ضرورت بازنگری روحانیت شیعه در بروندهی ذهنی و کسوت روحانیان.

یزدفردا :م-ص-روحانیت شیعه در جهان معاصر با چند سوال بزرگ مواجه می باشد. سازمان روحانیت چگونه می خواهد پاسخی عمیق برای این چند سوال داشته باشد؟

1- بروندهی ذهنی: در گذشته روحانیت با هر ابزاری برای جذب و تاثیرگذاری بر روی مخاطب استفاده می نمود. از آنجایی که روحانی با مستمع و با بازخورد مستمع سرو کار داشت، بطور طبیعی روحانیت شیعه بخوبی از چگونگی بازخورد مستمع برای چگونگی جهت دادن برونداد ذهنی خود استفاده می کرد تا  مخاطبان بیشتری داشته باشد و بر روی مخاطبانش تاثیر بیشتری بگذارد. در گذشته بخاطر پایین بودن مقدار دانش و اطلاعات مستمعین و محدود بودن یا حتی اگر اغراق نکنیم انحصاری بودن رسانه های آگاهی رسانی به منابر روضه خوانی روحانیت، روحانیت توانایی جذب مخاطبان زیادی داشت. مخاطبان روحانیت با میزان دانش پایین خود توانایی شنیدن و درک مباحث علمی، اجتماعی یا فلسفی عمیق را نداشتند. روحانیونی که چنین مطالبی را در سخنرانیهای خود طرح می نمودند از مستمعین کمتری برخوردار می شدند. در عوض روحانیونی که در سخنرانیهای خود به افسانه سرایی دست می زدند با اقبال بسیار بیشتری روبرو می شدند. هر چه افسانه هایی که می توانست غلو زیادی در محتوای آن وجود داشته باشد بیشتر و بزرگتر بودند، مستمعین حیرت زده بیشتری را بسوی خود جذب می کرد. 

در عصر کنونی، روحانیت محروم از مزیتهایی می باشد که در گذشته دارا بود. اگر چه هنوز مردمی با مقدار مقدار دانش ضعیفی وجود دارند که براحتی جذب افسانه های غلوآمیز می شوند، اما به علت انحصاری نبودن رسانه و انتشار منابر در طیف گسترده ای از جامعه با ویژگیهای گوناگون و گستردگی رسانه های اطلاع رسانی، سازمان روحانیت بایستی به این سوال دهد روحانیت با دادن چه هزینه ای قادر است به جذب مخاطب دست بزند؟ آیا بخاطر بدست آوردن مخاطبانی که از فقر دانش زیادی برخوردار هستند حاضر است مخاطبان کیفی تر خود را از دست بدهد؟ آیا اجبار روحانیت به سخنرانیهای دائم هر روزه و طولانی در محافل و مجالس گوناگون و نقل سخنانی با محتوای تکراری ظلم به روحانیتی که برای تامین معاش خود مجبور به ایراد سخنرانیهای بی محتوا می باشد نیست؟

2- چگونگی برعهده گیری نقشها بوسیله روحانیت:

 نقشها و جابجایی نقشها مهمترین عامل تاثیرگذار بر قشری است که هدف آن تاثیرگذاری بر روح و روان آحاد جامعه می باشد. روحانیت بایستی به این سوال پاسخ دهد چه هدفی را برای خود برگزیده است؟ آیا هدف روحانیت تسلط بر جسم آحاد جامعه می باشد یا هدف روحانیت تاثیرگذاری بر روح و روان مومنان و جذب یا دست کم برانگیختن احترام غیر مومنان می باشد؟ انتخاب اهداف متفاوت راههای متفاوتی را در پیش روی روحانیت قرار می دهد. چنانچه هدف روحانیت تاثیرگذاری بر روح و روان مخاطبانش باشد که به احتمال زیاد چنین می باشد، برعهده گرفتن هر نقشی در جامعه که او را از رسیدن به چنین هدفی باز بدارد دور شدن از هدف اصلی روحانیت می باشد. روحانیت می تواند نقشهای دنیایی بزرگ و تاثیرگذاری را بر عهده بگیرد اما به همان اندازه از هدف اصلی خود که برای آن طی نسلها تربیت شده است باز خواهد ماند. حال اگر برعهده گرفتن نقشهای دنیایی همراه با ابزار قدرت باشد می توان با قاطعیت بیان داشت روحانیت با دستان خویش، حتی اگر آموزه های مذهبی او وی را بر این کار ترغیب نماید، هدفی را که برای آن طی نسلها تربیت شده است را نادیده  گرفته است. یا جامعه را در خلا هدایت روحی روانی قرار می دهد یا اینکه از وظیفه تاثیرگذاری بر روح و روان جامعه شانه خالی نموده و آن را به دیگرانی که اهداف متفاوتی را پیگیری می کنند، تسلیم می نماید. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی روحانیت در جایگاه قدرت قرار گرفت و رفتاری از خود نشان داد که کاملا متناسب با رفتار قدرتمندان بود. اما آن رفتار، رفتار روحانیتی نبود که طی قرون برای آن تعلیم دیده بود. یکی از مراجعینم که سالهاست مرحوم شده است برایم تعریف می کرد برای سالیان متمادی هنگامیکه از کویت برمی گشت خمس و سهم امام (ع) را به یکی از اعاظم شهرش می داده است. وی ادامه داد، همیشه آن روحانی معتبر شهر بقدری تحویلم می گرفت و صمیمیت از خود نشان می داد که انگار وارد خانه خودم شده ام. بعد از پیروزی انقلاب برای دادن خمس و سهم امام(ع) به خانه وی وارد شدم. او روحانی همیشگی نبود. انگار نه انگار که سالهاست با من دوست بوده است. من نیز سلام و علیک کوتاهی با ایشان نمودم، از خانه ایشان خارج شدم و جای دیگری وظیفه خود را ادا نمودم. از نظر نویسنده این مطلب کار آن روحانی در برخورد با آشنای قدیمیش کار نادرستی نبود. آشنای قدیمی همیشه برای ادای وظیفه سالانه خود به روحانی معروف مراجعه می نمود. اما اینبار موضوع متفاوت بود. روحانی معروف نمی توانست پیش بینی کند آیا او برای ادای وظیفه هر ساله خود به وی مراجعه نموده است یا اینکه در موضع درخواست کننده از قدرتمندی که معلوم نیست توانایی انجام درخواستش را داشته باشد نزد او آمده است.

