سكوت در قبال اهانت به مردم چرا!؟اين خانم در اعتماد ملي چه مي گويد!؟(انتخابات مجلس هشتم 456)
چرا روزنامه هاي دوم خردادي و اصلاح طلبان و مدعيان روشنفكري، همراه با كيهان و اصولگرايان و مدعيان حق و حقوق مردم، در قبال توهين روزنامه اعتماد ملي به مردم سكوت كرده اند!؟
مسيح علي نژاد، در بازگشت از سفر چند ماهه به «لندن» كه هنوز مشخص نشده با هزينه چه كساني و در راستاي چه اهدافي انجام شده، در انتقاد از رئيس جمهور و سياست هاي دولت نهم، با بدترين لحن، مردم را نشانه مي رود، و با تشبيه مردم فقير و محروم ايران به دلفين هاي حريص و گرسنه، از تريبون حزب اعتماد ملي كروبي، براي توهين و اهانت به مردم دل پاك و تهيدستي، كه ناداري و فقرشان، اينك نقص و عيبشان شده، استفاده مي نمايد، و اما وقتي كه صحبت توهين و اهانت به مردم پيش مي آيد، سياستمداران و احزابي كه در انتخابات و براي كسب راي، سنگ مردم را به سينه مي زنند، از كنار اين حادثه، ساده و بي اعتناء رد مي شوند، و در اين باره چيزي نمي گويند.
آيا اگر اينجور اهانتي به خاتمي و مصباح و هاشمي و جنتي و كروبي و خزعلي صورت گرفته بود، سايت ها و مطبوعات و احزاب و گروهها، بهمين سادگي و راحتي از قضيه عبور مي كردند!؟
آري! مردمي كه در دوم خرداد، خاتمي و در سوم تير، احمدي نژاد را بعنوان رئيس جمهور انتخاب مي كنند، مردمي كه با همه محروميت ها و فقر و ناداري و در دفاع از نظام، پاي صندوق هاي راي مي آيند، مردمي كه در سفرهاي استاني، از احمدي نژاد نيز همچون خاتمي و هاشمي، استقبال و پيشواز مي كنند، مستحق توهين هستند، و بايد از جانب قلم بمزداني كه دغدغه نان و پول و كار و مسكن ندارند، مورد هجوم و حمله و توهين قرار گيرند.
حكومت و رياست بر مردم فقير و محروم و درمانده اي كه براي بخور و نمير و رسيدن به حداقل امكانات، يك عمر تلاش مي كنند، افتخار ندارد، و اما چرا مدعيان روشنفكري و وابستگان حزبي و سياسي، درد و رنج و دغدغه هايي را كه مردم دارند ندارند!؟ چرا براي رشد فرهنگي و معيشتي مردم تلاش نكرده اند و قلم نمي زنند!؟ چرا درد و رنج و نيازهاي آنان را منتقل نمي كنند!؟
امروز در اعتماد ملي كروبي، نه به ايران، نه به مذهب، نه به قرآن و پيامبر و ائمه، كه به مردم مسلمان ايران توهين مي شود، و عجيب است، كه تنها و فقط كروبي، در ايسنا، بخاطر اين توهين، از مردم عذرخواهي مي كند.
آقاي كروبي، اگر خداي ناكرده قلم بدستي نه در يك نشريه سراسري، كه در يك وبلاگ و سايت كم خواننده اي، شما را به دلفيني كه بخاطر كسب راي بالا و پائين مي پرد تشبيه كرده بود، شما براحتي چشمانتان را مي بستيد و از اين توهين عبور مي كرديد، و اطرافيان و طرفداران شما به نويسنده آن حمله و توهين نمي كردند!؟
در گيرودار انتخابات مجلس نهم، انتقاد يك سايت كم بيننده به يادگار امام، باعث واكنش هاي مختلف از جانب گزوههاي سياسي شد، و اما در ديدگاه احزاب و گروههاي سياسي، ارزش مردم چقدر است!؟
در شرايطي كه بسياري از مظلوميت فرهنگ مظلوم مي گويند، تيراژ مطبوعات در كشور هفتاد ميليوني ايران، به پائين ترين حد خود رسيده، و مردم، چون بدليل بي اعتمادي، روزنامه نمي خرند و نمي خوانند، از توهين روزنامه اعتماد ملي آگاه و خبردار نشده اند، كه اگر خبردار شده بودند نيز، در قبال اين هجمه ها، همچون هميشه، با «آگاهي« سكوت مي كردند!
