حاضر به شرح کامل ماجرای زندگی و زمانه او میپردازد.
سیداسدالله موسوی خارقانی، مشهور به خرقانی، را باید یکی از تاثیرگذارترین شخصیتهای ایران معاصر دانست؛ چراکه نقش بسیار مهم وی در انقلاب مشروطیت و نیز تعالیم قرآنگرایانه افراطی او، اثراتی در جامعه ایرانی داشته و دارد.
خرقانی از همان سالهای جوانی، به افکار تجددطلبانه گرایش پیدا کرد و این دیدگاه را هرچند با فراز و فرود، تا پایان عمر حفظ نمود. وی در زمان اقامت در تهران، در زمره شاگردانِ روحانیِ متجدد آن دوران، شیخهادی نجمآبادی، قرار گرفت و در میان آنان مرتبتی ویژه یافت.
میرزایحیی دولتآبادی، از رهبران بابیهای ازلی، که در آن روزگار با خرقانی آمدوشد داشته، او را چنین وصف کرده است: «در میان اصحاب شیخ [هادی نجمآبادی] با کسی که ازهمهبیشتر مانوس شدهام، آقا سیداسدالله خرقانی است. آقا سیداسدالله شخصی فاضل و با ذوق است. سر پرشوری دارد. در محله سنگلج طهران در مدرسه میرزا زکی در حجره کوچکی با زندگی سادهای بهسر میبرد و تدریس مختصری مینماید. جوانان با ذوق آن محل با وی الفت دارند. در محضر حاجشیخهادی، از طلاب فاضل و از خواص شمرده میشود. خالی از خودخواهی و تهور هم نیست.»[i]
عینالسلطنه نیز در ضمن بیان خاطرات خود، هنگامیکه به خرقانی میرسد، شهرت «بابیگری» او را در ایام جوانیش ذکر میکند.[ii] احتمالا شهرت خرقانی به بابیگری، از گرایشات تند تجددطلبانه وی ناشی میشده است؛ چراکه در آن زمان گرایشهای تجددمآبانه در میان بابیها بسیار مشهود بود.[iii]
خرقانی با سیدجمالالدین اسدآبادی نیز ملاقات داشته است. در زمان اقامت دوم سیدجمالالدین در تهران، که به اخراج توهینآمیز او از ایران منجر گردید، وی به نمایندگی از استادش، میرزا ابوالحسن جلوه، به دیدار سیدجمالالدین که در زاویه حرم حضرت عبدالعظیم(ع) بست نشسته بود، رفت. بنا به گفته او، «سید در مجلس عمومی خود، سخن، مناسب استعدادهای مختلف حضار بیان میکرد و وقتی مجلس خلوت شد و مادّه را مستعد دید، از معایب کار تدریس و افاده استادان عصر سخن گفت.»[iv]
توجه به رفتار سیدجمالالدین، چنین مینمایاند که خرقانی از معتمدین و نزدیکان او نیز بهشمار میرفته است. با درنظرگرفتن ملاقات سیدجمالالدین و شیخهادی نجمآبادی و تصمیم آنها به اشاعه اصول آزادی، برابری و برادری[v] ــ یا همان سه اصل اساسی فراماسونری ــ و نیز میزان نزدیکی خرقانی به شیخ هادی، این اعتماد و حسن ظن امری طبیعی بوده و شاهدی دیگر بر ریشهداربودن افکار متجددانه خرقانی محسوب میشود.
وجود اندیشههای تجددطلبانه در خرقانی، موجب شد تا او نیز به کارهای سیاسی روی آورد و با فعالان سیاسی آن روزگار حشر و نشر داشته باشد.
خرقانی را باید در آن برهه از زندگانی، از تندروان حرکت مشروطهخواهی به حساب آورد. او از اعضای مهم «انجمن ملی» ــ یکی از انجمنهای سری و مهم دوران شکلگیری حرکتهای مشروطهخواهی ــ بود.
همکاری با کسانی چون اردشیر جی (ریپورتر)، ملکالمتکلمین، سیدجمالالدین واعظ، سیدمحمدرضا مساوات، میرزاجهانگیرخان صوراسرافیل، میرزاابراهیمخان (منشی سفارت فرانسه)، میرزایحیی دولتآبادی، سیدنصرالله اخوی (تقوی)، مجدالاسلام کرمانی و... ــ که همگی از اعضای انجمن ملی بودند ــ چگونگی نگرش خرقانی را در این دوران نشان میدهد.