به همین دلیل بود که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی روحانیت به علت فراموشی مهمترین کاری که برای آن تربیت شده بود اشتباه مهلک خود را انجام داد. همه گروههای اجتماعی و سیاسی کشور، گروههایی که در یک جامعه دیکتاتوری رشد یافته بودند و همانند دیکتاتور بشدت گرفتارعدم بلوغ اجتماعی سیاسی بودند بسوی روحانیت روی آوردند.

آنها بر این باور بودند برای روحانیت هدف تاریخی که برای آن پرورش یافته بود می توانست بهترین عامل اعتماد به وی در جهت پدری همه گروههای اجتماعی و رهایی از چنگال دیکتاتوری باشد.

اما روحانیت در راس قدرت قرار گرفته بعد از انقلاب اسلامی بخاطر برخی باورهای مذهبی خود نمی توانست نقش پدری را بر عهده بگیرد.

نقش بشدت پیچیده انسجام گروههای اجتماعی که هریک از آن گروهها خواستهای بشدت متفاوتی را دنبال می نمودند در توان روحانیت صاحب قدرت نبود. البته قدرت نفوذ روحانیت و شخص آیت الله خمینی باعث جلوگیری از فروپاشی کشورمان گردید. اگر چنین قدرت و نفوذی نبود معلوم نبود کشورمان دچار چه سرنوشتی می شد.

از سویی دیگر در راس قدرت قرار گرفتن روحانیت به نزاع تاریخی بین دین و دولت که عاملی مهم برای عدم بلوغ حاکمیت سیاسی و نیز سازمان روحانیت می شد پایان داد.

اما رسیدن به همه این مزیتها برای روحانیت هزینه سنگینی داشت. آن هزینه سنگین چیزی جز نادیده گرفتن هدایت روحی و روانی جامعه بخاطر فراموشی نقش اصلی خود نبود. گروههای اجتماعی گوناگونی که اهداف گوناگون و امید رسیدن به قدرت داشتند به همراه خانواده های آنان از روحانیت حاکم ضربه خورده بودند.

به همراه این موضوع در دست گرفتن محاکم قضایی بوسیله روحانیت و ناراضی بیرون آمدن یک طرف دعوا از آن محاکم همواره نیمی از مراجعین به دستگاه قضا را از روحانیت نا امید می ساخت. اجرای احکام شرع یکی دیگر از گرفتاریها روحانیتی بود که در راس قدرت قرار گرفته بود.

از نظر مردمیکه احکام شرع در مورد آنان صادر می شد شاید صدور و اجرای حکم بوسیله معصوم قابل پذیرش می بود اما صدور رای بوسیله غیر معصومی که در هر برخورد رفتاری، غیر معصوم بودن و معمولی بودن خود را فریاد می زد بسیار سنگین بود.

روحانیت به حوزه تصمیم گیری و پی آمدهای ناخواسته فاجعه بار تصمیم گیری وارد شده بود. 

 ورود روحانیت به حوزه تصمیم گیری، روحانیت را از نقش پدری اجتماع خارج ساخت. اولین مخالفت از سوی خود روحانیون و مراجع عالیرتبه صورت گرفت.

آیات عظام زیادی در دوره ده ساله اول انقلاب حذف یا خانه نشین شدند. بقول سعدی ده درویش می توانستند در گلیمی بخسبند اما دو پادشاه نمی توانند در یک اقلیم سلطه داشته باشند. از طرف دیگر کشوری که سالیان دراز نزاع بین سیاست و دیانت و ضربه ای که از این نزاع به منافع کشور وارد می شد را تجربه کرده بود حتی به قیمت اشتباهات فاجعه بار روحانیت نمی خواست این فرصت تاریخی را در آشتی دادن سیاست و دیانت از دست بدهد. محصول تلاش نخبگان فکری کشورمان بتدریج در دوران بعد از فوت آیت الله خمینی به بار نشست و آیت الله خامنه ای در دوران رهبری خود روش پیچیده تر و اصولی تری را برگزید. ایشان بار اصلی که بر دوش مقام ولایت فقیه بود را بر دوش جناح اصولگرا گذاشت و هوشیارانه با وجود دفاع ضمنی از گروههای اصولگرا تلاش نمود نقش پدری را به مقام ولایت فقیه باز گرداند. اگر چه خامی و عدم آموزش کافی جناح موسوم به اصلاح طلب از سوی حاکمیت سیاسی موانع بزرگی را در دوره های تاریخی بویژه حوادث کوی دانشگاه و انتخابات 1388 بر سر راه تغییر نقش رهبری ایجاد نمود اما آگاههیای عمیق اجتماعی و پیچیدگی نخبگان فکری جامعه ایران بویژه بعد از انتخابات سال 88 همه این موانع را براحتی کنار زد و رهبری کشورمان هر روز بیشتر از دیروز بسوی ایفای نقشی که ضامن اعتبار و آبروی روحانیت شیعه بود گام بر داشت.