مسيح عزيز!
باور كن توهين حق مردم نيست!
متن کامل این توهین نامه :
آواز دلفين ها
زمان زيادي از روزهاي گرم حضور گروه ما در منطقه آزاد كيش گذشته است اما هنوز چرخش رندانه دستهاي مرد جوان در آسمان كوچك پارك دلفينها چنان قدرتمند بر صورت و سيرت ذهن و خيال مانده است كه چرخش دستهاي مرد جوان ديگري در آسمان نقطه ديگري از ايران كافي است تا رقص دلفينها دوباره در برابر چشمانم زنده شود. حكايت غريبي است رقص و آواز دلفينهاي جزيره. پس از تحمل ساعتها گرسنگي و بيغذايي، دست مرد جوان كه از سبد آذوقه بيرون ميآيد، دلفينها معصومانه اما هنرمندانه سر و بال ميجنبانند و سپس به لقمه كوچكي قانع ميشوند و تن به خيسي استخر زيباي پارك ميدهند. با اشارهاي ديگر از سوي صاحب لقمههاي از پيش مهيا شده، ناباورانه ميبينيم كه از گلوي اين بيزبانهاي زيبا، صداهايي هماهنگ اما ناهمگون به گوش ميرسد. مرد جوان مغرور از همراهي دلفينها آواز غريب دلفينها را رهبري ميكند، دلفينها بلندتر ميخوانند، جمعيت به آوازخواني اين موجودات دلفريب دل ميبازد و آسمان جزيره پر ميشود از شور و شعف كساني كه همپا و همراه شدن دلفينها با مرد جوان را به بزم نشستهاند. غافل از آنكه اين كنسرت با تمام زيباييهاي بينظيرش، سمفوني گرسنگي و گردنكجي و گدايي و گريه دلفينها بود براي لقمهاي كه به آن نيازمند بودند و اين احتياج بود كه آوازي چنين تلخ را رقم زد تا مرد جوان بر آن ببالد و فخرش را به جمعيتي بفروشد.
اين روزها كه ساكنان قواي اجرايي و تقنيني ابايي از اعتراف به كمرشكن شدن گراني و تورم در معيشت مردم ندارند و رئيس دولت تورم را «طعم تلخ» تعبير ميكند و وزير بازرگاني هم در پاسخ به اعتراضات نمايندگان در صحن علني مجلس، گراني را «غيرقابل كنترل» ميخواند شايد همدلانهتر بتوان حكايت غريب احتياج و آواز دلفينها را به حكايت غريبتر احتياج و نياز ملتي كه اينك به گرد رئيسجمهورشان در سفرهاي استاني حلقه ميزنند تعميم داد و از پيشداوريها و متهم شدن به جنگ روانيو سياهنماييها نهراسيد. دستهايي كه در آسمان استانها ميچرخد تا موج نامهها و شكوههاي ملتي را پارو كند تداعيگر چيست؟ جمعيتي كه مشفقانه و مشتاقانه به گرد دومين شخص كشور در سفرهاي استاني حلقه ميزنند تداعيگر كدامين نياز و احتياج هستند؟
مردمي كه پس از اخراج كامل اصلاحطلبان از گردونه تصميمگيري كشور به جاي شعار اصلاحات سياسي، سينه سپركردن مرداني را ديدند كه تحول معيشتي و توزيع عدالت در زندگي روزمره را وعده داده بودند، اينك خود را به رئيسجمهور ميرسانند تا متناسب با همان وعدهها، نامه مكتوب كنند و بعيد است كسي به منظور نگرانياش از موانع ايجاد شده براي دستيابي ايران به فناوري هستهاي يا مخدوش شدن چهره حقوق بشر دوستانه ايران در ماجراي دستگيري و احضار زنان و دانشجويان يا ناديده انگاشتن مباني گفتوگوي تمدنها و ارزش نهادن به اصول جامعه مدني يا تقويت ادبيات ديپلماتيك