اردشیر جی، از جاسوسان برجسته و بلندپایه انگلستان در ایران بود که در سالهای بعد، مسئولیت تربیت رضاخان را برعهده گرفت.[vi] ملکالمتکلمین نیز که از شاگردان شیخهادی نجمآبادی بهشمار میرفت، با فرقه ازلی ارتباطهای محکمی داشت.[vii] سیدجمالالدین واعظ هم، به گفته کسروی، اعتقاد چندانی به اسلام نداشت.[viii] صوراسرافیل که در زمره تندروان بود، در روزنامه خود از هرگونه توهین به جناح مقابل که از آزادیهای بیرویه ناراضی شده و اجرای شریعت را خواستار بودند، خودداری نمیکرد.[ix] میرزایحیی دولتآبادی از سران فرقه ازلی بود و در سالهای بعد در گروه هواداران برخی اصلاحات ضددینی رضاخان قرار گرفت.[x] سیدنصرالله اخوی نیز به لژ بیداری ایرانیان پیوست. این لژ در حوادث آن سالها نقش بسیار مهمی را ایفا مینمود.[xi] مجدالاسلام کرمانی هم که در مکتب شیخهادی نجمآبادی تربیت یافته بود، از مذهب باب پیروی میکرد.[xii] تندروی میرزاابراهیم نشاط، منشی سفارت فرانسه، نیز تا آنجا بود که در همان اثنای رویاروییهای مشروعهخواهان و مشروطهطلبان، به همراه سیدجمالالدین واعظ، میرزاجهانگیرخان صوراسرافیل و سیدمحمدرضا مساوات، نزد ملکالمتکلمین رفتند و برای ازمیانبرداشتن شیخفضلالله نوری اعلام آمادگی نمودند.[xiii]
بیشتر اعضای انجمن ملی، از روحانی گرفته تا غیرروحانی، روشنفکرانی بودند که تحت تاثیر میرزاملکمخان، پدر فراماسونری ایران، و تاحدودی سیدجمالالدین اسدآبادی قرار داشتند و با پیروی از آنها و نیز مطالعه ترجمههای جدید، با فرهنگ و تمدن غرب آشنا شده بودند.[xiv]
انجمن ملی که هدف خود را «برقراری قانون و عدالت» عنوان کرده بود، بهمنظور پیریزی یک تشکیلات قوی و کارآمد، کمیته نهنفرهای را برای اداره امور برگزید که خرقانی به همراه کسانی چون ملکالمتکلمین، سیدجمالالدین واعظ، شیخالرئیس ابوالحسن میرزا (شاهزاده متهم به بابیگری)، میرزایحیی دولتآبادی و... در آن عضویت داشتند.[xv]
این انجمن برای گسترش نفوذ خود، با اقشار گوناگون جامعه، از شاهزاده و روشنفکر و سیاستمدار گرفته تا روحانیون و طلاب علوم دینی، ارتباط برقرار کرد. همچنین انجمن مذکور برای نفوذ در میان دانشآموزان مدرسه دارالفنون و مدرسه امریکاییان و نیز جوانانی که به کشورهای خارجی سفر کرده و با تمدن غرب و افکار جدید آشنا شده بودند، مجمعی با عنوان «کانون جوانان» تشکیل داد و تلاش کرد همکاری این قشر از جوانان را ــ که بیشترشان روشنفکر بودند ــ جلب نماید.[xvi]
انجمن ملی در رهبری و جهتدهی به نهضت مشروطیت سهم بسزایی داشت و رهبران آن، با استفاده از تشکیلات منسجم خود و نیز بهکارگیری شیوههای متنوع مبارزاتی، موفق شدند این نهضت را در راستای تحقق افکار و اهداف خویش هدایت کنند.[xvii] بهعنوانمثال عامل اتحاد میان سیدعبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبایی اعضای این انجمن بودند.[xviii] همچنین وابستگان آن، در تغییر موضع شیخمهدی نوری، فرزند بزرگ شیخفضلالله نوری و پدر نورالدین کیانوری (دبیرکل حزب توده)، سهمی اساسی داشتند. دکتر مهدی ملکزاده در کتاب خود، این تغییر موضع را ضربه بزرگی به شیخفضلالله نوری دانسته است و آن را به محفلی که سیداسدالله خرقانی در آن عضویت داشته، نسبت میدهد.[xix] جالبآنکه شیخمهدی تا آنجا پیش رفت که براساس نقل بسیاری از مورخان، در پای چوبه دار پدر خویش به شادی پرداخت.[xx] در برخی منابع، درخصوص بعضی اعمال خلاف اخلاق شیخمهدی ــ بهعنوانمثال درباره آلودگی وی به شراب ــ مطالبی آمده است.[xxi]