اگر چه در حوزه تغییر و گذار نقش رهبری، تغییر نقش رهبری بتدریج صورت پذیرفت اما در تغییر جایگاه روحانیت در ارکان حاکمیت سیاسی و  تصمیم گیری به نقش پدری و بازگشت به نقش اصلی خود به عنوان عاملی تاثیرگذار بر روح و روان مومنان همچنان مقاومتهای بسیار زیادی صورت می گیرد. هر اندازه مقاومت بیشتری از سوی روحانیت برای دور شدن از حوزه های تصمیم گیری روی دهد ، انبوه طلاب و روحانیونی که جای پایی در حوزه های تصمیم گیری ندارند و با پی آمدهای منفی افکار عمومی جامعه بخاطر تصمیمات روحانیون تصمیم گیرنده روبرو هستند تلاش می کنند  خود را از حکومت جدا نمایند تا با پی آمدهای منفی حضور روحانیون در حاکمیت روبرو نباشند. نتیجه این تلاش بصورت مخالفت علنی با نظم سیاسی موجود نشان می دهد. رشد سکولاریسم در حوزه های علمیه و تلاش برای جدا نمودن حوزه های علمیه از حکومت و همچنین تلاشهای جریاناتی مانند جریان آیت الله شیرازی حاصل عاقبت اندیشی بخشی از روحانیت شیعه برای بازگرداندن اعتبار به جایگاه پیشین روحانیت است. تلاش جریان شیرازی حتی اگر به قیمت چنگ زدن به زشت ترین جلوه تشیع که همان قمه زنی می باشد یا گره زدن منافع خود با منافع ایالات متحده و انگلستان، تلاشی است برای بازتعریف جایگاه روحانیت، تبری از ورود روحانیت به حوزه های تصمیم گیری و تلاش برای بازگرداندن اعتبار چند صد ساله روحانیت تشیع به این نهاد می باشد. 

  تلاش جریان شیرازی برای رودررو نشان دادن موضع خود با نظام سیاسی کشورمان تلاشی بسیار موجه و به سود منافع کوتاه مدت روحانیت تشیع می باشد اما حاصل این تلاش بشدت در تضاد با منافع بلندمدت کشورمان می باشد. تهدید منافع کشوری که شیعیان بیشترین جمعیت را دارند و بزرگترین کشوری است که شیعیان جهان را نمایندگی می کند در بلند مدت تنها به روحانیونی که در حکومت هستند آسیب نمی زند. آسیب به مهم ترین کشور شیعه در جهان به همه روحانیت شیعه آسیب می زند. این حوزه، حوزه ای است که روحانیت شیعه چه روحانیون و مراجعی که در قدرت سیاسی حضور دارند و  از حکومت پشتیبانی می کنند و چه روحانیت و مراجع مخالف حضور روحانیون در جایگاه تصمیم گیری در حکومت، بایستی بر سر آن گفتگوهای طولانی مدتی را تدارک ببینند.

جدایی کامل نهاد روحانیت از نهاد حکومت خسارات عظیمی را متوجه منافع عالیه کشورما و نهاد روحانیت وارد خواهد نمود. این جدایی کامل، بازگشت به عقب، تسهیل کننده ورود کشورهای فرامنطقه ای به امور روحانیت با چند واسطه، و بازی خوردنهای پیاپی روحانیت بوسیله آن کشورها در دوره های تاریخی آینده و حوادث گوناگون خواهد شد. این گفتگو تنها با احترام گذاشتن روحانیون هر دو سو به روحانیت مخالف خود و برشمردن منافع مشترک و بلندمدتی که عاید روحانیت و مردم کشورمان خواهد شد حتما به نتیجه خواهد رسید. هنگامیکه مدیران اطلاعاتی هوشمند انگلستان با دین و فرهنگی متفاوت توانایی بازی دادن روحانیت شیعه در بزنگاههای تاریخی را داشته اند چرا مدیران کشورمان در این مورد خود را قدرتمند نبینند؟

حرف آخر در این زمینه چنین است:  رشد جریان سکولاریسم در حوزه از خود حاکمیت سیاسی کشورمان صورت گرفته است، در طول زمان تقویت شده است و سرانجام این خود حاکمیت سیاسی کشورمان می باشد که بایستی با نشان دادن راهکارهای خود رشد این تفکر را متوقف نماید.   

 3- چگونگی رویکرد روحانیت شیعه با تغییرات عرفی جامعه ایران در دوران بعد از مشروطیت: بعد از انقلاب مشروطیت و ورود مفاهیم نو به ذهن طبقه نخبه ایرانی، مفاهیمی مانند مشروطه، جامعه مدنی، احزاب سیاسی، حکومت قانون و مفاهیمی مانند اینها مراجع شیعه دچار گیجی در چگونگی برخورد با این مفاهیم شدند.

از آنجاییکه در سازمان غیر رسمی روحانیت چیزی بنام کار دسته جمعی و تشکیلاتی قانونمند که دارای سری سازمانگر و متفکر باشد وجود نداشت، هر یک از مراجع شیعه متناسب با چگونگی شکل گیری فردیت خود و متناسب با شرایط زمانی مکانی خود موضعی را برمی گزیدند که با موضع مراجع دیگر متفاوت بود. در دوران مشروطیت مرحوم شیخ فضل الله نوری موضعی متفاوت با برخی علمای دیگر اتخاذ کرد و تفاوت نظرات به آنجایی رسید که علمای شیعه به مرگ یکدیگر راضی شدند.

بی توجهی شیخ فضل الله نوری به نظرات مراجع ثلاث نجف، آخوند ملا محمد کاظم خراسانی، حاج میرزا حسین حاج میرزا خلیل و آخوند ملا عبدالله مازندرانی در حمایت از مشروطه خواهان انگیزه ای بدست مشروطه خواهان داد تا دادگاهی با ریاست یک روحانی حکم مرگ شیخ فضل الله را صادر نماید. رویکرد مخالفت با تغییرات عرفی سازمان غیر رسمی روحانیت شیعه به آنجا رسید که روحانیت با ورود هر پدیده جدیدی در کشور مخالفت خود را ابراز نمود.