در مراودات بينالمللي به احمدينژاد نامه بنويسد. آنان كه فريادشان از تورم و گرانيهايي كه تا ديروز در دولت و مجلس انكار ميشد و به تازگي اصرار ميشود تا قصورشان را به گردن ديگري بيندازند، قطعا صفنشين و صدرنشين نامهنويسان به رئيس دولت هستند. جمعيت ديگر كساني هستند كه پشت درهاي بسته نظام نامنظم اداري جاماندهاند و از آن جايي كه خلق و خوي آقاي رئيس در پيش بردن و مسكنهاي آني گذاشتن بر دردهاي عميق را ميدانند، شكوهنامه به محضر رئيس آوردهاند. نميتوان كساني كه به دنبال بخشش بهرههاي بانكي يا دريافت وامها و كمك خرج عروسي و تحصيل و اشتغال هستند را در صف نامهنگاران نديد. صداي فرياد توليد كنندگان و سرمايهگذاران ورشكسته، كارگران بيكار مانده، حقوقبگيران و بازنشستگان بيحقوق مانده هم از ميان جمعيت بلند است. از گلوي اقشار مختلف جامعه صداهايي هماهنگ اما ناهمگون بيرون ميآيد و چشمهايي خيره به آقاي رئيس است تا لقمهاي فراخور گرسنگيشان از آستين بيرون آيد تا هم او كه پاسخ گرفته خرسند باشد و هم او كه پاسخ داده به لذت اين خرسندي ببالد و هم تماشاگران به وجد آيند و براي وجهه مردمي آقاي رئيس دستي به نشانه شعف بالا ببرند و هورا بكشند.
در اين رهگذر نيز چه بسا فضايي حاصل ميشود كه در بزنگاههاي انتخاباتي وعدههاي چربتري مانند پرداخت مستقيم يارانهها به مردم، جمعيتي را بيشتر از به انجام و فرجام رساندن امور زيربنايي كشور به وجد ميآورد.
و اما اينك در شرايطي كه ناشران، نويسندگان، صاحبان انديشه متفاوت با جريان حاكم، دانشجويان، استادان محذوف از دانشگاه، زنان مطرود جنبشهاي اجتماعي، راندهشدگان از عرصه سياسي و حزبي، منتقدان خودي و غيرخودي اعم از اصلاح طلبان ردصلاحيتشده، وزراي بركنارشده، مديران مستعفي، همراهان حذفشده دولت و در نهايت جمعيت مايوس و خاموشي كه صدايي از آنان در آخرين انتخابات كشور به گوش نرسيده است، هيچ سهمي در نامهنگاري به رئيسجمهور ندارند، به راحتي ميتوان كنكاش كرد كه جمعيت حلقهزده به گرد رئيسجمهور چه كساني هستند، چه آواز تلخي را براي رئيس دولت ميخوانند و چه ميخواهند و سپس بايد متناسب با خواستههاي آنان ثبات و پايداري در مديريت را پيشه كرد تا مبادا به تعبير مقام رهبري «عدالت بدون پيشرفت تنها منجر به برابري در فقر شود» در غير اين صورت است كه خالق سفرهاي استاني و خالق نامهنگاريهاي مردمي در دولت جاري تبديل ميشود به خالق كنسرتهاي غمانگيزي كه در آن، جمعيتي گرسنگيشان را آواز بخوانند و جمعيتي ديگر سرمست و دلخوش به اين همراهيهاي از سر نياز ببالند و نامش را بگذارند استقبال پرشور مردمي، غافل از آنكه اين سمفوني گرسنگي و گردنكجي و گريه است كه به رقص و آوازي تلخ شباهت دارد و چه بسا در تنهايي اشكهاي خود آقاي رئيس را هم جاري ميكند چرا كه راز دلفينهاي گرسنه را تنها كسي ميداند كه خود مسبب بهوجود آمدن نياز و احتياج آنها است.
اعتماد ملي- مسيح علي نژاد