در این میان اما سیداسدالله خرقانی نقشی بسیار بااهمیت و درخورتامل داشته است و در راستای مسئولیتی و یا بهعبارتبهتر در راستای ماموریتی میکوشید که انجام آن، نام وی را در میان مهمترین و مؤثرترین شخصیتهای تاریخ معاصر ایران قرار داد. اما این نقش وی به همان اندازه اهمیتش همچنان ناشناخته مانده و کمتر توجهی را به خود جلب کرده است. توضیحآنکه، خرقانی در نجف درس خوانده بود و در آنجا عالمی شناختهشده بهشمار میآمد. البته در همان زمان نیز به اشاعه تعالیم روشنفکری میپرداخت و گروهی را به سوی این مرام راهنمایی میکرد. ملکزاده به حرکت منورالفکری وی در نجف در خلال سال1320.ق، اشاره کرده و مینویسد: «عدهای از طلاب جوان و روشنفکر از قبیل شیخاسدالله ممقانی، نوبری ایروانی، شیخسلیم لنکرانی، میرزاحسین ایروانی، میرزااحمد قزوینی، میرزاعلی هیات، به قیادت سیداسدالله خرقانی انجمنی تشکیل داده و در اطراف افکار نوین بحث و گفتوگو میکردند و سیداسدالله خرقانی که در آن زمان در نجف اشرف میزیست، و از آزادیخواهان و معتقدین به تمدن جدید بود، و به اوضاع دنیا تاحدِی بصیرت داشت، و از علوم جدید هم تا درجهای بهرهمند بود، در روشنکردن افکار جوانان سعی مینمود و آنها را به طرف افکار تازه رهبری میکرد.»[xxii] از این جهت بود که وی ماموریت یافت تا در راستای بسط مرام فکری انجمن ملی در میان اقشار مختلف جامعه، و نیز به توصیه ملکالمتکلمین در راستای ارتباط با حوزه نجف و خاطرنشانکردن مفاسد دستگاهِ مملکت به علمای آن دیار،[xxiii] بکوشد. بنا به نوشته ملکزاده، نخستین تصمیم هیات نهنفره محفل ملکالمتکلمین که خرقانی نیز در آن شرکت داشت، برقراری ارتباط با علمای نجف بود. بنا بر این تصمیم، خرقانی به همراه شخصیتهای شناختهشدهای چون سیدجمالالدین واعظ و سیدمحمدرضا مساوات این مسئولیت را تقبل کردند: «سیداسدالله خرقانی سالهایی را در نجف گذرانده بود و به مقام اجتهاد نایل شده بود و در میان روحانیون حوزه علمیه و طلاب نجف، احترام بسزایی داشت و از علوم جدید بهرهمند بود و از سیاست جهان و فلسفه نوین اطلاع کامل داشت. سیداسدالله بدون فوت وقت به نجف رفت. مساوات هم به فارس رفت تا از آنجا عازم عتبات شود. اما سیدجمال واعظ به منبرهایش در تهران که مشتاقان زیادی داشت، ادامه داد.»[xxiv] وی توانست این مسئولیت محولشده از سوی محفل ملکالمتکلمین را بهبهترینشکل انجام دهد و قدمی اساسی در مبارزات مشروطهخواهی بردارد. او که در نجف در دستگاه آخوند خراسانی قرار گرفته بود،[xxv] سرانجام توانست در داخلکردن وی به جریانهای مشروطهخواهی تاثیرگذار باشد.[xxvi] خود او نیز به تلاشش برای همراهنمودن علمای بزرگ نجف یا همان «حجج اسلام» که بالطبع آخوند خراسانی در صدر آنان قرار داشت، اشاره کرده و مینویسد: «... در نجف اشرف آنچه ممکن بود، مساله مشروطیت را رواج دادم و آقایان حجج را به ادلّه و براهین، ملتفت محسنات آن نمودم و جم غفیری از طلاب را تعلیمات لازمه داده شد و دو سه رساله در بیان ماهیت مشروطیت نوشته منتشر کردم... .»[xxvii]
خرقانی در خلال جنبشهای مشروطهخواهی، نقش رابط میان مشروطهخواهان و علمای نجف را برعهده داشت و خبرهای دقیق و حساس نجف را برای مشروطهخواهان تهران ارسال میکرد.[xxviii] البته این نقش را شیخ ابراهیم زنجانی، فراماسونر و عضو لژ بیداری ایرانیان، نیز برعهده داشت؛ بااینتفاوتکه زنجانی خبرهای تهران را برای آخوند خراسانی میفرستاد[xxix] و ضمنا سعی میکرد از حسن نظر آخوند نسبت به خود ــ که به زمان شاگردی وی نزد ایشان در نجف مربوط میشد ــ بهگونهای استفاده کند که وضعیت تهران را مبتنی بر اهداف محفلش به وی منتقل نماید.[xxx]
خرقانی که در آن زمان به نمایندگان تبریز، یعنی به جناح تقیزاده، استاد آینده فراماسونری، عشق میورزید، وظیفه خود میدانست که در راستای اهداف آنان، در حوزه مسئولیت خود ــ یعنی در حوزه «حجج اسلام» ــ تلاش لازم را صرف نماید. او در نامهای به مستشارالدوله (از نمایندگان تبریز) میگوید: «... اگر در اصلاح این ماده، حاجتی به نوشته آقایان علما باشد، ممکن است چیزی تحصیل بشود که مؤید افکار مقدسه شماها که محور سیاسیه هستید، باشد.»[xxxi]