بقول مشهور، ورود پدیده هایی مانند دوچرخه، اتومبیل، بستن خزینه حمامهای عمومی، نصب دوش در حمام و حق رای زنان با مخالفت روحانیون روبرو شد. تا پایان سلسله قاجاریه و پیش از سلطنت رضا شاه بار شناخت همزمان علوم دینی با دانشهای غیر دینی مانند ریاضی، نجوم، پزشکی، فلسفه و مانند اینها بر روی دوش حوزه های علمیه بود. اما بعد از ایجاد مدارس و دانشگاههای جدید در دوران پهلوی روحانیت شیعه خود را از ورود در چنین حوزه هایی دور نگاه داشت. تنها جایی که مرجعیت و روحانیت شیعه میتوانست مردم و روشنفکران جامعه را بدور خود گرد بیاورد و رهبری آنان را برعهده بگیرد جایی بود که افکار عمومی جامعه دشمنی مشترک را پیدا می نمودند و روحانیت به علت آشنایی با هنر بیان به علت ضرورت شغلی، سخنگوی جامعه می شد و نطقهای آتشین خود را بر علیه دشمن مشترک ایراد می نمود. دوران ملی شدن صنعت نفت، 14 خرداد 1342 و انقلاب اسلامی 57 نمونه هایی از دوران شکوه و جلوه گری روحانیت شیعه بود. به غیر از چنین دوران طلایی، هر گاه پای عمل پیش می آمد و روحانیت بایستی راهی را پیش پای مردم می گذاشتند، اختلافات درون روحانیت شدید می شد. از آنجایی که روحانیت زیربخشی از کل جامعه نخبگانی کشورمان می باشد، روحانیت کشورمان به علت ضعف و ناآگاهی جامعه نخبگانی کشور، همانند بقیه جامعه نخبگانی کشورمان هیچگاه فروتنی لازم را برای کسب علوم جدید، آشنایی با چگونگی تحولات جوامع انسانی و اتخاذ رویکرد مناسب در برابر آنها نشان نداده است. در حوزه رهبری کشور و ولایت فقیه، هیچگاه روحانیت به این سوال پاسخ نداده است: با توجه به محدودیت اندیشیدن و محدودیت ذهن آدمی در جمع آوری اطلاعات، یک روحانی چگونه می تواند در همانحال که می بایستی بر دانش فقه با گستره وسیع آن مسلط شود، در همانحال می تواند برانبوه مسائل مهمی که در اداره جامعه هشتاد میلیونی وجود دارد مسلط شده و آن دو حوزه متفاوت را به یکدیگر پیوند بزند.

در همانحال در جمع شاعران کشور در مورد وزن ادبی و سبک هندی یا دیگر سبکهای شعری نظر بدهد. اینکه اولویت بندی این مسائل چگونه است و احاطه بر کدامیک از این مباحث در اولویتبندی فردی قرار دارد که متصدی اداره کشور می باشد مشخص نیست. 

در حوزه تشکیل احزاب و حفاظت و حراست از احزاب برای گذاشتن بار تصمیم گیری بر روی دوش آنان و محافظت از حریم رهبری کشور اگر چه روزبروز کشور در حال رسیدن به پختگی بیشتر می باشد. اما بروز پدیده هایی مانند شکل گیری جریان انتخابات 88 و عدم مواظبت سران جریان اصلاحات از حریم رهبری، ظهور پدیده رئیس جمهور احمدی نژاد و رویارویی این رئیس جمهور با رهبری کشورمان و ناتوانی جناح برآورنده این رئیس جمهور در مهار او موضوعی نا امید کننده می باشد.

 از موضوع اصلی دور نشویم. آیا روحانیت می تواند مانند گذشته با هر پدیده نویی مانند دوش حمام، اتومبیل، ویدئو، ماهواره، مد، احزاب، خواستهای مدنی گروههای اجتماعی متفاوت و مباحث ممنوعه دیگری که در اینجا نمی توان آنها را ذکر نمود علم مخالفت در دست خود بگیرد و مانند تمامی پدیده های فوق الذکر از روی ناچاری بطور مرتب در طول تاریخ به عقب نشینیهای دائم اما پیوسته دست زند و با آبروی خود بازی نماید؟

تنها چیزی که می تواند به کمک روحانیت بیاید رشد فردیتهای متفاوت اما نیرومند در قشر روحانیت می باشد. بدون کمک و یاری حاکمیت سیاسی در بروز جلوه های فردیتهای متفاوت روحانیت و مواظبت حاکمیت سیاسی در جلوگیری از متوسل شدن فردیتهای متفاوت روحانیت به خشونت، چیزی از اعتبار روحانیت باقی نخواهد ماند. 

 4- سوال بزرگ دیگری که در برابر روحانیت شیعه قرار دارد چگونگی و چرایی شکل گیری جریان شیعه در برابر جریان اصلی اسلامی یعنی جریان اهل سنت می باشد. می توان گفت، روحانیت شیعه هیچگاه  نتوانسته به سراغ جستجو و پاسخگویی این سوال برود و انگیزه اصلی جدا شدن مذهب شیعه را از مذهب اهل سنت شرح دهد. چنگ آویختن به مجالس روضه خوانی و ذکر مصیبت  حضرت سیدالشهدا  و متوسل شدن به تحریک احساسات و عواطف شیعیان برای عقلانی نمودن تقکر شیعی حاصل ناتوانی روحانیت شیعه در پاسخگویی به این سوال بزرگ می باشد.

اگر چنین تلاشی صورت گرفته بود روحانیت شیعه مجبور نمی شد در طول قرون برای نگاهبانی از جامعه شیعه راه رسیدن به عقل را از مسیر برانگیختن احساسات شیعیان انتخاب نماید. مسیری که با برانگیزش احساساتی متفاوت و متناقض می توان براحتی احساساتی متناقض را ایجاد نموده و تمامی سرمایه گذاری روحانیت شیعه را به باد فنا دهد. مسیری که هم اکنون بعد از سی سال رسانه انگلیسی BBC برگزیده و می خواهد با بازی کردن در نقش خونخواه اعدام شدگان سال 1367 و تحریک احساسات مردم ایران عقلانیت جدیدی را با برانگیزش احساسات مردم ایران ایجاد نماید. نویسنده این سطور برداشت خود را که بر مبنای قول متواتر و مشهور علما و شاگردی غیر مستقیم از منابر روحانیت می باشد شرح می دهد و دلیل اینکه روحانیت شیعه هیچگاه در طول این هزار و چند صد سال نتوانسته است متناسب با تغییر و تحولات زمانه متحول شده و هیچگاه تلاشی برای تجدید خود، نو نمودن و سازگاری هماهنگ فقه شیعه با تحولات زمانه خود نکرده است، شرح می دهد.  

 بسیاری شروع  اختلاف بین جریان تشیع و اهل سنت را واقعه سقیفه بعد از وفات پیامبر اسلام می دانند. بنظر نگارنده واقعه سقیفه نه باعث،  بلکه حاصل دو نگرش متفاوت بود: 1- نگاه معطوف به قدرت که باعث می شد ابتدایی ترین اصول انسانی و مذهبی در هنگام فوت یک انسان، بویژه انسانی که بنیانگزار آیینی بزرگ بود، به فراموشی سپرده شود.

این نگاه تلاش خود را برای رسیدن به قدرت در همان لحظه ای که پیامبر از دنیا می رود آغاز می نماید. نگرشی دیگر که بنظر نگرشی انسانی و اصولی تر می باشد، مسائل را اولویت بندی نموده و اولویت را برگزاری مراسم دفن و بزرگداشت پیامبر قرار می دهد. عجیب این است که در تمامی تاریخ اسلام  و نیز در بین خود شیعیان این تفاوت نگاه وجود داشته است.

بطوریکه نقل می شود وجود چنین نگاههای متفاوت بعد از درگذشت مرحوم حاجی شیخ غلامرضا فقیه خراسانی باعث می شود تا تعداد زیادی از روحانیون عالیرتبه یزد با نگاه انسانی اولویت را در دفن و بزرگداشت حاجی شیخ قرار دهند، در حالیکه نگاه متفاوت دیگر بعد از اولین لحظه درگذشت حاجی شیخ به سمت تسلیت گویی به علمای قم و نجف و مشهد و اصفهان می رود تا جانشین حاجی شیخ بسرعت معین شود.

این تفاوت نگاه در صدر اسلام باعث تعیین خلیفه اول و دوم و سوم می شود. حضرت علی(ع) با وجود نبودن در سقیفه و برکنارماندن از قدرت، برای حفظ وحدت جامعه اسلامی به رای سقیفه گردن می گذارد و بیشترین همکاری را با خلفا انجام می دهد.

گذاشتن نام خلفا بر روی فرزندان ائمه در صدر اسلام نشان می دهد با وجود تفاوت شدید نگاه بین جریان تشیع و اهل سنت، ائمه هیچگاه راضی به تشدید اختلافات نبوده اند. تفاوت نگرش دو دیدگاه در دوران خلفا، در هنگام خلافت حضرت علی(ع) به اوج خود می رسد. جنگهای سه گانه حضرت بخاطر اعمال نگرش و اتخاذ تصمیمات جدید می باشد. حضرت علی (ع) برخلاف روش سه خلیفه اول تا سوم اولویت خود را بیرون سپاری مشکلات اسلام، ادامه جهاد برای مسلمان کردن کفار و کشورگشایی و سرازیرکردن غنائم جنگی بسوی جامعه اسلامی تحت لوای جهاد با کفار قرار نمی دهد. او به فکر انسجام بنیادین جامعه اسلامی و تحکیم اصولی در جامعه اسلامی است که فرصتی را برای کشورگشایی بیشتر باقی نمی گذارد.

اگر اولویت حضرت علی(ع) ادامه مسیر پیشین بود برکناری معاویه و سایر امرای منصوب خلفای پیشین ضرورتی نداشت. معاویه به بهترین صورت جهاد با کفار را ادامه می داد و فتوحات و غنائم بیشتری را نصیب جامعه اسلامی می نمود. دو نگرش متفاوتی که فرسنگها از یکدیگر فاصله داشت همین بود: افزودن فتوحات و غنائم بیشتر برای جامعه اسلامی به قیمت غارت سرزمینها و تصاحب زنان و کودکان یا ساختن آرمانشهری جدید و شکل دهی به تمدن جدید اسلامی. این بود تفاوت نگرشی که حضرت علی(ع) را از سایر خلفا متمایز می ساخت.

جنگ بین این دو نگرش فرصتی را برای حضرت قرار نداد تا آرمانشهر خود را پی ریزی نماید و توسعه بیشتر سرزمینهای اسلامی نیز با وجود داشتن چنین نگاهی ممکن نبود. ادامه نگاه کاملا متفاوت حضرت علی(ع) با شهادت آن حضرت و با گرد آمدن حامیان این نگاه به دور ائمه ادامه یافت. علمای شیعه در طول زمان بجای شکافتن و عمق بخشی به چنین نگاهی که باعث مداومت و سازگاری اسلام با شرایط روز و آخرین تغییرات و تحولات هر عصری می شد بر خلاف روح نگاه شیعی، با قدسیت بخشیدن به ائمه و فرزندان آنان از همان پایان ارتباط مستقیم شیعیان با ائمه، تفکر شیعی را دچار انحطاط نمودند و دستان خود را در تشریع بستند.

آنان با نقل هزاران حدیث در کتب اربعه، احادیثی که بسیاری از علمای اسلامی در وجود اسناد و درستی اسناد خدشه وارد می کنند قیود بیشتری را  بر آزادی در استنباط و استخراج احکام متناسب با نیازهای روز در ذهنیت خود ایجاد نمودند. علمای شیعه هیچگاه به این سوال پاسخ نداند چگونه می شود امامت در دوران اولیه اسلام از طریق دختر پیامبر حضرت فاطمه(ع) به اولاد ذکور حضرت علی(ع) استمرار یابد اما به محض پایان عصر امامت و شروع دوران فقهای شیعه، سیادت از طریق اولاد دختر منقطع شود؟ آیا دانش ژنتیک امروز به طرح چنین موضوعاتی نمی خندد؟

در همان حالی که در عصر ائمه، حضرت سجاد(ع) در صحیفه سجادیه برای مرزداران اسلام که زیر نظر معاویه مشغول به خدمت بودند دست به دعا بر می دارد، در همان زمان ائمه شیعه با نگاه متفاوت و انسانی خویش، با تضعیف حاکمیت سیاسی، ترمزی برای ادامه جنگی بودند که خلفای اموی و عباسی زیر عنوان جهاد مشغول فتح سرزمینهای دیگر بودند.