با این وصف و حال، طبیعی بود که خرقانی به مبارزه جدی با شیخ فضلالله نوری بپردازد؛ چراکه وی با اندیشه خرقانی و همفکران او کاملا سر ناسازگاری داشت و تمام توان خود را در مخالفت با آنان بهکاربستهبود. خرقانی، خود نیز در نامهای به سیدحسن تقیزاده، بر ضدیتش با شیخ فضلالله صحِه میگذارد و این مساله، نشانگر میزان تعهد وی به مشروطهطلبی موردنظر تقیزاده و بههماناندازه نمایانگر ضدیت وی با جناح مقابل او میباشد. آنچه قابل تامل مینماید، پیشنهاد خرقانی به تقیزاده است که از وی میخواهد مطالب مربوط به نجف را برای او بنویسد تا «انشاءالله بهخوبی انجام شود.»[xxxii] جالبآنکه مخاطب خرقانی، یعنی تقیزاده، یکسال بعد که محمدعلیشاه مجلس را تعطیل کرد، تحت حمایت سفارت انگلستان به اروپا فرار کرد.[xxxiii]
خرقانی در حوزه مسئولیت خویش، یعنی در حوزه علمیه نجف و در میان مراجع مشروطهخواه آن، همچنان مبارزه را پی گرفت و بر ضد شیخ نوری به جمعآوری فتوا پرداخت.[xxxiv] محقق معاصر، عبدالله شهبازی، حتی معتقد است بسیاری از فتواهایی که بهنام آخوند خراسانی بر ضد شیخفضلالله نوری صادر گردید، درواقع توسط خرقانی ــ که از اعضای بیت او بود ــ جعل میشدهاند![xxxv] چنانچه این نظر صحت داشته باشد، باید نام خرقانی را نیز در شمار کشندگان شیخ نوری به حساب آورد؛ چراکه دادگاه وی برای موجهجلوهدادن حکم اعدام، به یکی از همین فتاوا تمسک جست.[xxxvi]
شیخفضلالله نوری، هرکه بود و هرگونه که میاندیشید، بههرحال در مسیری که برگزیده بود، پایداری شگفتانگیزی به خرج داد. عدم پذیرش پناهندگی از سفارتهای خارجی (حتی از کشور مسلمان عثمانی)، تنها یکی از مصادیق این پایداری است.[xxxvii]
حکم اعدام شیخ نوری، از پیش تعیین شده بود و تشکیل دادگاه و نوع برگزاری آن و نیز تمسک به فتوای علمای مشروطهخواه نجف، همه برای تراشیدن ظاهری بیاشکال برای آن بود.[xxxviii]
هیات رئیسه دادگاه را شیخ ابراهیم زنجانی سرپرستی میکرد که به یهودیت معروف بود[xxxix] و در لژ بیداری ایرانیان فعالیت داشت. از خاطرات وی برمیآید که به اردشیر جی، جاسوس برجسته و بلندپایه انگلستان، ارادت ویژهای داشته و در وی فانی بوده است. برخی از همراهان او نیز در دادگاه از اعضای فرقه فراماسونری بودند.[xl]
سفارت انگلستان ابتدا از گزینه تبعید شیخ نوری دفاع میکرد[xli] اما با گذر زمان، تصمیم دیگری گرفت و درحالیکه بسیاری از مخالفان مشروطه را آزاد گذاشت، بهوسیله عوامل خود، بزرگترین مجتهد پایتخت کشور شیعه ایران را در روز سیزدهم رجب سال1327.ق، یعنی در روز ولادت پیشوای نخست شیعیان، به شکلی شتابزده و سریع اعدام کرد و از هرگونه بیاحترامی و بیحرمتی به جسد وی مضایقه ننمود.[xlii]
چندیپیشازآن، رئیس بانک شاهنشاهی که به دست انگلیسیها در ایران تاسیس شده بود، ازآنجاکه پیشاپیش از صدور حکم اعدام آگاه بود، در نامهای به علاءالسلطنه، وزیر امورخارجه آنگلوفیل ایران، از او چنین درخواست کرد: «چون کار این شخص [شیخفضلالله نوری] قریب به اصلاح است، خواهش میکنیم تا این امر [یعنی قرض شیخ به بانک] تسویه نشود، نگذارند از شهر خارج شود.»[xliii]
پس از اجرای حکم اعدام، جرج بارکلی، سفیر انگلستان در ایران، در تلگرافی به لندن، خرسندی خود را از قتل شیخ چنین آشکار کرد: «شیخفضلالله برای مملکت خود خطر بزرگی بود. خوب شد که ایران او را از میان برداشت.»[xliv]
این موضعگیری آشکار، شاهدی غیرقابلانکار برای درک چگونگی مسیری است که کسانی چون سیداسدالله خرقانی، مامور انجمن سری تهران در نجف، در آن حرکت میکردند و بر سر آن جانفشانی مینمودند!
خرقانی پس از خلع محمدعلیشاه و اعدام شیخفضلالله نوری نیز مواضع مشروطهخواهی خود را حفظ نمود و علاوه بر انجام ماموریتهایی که به او محول میشد، توانست در دوره سوم مجلس شورای ملی، بهعنوان نماینده قزوین به کرسی نمایندگی مجلس راه یابد.