هیچگاه در جایی شاهد آن نبوده ام که در جایی علمای شیعه به این حقایق عصر ائمه اشاره ای کرده باشند. تهمت زدن و دروغ بستن نه به ائمه بلکه به افرادی عادی یکی از اعمال زشت بشر می باشد. اما برای فقهای بزرگ شیعه نقل احادیث راست و دروغ ائمه به نام تحقیق و تتبع نه تنها رواست بلکه آنها را به معروفترین عالمان زمانه خود تبدیل می کند.

در دوران کنونی در اینترنت و در گفتگوی چند دقیقه ای در جایی که برای گفتگو سند وجود دارد و همه چیز ثبت می شود، جلوی چشم آدمی به آدم نسبت خلاف می دهند و آدمی وا می ماند که از چنین دروغ بزرگی در حق خودش چه بگوید؟ اما برای عالمان شیعه جمع آوری احادیث راست و دروغ و انداختن وظیفه بر روی دوش نسلهای بعدی برای تشخیص درست از نادرست که به علت دور شدن هر چه بیشتر نسلها از ائمه، به مراتب کارشان از نسلهای پیشین دشوارتر می باشد یک فضیلت شناخته می شود. عالم شیعی کمترین شناختی از اعصار قبل خود ندارد و طوطی وار حرفهای علمای سلف را یا تکرار کرده یا آنکه به آن حرفها شاخ و برگ می بخشد.

عالم شیعی توجه ندارد که مهمترین دوران رشد شیعه در عصر صفویه و با مدیریت هوشمندانه شاهان متقدم صفوی صورت گرفت. شاهان صفوی مجبور بودند در برابر خلافت عثمانی که داعیه رهبری بر جهان اسلام را داشتند به عنصری از اسلام تکیه زنند که باعث حفظ استقلال و جلوگیری از سیطره خلافت عثمانی بر کشورمان می شد. این عنصر چیزی جز قرائت شیعی از اسلام نبود. آنها با برجسته نمودن سیادت و محترم شمردن امامزاده ها به مردم کشورمان این پیام را دادند مواظب نگاهتان باشید که به کدام سوی می رود.

قطب و قبله در همین نزدیکی و در همسایگی و خانه شما قرار دارد. عصر جلوه گری و شکوفا شدن روحانیت شیعه چه در دوران صفوی و چه دوران بعد از آن زمانی شروع می شد که  مدیریت هوشمند سیاسی عنان اختیار را در دست داشت و علمای شیعه به مدیریت سیاسی تمکین می نمودند. دوران شکوه کشورمان بعد از اسلام نیز زمانی بود که حاکمان سیاسی و روحانیت شیعه کار یکدیگر را در تدبیر ذهن و جسم مردم کشورمان تکمیل می نمودند.

دوران شکست کشورمان در عصر صفویه زمانی بود که حاکمیت سیاسی از وظیفه اصلی خود را که تدبیر امور بود بازماند و آن وظیفه را بر روی روحانیت غیر مدبر گذاشت. روحانیت غیر مدبر برای نظم بخشی به دنیای خود مهمترین وظیفه ای که خداوند بر روی دوش انسان گذاشته است یعنی وظیفه تفکر و تصمیم گیری را از روی دوش خود به زمین گذاشت و برای تصمیم گیری به استخاره یعنی برگردانیدن وظیفه اصلی آدمی به خداوند روی آورد.

  در تمامی سالهای بعد از شکوفایی تشیع در عصر صفویه، بخشی از روحانیت شیعه همواره در فکر زنگارزدایی از تفکر شیعی و تجدید مذهب بوده اند تا تشیع توانایی پاسخگویی به  تغییر و تحولات زمانه خود را داشته باشد. متاسفانه بخشی از این تلاشها بدست افرادی صورت گرفت که فهم ذهنی آنان ابزاری شد تا آتش خواسته های حقیر انسانی خود را فرو بنشانند.

شاید عواملی مانند به عرش بردن آنها بوسیله مریدان جاهل یا ایجاد توهم در آنان بوسیله سرویسهای جاسوسی کشورهای دور دست نیز از جمله عللی باشد که باعث دور شدن این عده از روحانیون شیعه از هدف اولیه شده باشد. آنان بجای روزآمد نمودن و سازگاری دادن فقه شیعه با مباحث روز، اولیه ترین اصول و فروع مذهب را به تمسخر گرفتند و بنام سازگاری دادن تشیع با مباحث روز، بانی ایجاد مذاهب جدید شدند. عمل این افراد نه تنها باعث آراستگی مذهب تشیع نشد بلکه خود این افراد بخاطر انکار اصول اولیه دین اسلام از اسلام و تشیع طرد شدند. 

در تاریخ معاصر بدست گرفتن قدرت بوسیله مرجع اعلم شیعه آیت الله خمینی باعث ایجاد بزرگترین تکانه به روحانیت تشیع گردید. روحانیتی که هزار و چند صد سال بر سر منابر داعیه انسجام فکری دین اسلام و برنامه داشتن اسلام برای ایجاد آرمانشهر داشتند ناگهان خود را در راس قدرت دیدند.

آنها بایستی به دهها میلیون جمعیت کشور ایران برای پاسخگویی به نیازهای روزمره آنان برنامه ارائه می نمودند. بدست گرفتن قدرت بوسیله روحانیت شیعه آنان را با دنیای جدیدی روبرو نمود. دنیایی مملو از تصمیماتی که بایستی در هر روز و هر ساعت اتخاذ می شد.

روند رویدادها بویژه در ده ساله اول پیروزی انقلاب نشان داد روحانیت شیعه هرگز برای چنین دنیایی خود را آماده نکرده بود. در اینجا بایستی گفت اگر حوزه های علمیه بتوانند ادعا نمایند آیت الله خمینی محصول تربیت حوزه تشیع می باشد حوزه های علمیه هیچگاه نمی توانند ادعا نمایند آیت الله خمینی در لحظه فوتشان و آیت الله خامنه ای در طول برعهده گرفتن رهبری کشورمان حاصل تربیت دروس حوزوی و دانشهای حوزه های علمیه  می باشند.