سرهنگ محمدعلی گلریز ــ از معاصران خرقانی ــ در کتاب «مینودر» (یکی از مفصلترین کتابهای نگارشیافته درباره منطقه قزوین) ضمن برشمردن خرقانی در شمار فضلای نامی و شاگردان آخوند خراسانی،[xlv] درباره دوران نمایندگی او و بسیاری دیگر از نمایندگان دورههای مختلف قزوین، بهگونهای اظهار نظر میکند که خواننده را تصور بر آن میرود که خرقانی نیز مانند بسیاری دیگر از نمایندگان قزوین، با استفاده از نفوذ و روابط به مجلس راهیافته و در دوران نمایندگی هیچ کار مفیدی برای شهر خود انجام نداده است.[xlvi]
جالبآنکه خرقانی در دوره سوم مجلس به «هیات علمیه» پیوست که زیر نظر سیدحسن مدرس فعالیت میکرد[xlvii] و یکی از خواستههای این هیات، اجرای اصل دوم متمم قانوناساسی مبنی بر نظارت پنجتن مجتهد جامعالشرایط بر مصوبههای مجلس بود که با کوشش شیخفضلالله نوری به تصویب رسیده بود.[xlviii]
برخی محققان بر پایه موضعگیریهایی که خرقانی بعد از مشروطه اتخاذ کرد و نیز بر مبنای پارهای از نوشتههای او، بر این نظرند که عملکرد دینستیزانه حکومت مشروطه بود که او را اینگونه به تغییر موضع واداشت؛ چنانکه او حتی مشروطه را ساخته دست اجانب دانست.[xlix]
در سالهای بعد و در زمان انعقاد قرارداد 1919 میلادی که به موجب آن ایران عملا به تحتالحمایه انگلستان تبدیل شد، خرقانی بهشدت با این قرارداد و بانی آن ــ وثوقالدوله ــ به مخالفت پرداخت. او به همراه دوستانش، مجالس مشورتی فراوانی را برای مقابله با وثوقالدوله تشکیل میداد و در مسجد خویش سخنرانیهای فراوان و مهیجی را بر ضد او و قراردادش ایراد میکرد که تاثیر قابلتوجهی نیز در پی داشت.[l]
این رویکرد ضداستعماری، ممکن است خرقانی را از تصویری شایسته برخوردار سازد، ولی عملکردهای بعدی او علامت سوالهای قابل طرحی را در کارنامه وی درج میکنند که بهراحتی قابل دفاع نیستند و حتی همین رویکرد ضداستعماری او را نیز کموبیش تحتالشعاع قرار میدهند.
در زمان مطرحشدن حکومت جمهوری از سوی رضاخان، خرقانی به جانبداری از آن پرداخت و تبلیغ آن را در دستور کار خویش قرار داد. عینالسلطنه در خاطرات خود این مطلب را چنین گزارش میکند: «.... به دیوار پستخانه اعلانی دیدم، آقا سیداسدالله خرقانی نموده بود که “من چون بعضی مطالب در جراید خواندم و بعضی چیزها استماع نمودم، رفتم خدمت حضرت مستطاب اشرف امجد عالی آقای رئیسالوزرا از ایشان سوال کردم [که] میگویند: دولت میخواهد اولا خرق حجاب را اجازه دهد، ثانی تفکیک بین سیاست و روحانیت، ثالثا بعضی مطالب خلاف دیانت که جراید انتشار میدهند. حضرت اشرف پس از لمحهای سکوت، با کمال متانت فرمودند: ‘قضیه جمهوری با مقام مربوط به آن است. مسائل دیگر، چون من متدین به دین اسلامم، هیچوقت راضی به این مطالب نمیشوم.’ لذا داعی لازم دانستم مراتب را به عموم اطلاع بدهم...” من [عینالسلطنه] مختصر آن را نوشتم. اما این آقا تصور میکرد رئیسالوزراء واضح و آشکار ضد آن را خواهد گفت. این سیداسدالله، اهل شزند، همسایه کشمرز قزوین ما است. خدا عالم است، من در جوانی که سید هم جوان و [در] طهران بود، شنیدهام بابی است. پسرش هم همان است که در بدو مشروطه آن مقاله کفرآمیز را در حبلالمتین یومیه طهران نوشت و فرار کرد و مدیر حبلالمتین، برادر مدیر حبلالمتین کلکته، به جای او سه سال حبس شد.»[li]
بهنظر میرسد که خرقانی برای موضعگیری در قبال جمهوری رضاخانی پول میگرفته و این عامل در رویکرد او نقش درخوری داشته است. عینالسلطنه این موضوع را چنین شرح داده است: «دو نفر از ملاهای ما در این چندروزه سخت به زمین خوردند... دومی آقا سیداسدالله خرقانی است که چندسال مسجد حاجیحسن معمار را در خیابان ارامنه دروازه قزوین ضبط، و چندهزار مرید پیدا کرده بود.[lii] نماز، وعظ، همهچیز داشت. پسازآنکه مدتی از جمهوری بد گفت، اعلانی کرد که من شرح دادهام. معلوم شد دوهزار تومان پول گرفته و آن اعلان را نموده و ساکت نشست. بهکلی مُرُده از دور آقا متفرق شدند. حتی گفتند [او را به] مسجد راه ندادند. روزی یک تومان حق او را هم که از موقوفه مسجد بود، قطع کردند.»[liii] سلیمان بهبودی، خدمتکار رضاشاه، نیز این موضوع را بهگونهایروشنتر یاد کرده است: «... سیداسدالله خرقانی پیشنماز، مردی بود که اغلب شبها بعد از نماز منبر میرفت و از جمهوریت طرفداری میکرد. گاهی هم به او کمک مالی میشد. اما هروقت این کمک نمیرسید، جمهوری بد میشد. ولی بهمحضاینکه وجه دریافت میگردید، جمهوری خوب میشد. مردم از اطرافش پراکنده شدند، اما سیداسدالله ول نمیکرد... .»[liv]
وی سپس به کتکخوردن خرقانی بهدست رضاخان اشاره کرده و این ضربوشتم و سپس تبعید کوتاهمدت او به رشت را عامل کنارهگرفتن خرقانی از طرح مساله جمهوریخواهی دانسته است.