آیت الله خمینی از روز بدست گرفتن قدرت دائما در برابر رویدادهای متفاوت رویکردهای متفاوتی را از خود نشان داد. اگر بی تجربگی روحانیت شیعه در چگونگی حاکمیت سیاسی نبود بسیاری از مصیبتهایی مانند جنگ تحمیلی می توانست یا روی ندهد یا به شکل دیگری روی دهد تا مصیبت کمتری برای کشورمان ببار بیاورد.

نتیجه حاکمیت سیاسی روحانیت شیعه همردیف شدن غیر معصوم در اعمال حاکمیت با معصوم بود. نظریه ای که آیت الله خمینی در مورد حفظ نظام سیاسی آنرا در اواخر عمر خود طراحی نمود. در دوران رهبری آیت الله خامنه ای، ایشان همواره در معرض پیچیدگیهای جامعه ایران قرار داشتند. آیت الله خامنه ای خوب یا بد نه محصول دروس حوزوی بلکه محصول شعور اجتماعی جامعه ایران می باشد. جامعه ای که تنها یک سوی آن بیانگر نمای مذهبی آن می باشد. جامعه ای  که شامل زوایای پیچیده و متعدد دیگری نیز می باشد.

5- روحانیت شیعه و چگونگی رویکرد آن به حاکمیت سیاسی-  فلسفه اصلی تشیع از همان آغاز عصر غیبت امام دوازدهم انتظار بوده است. اگر ایجاد و دمیدن روح امید به آدمی را بخشی از پیامد انتظار بدانیم، پیامد منفی همراه با انتظار ایجاد انفعال می باشد. روحانیت شیعه با توجه به منابع سرشار حاصله از وجوه شرعیه و با توجه به انحصاری بودن و زیر سلطه داشتن مراکز عمده آموزشی در قرون گذشته،  بخاطر انفعال ایجاد شده که می تواند ناشی از انتظار فرج حضرت صاحب الزمان باشد، هیچگاه به یک جنبه مهم زندگی انسان شیعه یعنی سیاست و دانش حکمرانی توجهی نداشته، وقت و سرمایه ای نگذاشته و فروتنی لازم را برای بدست آوردن دانش سیاست و آگاهی از دانش سیاست که حکومت داری بخشی از آن می باشد، مبذول نداشته است.

به غیر از عصر صفویه که روحانیت شیعه دنباله رو و همراه  پادشاهان صفوی  بودند، نگاه روحانیت شیعه به حاکمیت سیاسی نگاهی با حیرت، گاهی خود را تافته ای جدا بافته دانستن از حاکمیت سیاسی و گاهی ورود بدون شناخت به حوزه سیاست همراه با بروزدادن احساسات بیش از اندازه و هزینه دادنهای فاجعه بار بخاطر ورود عوامانه به حوزه سیاست بوده است. نمونه ای از ورود عوامانه روحانیت شیعه به سیاست و دست یازیدن بدون محاسبه از ابزار قدرت عالم شیعی یعنی دادن حکم جهاد در زمان پادشاهان قاجاریه و نتایج فاجعه بار جنگهای ایران و روسیه تزاری بود که بقول علامه نائینی تا سالها سوژه ای برای پادشاهان قاجار بود تا با یادآوری آن وقایع، روحانیون شیعه را دچار شرمساری نمایند. این در حالی است که اجتماع، شهر و کشور به معنی خانواده ای همانند خانواده کوچکی که در آن متولد می شویم می باشد. سرنوشت یکایک اعضای خانواده بشدت وابسته به تصمیماتی است  که در خانواده گرفته می شود. آیا در صورت داشتن توانایی می توانیم پدر یا مادر خانواده را به حال خودشان رها نماییم تا با آگاهیهای محدود خودشان بار تمامی تصمیماتی که سرنوشت یکایک اعضای خانواده را تغییر می دهد بر روی دوششان قرار داشته باشد؟

در زمانیکه در اروپای بعد از دوره رنسانس دانشمندان اروپایی بطور مداوم در حال نظریه پردازی در حوزه دانش سیاست و اثرگذاری انسان  بر انسان و حکومت بر حکومت بودند و در حالیکه استعمار انگلستان با تکیه بر نظریه پردازی این دانشمندان قلمرو خود را در سرتاسر جهان گسترش می داد   روحانیت شیعه در قرون گذشته در حالیکه دارای منابع انحصاری و سرشار وجوه شرعیه بود در منابع مالی خود را بر روی کسب دانش از سرتاسر جهان قفل نمود و به خود و انفعال ناشی از انتظارخود اکتفا نمود. نتیجه چنین رویکرد علمای شیعه، حیرت علمای شیعه در مورد تحولات اجتماعی نوظهور و ذلت جوامع اسلامی بود. جوامع اسلامی که حکومتها و پادشاهان، تحیر، بی اعتنایی و تافته جدابافته بودن علما را می دیدند، مجبور می شدند برای علمای شیعه همانند آنان آیینه باشند و بدون توجه به آنان تصمیمات مهم دوران خود را در تدبیر امور اتخاذ نمایند.