البته برخی منابع نیز تبعید خرقانی را بهخاطر حمله او به رضاشاه و مضروبساختن وی با عصایش ذکر کردهاند.[lv]
ناگفته نماند، روابط خرقانی با رضاخان در سالهای صدارت وی بد نبوده و گهگاه مردمی که از اطراف قزوین عریضهای خطاب به رئیسالوزراء داشتند، از او کمک میگرفتند.[lvi]
پس از تبعید بود که خرقانی بهکلی از سیاست کناره گرفت و به کارهای علمی و تربیتی روی آورد. «پس از مراجعت از تبعید، یکسره فکرش مصروف مطالعه و تدریس قرآن گردید و تنها با عدهای از فضلای نامی و شاگردان قرآنیش معاشرت داشت.»[lvii]
وی که از اندیشههای سیدجمالالدین اسدآبادی و نیز استاد خود، شیخهادی نجمآبادی، تاثیر پذیرفته بود و علیرغم گذشت سالهای طولانی و بروز رخدادها و فراز و فرودهای گوناگون، هنوز بدانها ملتزم بود، به انتقال آن مسایل به شاگردان خود پرداخت و طبیعی بود که از سوی حکومتٍ بهاصطلاح خرافهزدایِ رضاشاه نیز برای او مشکلی ایجاد نشود و این درحالیبود که مذهب شیعه و منادیانش، در آن زمان، در تنگناهای بیسابقهای قرار گرفته بودند ولی کسانی چون سیداسدالله خرقانی و شاگردش، شریعت سنگلجی، و نیز میرزایوسف شعار که در دعوی خرافهزادیی با حکومت همسان و همساز بودند، بیهیچمشکلی به بسط تعالیم خود میپرداختند.[lviii]
اصول دعوت خرقانی در این سالها را میتوان در کتاب وی بهنام «محوالموهوم و صحوالمعلوم» یافت که احتمالا آخرین اثر مکتوب او است.
خرقانی که در ظاهر مجتهدی شیعیمسلک بود، در این کتاب درباب «اولوالامر» نظری مباین با جمهور تشیع دارد و بر آن است که از زمان معاویه تابهحال، اولوالامرِ مورد نظر قرآن مصداقی نداشته است و پیشازآننیز خلفای چهارگانه اولوالامر بودهاند.[lix]
خرقانی استناد به آیاتی را که شیعیان در بحث مربوط به غدیرخم بهکارمیبرند، برای اثبات امامت شیعی ناکافی میداند و اختلافهای مربوط به خلافت را امری شخصی، و نه دینی، تلقی میکند.[lx]
وی به ولایت تکوینی امامزمان(عج) اعتقادی ندارد و آن را در همان حد تشریعی میداند.[lxi] در زمینه ابزار فهم دین نیز، بر آن است که «میزان صحیح و محکم برای تشخیص عوائد عرفی از اصل شرعی، سه امر است: اول قرآن مجید، دوم سنت متقنة بین فرق مختلفه مسلمین، سوم عملیات ذات اقدس رسالت در مدت بیستوسهسال.»[lxii]
خرقانی در رسالهای که درباره متشابهات قرآن نوشته، قرآنگرایی خود را در بالاترین اندازه قابل تصور نشان داده و مینویسد: «غیر قرآن هرچه از هرکه هست، مسکوتٌعنه بگذارند تاآنکه کلیه عقاید و اصول را از قرآن بیاموزند، مانند اصحاب سعادت. غیر از این علاجی نیست.»[lxiii]
او در رساله «اصول عقاید»، اسلامِ چهلسالِ نخست، یعنی دوران حکومت خلفای چهارگانه را دوران شکوه و دموکراسی اسلامی میداند.[lxiv] این موضوع، همان نکتهای است که خرقانی در رساله «روحالتمدن و هویة الاسلام، اسلام چهلسال اول یا دموکراسی عالم» نیز بدان توجه داده است: «از اول هجرت تا سال چهلم که ریاست اسلامی و تحت عنوان خلافت نبوی بود، و اعمال سیاسیة خلفا شبیه به سیاسیات صادع اسلام ــ صلیالله علیه و آله ــ بود، به اوج عزت اسلامی نایل شدند... .»[lxv]
نظرات فکری خرقانی که از سرچشمه اندیشه کسانی چون شیخهادی نجمآبادی بیرون آمده بود، پس از مرگ وی در سال1315.ش توسط کسانی چون شریعت سنگلجی و باشدتیبیشتر، توسط سیدصادق تقوی دنبال شد و اکنون نیز پیروان آن دو، این مسیر را ادامه میدهند.
براساس شواهدی که ارائه گردید، اکنون میتوان پذیرفت که سیداسدالله خرقانی را در دو بعد سیاسی و فکری باید یکی از تاثیرگذارترین شخصیتهای معاصر بهشمار آورد. وی از سویی بهعنوان عامل یکی از مهمترین انجمنهای سری تهران به نجف رفت و حساسترین بخش انقلاب مشروطیت را زیر نظر قرار داد و ازسوییدیگر با اندیشههای مذهبی خویش طیف وسیعی را در جامعه شیعه و غیرشیعه (طایفه موسوم به قرآنیان و موحدین) به مسیر فکری موردنظر خویش متمایل نمود.
پینوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
[i]ــ یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، تهران، عطار و فردوسی، 1371، ج1، صص59 و 60
[ii]ــ قهرمان میرزا عینالسلطنه، روزنامه خاطرات عینالسلطنه، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار، تهران، اساطیر، 1374، ج9، ص6807
[iii]ــ رسول جعفریان، سیداسدالله خرقانی روحانی نوگرای روزگار مشروطه و رضاشاه، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، ص54، پاورقی 1
[iv]ــ محمدمحیط طباطبایی، نقش سیدجمالالدین اسدآبادی در بیداری مشرق زمین، تهران، انتشارات دارالتبع اسلامی، 1350، ص45
[v]ــ لطیف راشدی، سیمای بزرگان؛ داستانهایی درباره علمای اسلام، تهران، پیام محراب، 1377، صص290 و 291
[vi]ــ عبدالله متولی، کمیته مجازات، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1378، صص118 و 119
[vii]ــ تاریخ انقلاب مشروطیت به روایت اسناد، ابراهیم صفایی، تهران، ایرانیان، 1382، صص648ــ644
[viii]ــ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، تهران، نگاه، 1382، ص575
[ix]ــ علی ابوالحسنی (منذر)، آخرین آواز قو، تهران، عبرت، 1380، صص132 و 133
[x]ــ یحیی دولتآبادی، همان، ج4، صص420 و 421
[xi]ــ تصویر وی در میان اعضای این لژ در کتابهای تاریخی موجود است.
[xii]ــ ادوارد براون، انقلاب مشروطیت ایران، تهران، کویر، 1379، ص340
[xiii]ــ مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران، سخن، 1383، کتاب سوم، ص623. البته ملکالمتکلمین با ایشان مخالفت کرد و این بدان سبب بود که وی با ترور مخالف بود و هنوز زمان را برای اجرای این امر مناسب نمیدید و قتل شیخ فضلالله نوری را عاملی برای توقف حرکت خودشان میدانست.
[xiv]ــ مریم جواهری، نقش علما در انجمنها و احزاب دوران مشروطیت، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص93
[xv]ــ همان، صص89 و 90
[xvi]ــ همان، ص91
[xvii]ــ همان، صص92 و 93
[xviii]ــ مهدی ملکزاده، همان، صص251 و 252
[xix]ــ همان، ص275
[xx]ــ همان، ص1271. البته ملکزاده این موضوع را نمیپذیرد و عکس آن را نقل میکند.
[xxi]ــ علی ابوالحسنی (منذر)، خانه بر دامنه آتشفشان، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1382، ص184، پاورقی1
[xxii]ــ مهدی ملکزاده، همان، ص207
[xxiii]ــ همان، ص242، ماده پنجم قطعنامه.
[xxiv]ــ همان، ص245
[xxv]ــ ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، تهران، امیرکبیر، ص61
[xxvi]ــ رسول جعفریان، همان، ص23
[xxvii]ــ همان، ص29
ــ در کنار این حرکت، ملکزاده محفل نجفیخرقانی را در استقرار مشروطیت صاحب سهم دانسته و تلگراف آنان را به مظفرالدینشاه مبنی بر پذیرش درخواستهای علمای متحصنشده در قم موثر قلمداد نموده است. (مهدی ملکزاده، همان، ص375)
[xxviii]ــ همان، ص28
[xxix]ــ ابراهیم زنجانی، خاطرات شیخ ابراهیم زنجانی، به اهتمام غلامحسین میرزاصالح، تهران، کویر، 1382، ص27
[xxx]ــ شاید از این جهت بود که نامههای شیخفضلالله نوری به آخوند خراسانی موثر واقع نمیافتاد.
[xxxi]ــ رسول جعفریان، همان، ص30
[xxxii]ــ ایرج افشار، اوراق تازهیاب مشروطیت و نقش تقیزاده، تهران، جاویدان، 1359، صص474ــ472
[xxxiii]ــ تاریخ نامه 25 جمادیالاول 1325 است و تعطیلی مجلس در سال1326.ق رخ داد.
[xxxiv]ــ رسول جعفریان، همان، ص66
[xxxv]ــ سخنرانی عبدالله شهبازی در همایش یکصدمین سالگرد نهضت مشروطیت موجود در سایت اینترنتی
http//www.iranspiegel.de/ir
[xxxvi]ــ علی ابوالحسنی (منذر)، خانه بر دامنه آتشفشان، همان، ص221 و مهدی ملکزاده، همان، ص1271
[xxxvii]ــ بهعنوانمثال سناتور دکتر مهدی ملکزاده، فرزند ملکالمتکلمین، که از دشمنان بزرگ شیخ نوری بهشمار میرفت، درباره حوادث پایان عمر وی چنین نوشته است: «... شیخ از زمانیکه حبس شد تا موقعیکه اعدام گشت، تمام ساعات را با بردباری و خونسردی و متانت گذراند و ضعف نفس از خود نشان نداد و راه عجز و ناله و توسل به این و آن را در پیش نگرفت و شخصیت خود را حفظ کرد... محکوم فاصله میان محبس و محل اعدام را با خونسردی و متانت پیمود و با کبر سن و پیری، ضعف و ناتوانی از خود نشان نداد و در دقایق آخر عمر ثبات و استقامت خود را به ظهور رسانید.» (مهدی ملکزاده، همان، صص1260 و 1271)
[xxxviii]ــ علی ابوالحسنی(منذر)، «شیخابراهیم زنجانی، زمان، زندگی، اندیشه»، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، شماره 25، صص38 و 39
[xxxix]ــ علی ابوالحسنی (منذر)، خانه بر دامنه آتشفشان، همان، ص221
[xl]ــ مهدی انصاری، شیخفضلالله نوری و مشروطیت (رویارویی در اندیشه)، تهران، امیرکبیر، 1378، صص247 و 248 (متن اصلی و پاورقی 5)
[xli]ــ علی ابوالحسنی (منذر)، خانه بر دامنه آتشفشان، همان، ص153
[xlii]ــ همان، بخش مربوط به اعدام شیخ شهید.
[xliii]ــ علی ابوالحسنی (منذر)، اندیشه سبز، زندگی سرخ، تهران، عبرت، 1380، ص154
[xliv]ــ همان، ص156، به نقل از کتاب آبی (گزارشهای محرمانه وزارت امورخارجه انگلیس درباره انقلاب مشروطه ایران)، به کوشش احمد بشیری، تهران، نشر نور، 1379، ج3، ص700
[xlv]ــ محمدعلی گلریز، مینودر یا بابالجنة قزوین، قزوین، طه، 1381، ج2، ص870
[xlvi]ــ همان، ج1، ص902
[xlvii]ــ رسول جعفریان، همان، ص41
[xlviii]ــ محسن بهشتیسرشت، نقش علما در سیاست (از مشروطه تا انقراض قاجار)، تهران، پژوهشکده امامخمینی(س) و انقلاب اسلامی، معاونت پژوهشی، 1380، ص275
[xlix]ــ رسول جعفریان، همان، ص66
[l]ــ محمد کمرهای، روزنامه خاطرات سیدمحمد کمرهای، به کوشش: محمدجواد مرادینیا، تهران، نشر و پژوهش شیراز، 1382، حوادث سالهای 1338 و 1339 هجری قمری.
[li]ــ عینالسلطنه، همان، ج9، صص6807 و 6808
[lii]ــ باتوجه به خاطرات سیدمحمد کمرهای بهنظر میرسد این موضوع به دوران مبارزه تبلیغی خرقانی با قرارداد1919 مربوط باشد.
[liii]ــ عینالسلطنه، همان، ص6908؛ نیز رک: رسول جعفریان، همان.
[liv]ــ رسول جعفریان، همان، صص120 و 121
[lv]ــ حمید بصیرتمنش، علما و رژیم رضاشاه، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی(س)، 1376، ص114
[lvi]ــ رسول جعفریان، همان، ص57
[lvii]ــ سیدحسن خلیلی، محوالموهوم، قسمت مربوط به زندگینامه خرقانی در مقدمه.
سیدحسن خلیلی، پسرعموی خرقانی است.
[lviii]ــ تفصیل و علت این آزادی بیان در بخش مربوط به شریعت سنگلجی خواهد آمد.
[lix]ــ سیدحسن خلیلی، همان، صص36 و 37
[lx]ــ همان، صص121 تا 125
[lxi]ــ همان، صص32 و 33
[lxii]ــ همان، ص12
[lxiii]ــ رسول جعفریان، همان، ص114 به نقل از اسدالله خرقانی، «رساله در متشابهات قرآن»، ص16
[lxiv]ــ رسول جعفریان، همان، ص
[lxv]ــ روحالتمدن و هویة الاسلام...، مندرج در: رسول جعفریان، همان، ص150
منبع: ماهنامه زمانه