بی اعتنایی علمای شیعه و غرور آنان در کسب دانش روز جهان، به آنجا رسید که روحانیت تشیع نه تنها در کمک و مشارکت یافتن در تصمیمات حاکمان عاجز ماند بلکه در تمشیت امور خود نیز باز ماند. نمونه ای از ناتوانی در تمشیت امور روحانیت در ابتدای این مقاله ذکر شد: آن روحانیتی به درجه زعامت یک شهر یا یک استان برگزیده می شد که بتواند زودتر از روحانیون دیگر به علمای سایر بلاد بزرگ تسلیت بگوید. در اینجا سوالاتی در پیش روی ما قرار می گیرد: اگر اداره امور روحانیت به چنین اندازه ای بی سروسامان و آشوبناک بوده آیا سازمانهای اطلاعاتی کشورهای فرامنطقه ای که منافع خود را در تضعیف کشورهای منطقه ما می دیده اند می توانسته اند از سازمان روحانیت که منبعی سرشار از قدرت انحصاری مادی، آموزشی و معنوی بود چشم پوشی نمایند و از تواناییهای شگرف روحانیت شیعه برای توسعه منافع خود بهره برداری ننمایند؟

در گذشته چه تعدادی از عناصر خود را در بین روحانیت شیعه در شهرهای کلیدی مذهبی و سایر شهرها نفوذ داده اند و یا سعی در نفوذ آنها در حال حاضر دارند؟

چه تعدادی احادیث و نقل قولهای کذب از ائمه برای تضعیف حاکمیتهای سیاسی کشورهای منطقه ما  ترویج نموده اند؟ ما پاسح این سوالات را نمی دانیم. تنها چیزی که می دانیم همان ناتوانی روحانیت شیعه در گذشته در ساماندهی امور خود و برجسته شدن روحانیونی بود که با یک غوغاسالاری و تحریک احساسات عوام، برجستگی خود را به مردم عصر خویش اثبات می نمودند. 

 مشکل ناتوانی روحانیت شیعه در تمشیت امور خود چیزی نیست که روحانیت شیعه در گذشته به آن مبتلا بوده باشد. این مشکل اگر ادامه یابد، اگر ارتباط حاکمیت سیاسی کشورمان و روحانیت و همکاری این دو نهاد برای رفع ریشه ای این مشکل به سرانجام هوشمندانه ای نرسد بزرگترین آسیبی است که می تواند در آینده و همانند گذشته گریبانگیر مومنان کشورمان، نهاد روحانیت و حاکمیت سیاسی کشورمان شود. چنانچه این مشکل بطور ریشه ای برطرف نشود کشورهای فرامنطقه ای با پول خمس و وجوه شرعیه شیعیان، دست خود را برای دخالت در امور کشورمان باز خواهند دید و مردمان کشورمان را هر روز بازیچه ترفندهای استعماری خود قرار خواهند داد.

نتیجه همه ناتوانیهای روحانیت شیعه در تمشیت امور خود چیزی است که در سرتاسر این مقاله با آن روبرو هستیم: ناتوانی، عقب ماندگی و دنباله رو بودن علمای شیعه در برابر هجوم افکاری که هر روز مردم کشورمان و سایر ملل جهان را به رنگی در می آورد و روحانیون را ناچار به دنباله روی یا رویارویی با مردم می کشاند. 

 6- کسوت روحانیت شیعه- گفته می شود لباس روحانیت شیعه لباس پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) می باشد. به همین دلیل مومنان به روحانیت بخاطر لباس روحانیت که منتسب به لباس پیامبر می باشد احترام می گذارند. چرا باوجود چنین آموزه هایی لباس روحانی ارج و قرب گذشته را ندارد؟  چرا بخشی از طلاب جوان حاضر به پوشیدن لباس رسمی روحانیت شیعه نیستند؟ چرا بایستی حوزه تشیع برای پوشیدن لباس روحانیت از ابزار پاداش یا تنبیه و ابزار محرومیتهای مادی بهره گیری نماید؟ دلیل روشن می باشد: لباسی که گفته می شود لباس پیامبر اسلام می باشد لباس پیامبر اسلام و لباس ائمه نیست. 

لباس همواره در دورانهای گذشته متناسب با دانش فنی تولید منسوجات و متناسب با ثروت جوامع دچار دگرگونی و تحول بوده است. نوع لباس و پارچه ای که در زمان پیامبر اسلام  در زمان فقر مسلمانان پوشیده می شده است با لباسی که در زمان ائمه و زمانیکه سیل غنائم بخاطر فتوحات مسلمانان به سوی سرزمینهای اسلامی جریان داشته، متفاوت بوده است. تا آنجا که بخاطرم می آید آیه ای در قران در مورد نوع لباسی که پیامبر اسلام می پوشیده، نازل نشده است.

قولهای مشهوری است که در زمان حیات پیامبر اسلام هنگامیکه فردی وارد مسجد پیامبر می شد، همگونی پیامبر با دیگران به اندازه ای بود که وی توانایی تشخیص پیامبر از دیگران را نداشت. بنابر این نقلها پیامبر هیچگاه لباس جدیدی را ابداع ننمود و ملبس به لباسی بوده است که دیگران نیز آنرا می پوشیدند. جدا از این روایات و نقل قولها، مقوله لباس، مقوله ای موثر در مهمترین کارکرد علمای دینی که کارکرد تربیتی و آموزشی آنان است، می باشد. مسئله لباس مسئله ای است که می تواند به پرواز ذهن آدمی بسوی مسائل فرامادی بشر کمک کند یا آنکه خود مانعی برای پرواز ذهنی آدمی باشد.

لباس همانند تزئیینات و گچبریهای یک ساختمان می باشد. هنگامیکه زیر سقف اتاقمان که یک سقف ساده سفید تمیز و بدون تزئیینات است استراحت می کنیم، سقف مانعی برای پرواز ذهن ما نیست. هیچ گچبری یا گل و بته ای وجود ندارد تا ما را به خود مشغول کند یا اینکه بعد از صد بار دیدنش، دیدن آن  برای ما رنج آور شود.

لباس روحانیون نیز دارای چنین وضعیتی می باشد. جدا از عناصر دیگر اثرگذار در ارتباط انسان با انسان، اثربخشی افراد، نسبت مستقیم با زدودن موانعی دارد که اثرات تخریبی در ارتباطات انسانی ایجاد می کنند. مهمترین عنصر تاثیرگذار در ارتباط انسان با انسان متن می باشد. متن در نوع گفتار، رفتار و کردار انسان تبلور می یابد. ایجاد هرگونه حاشیه به متن آسیب وارد می کند. معمولی بودن، مهمترین اسباب و جزو ابزار اساسی برای نشان دادن متن می باشد.

هر چیزی که آدمی را از معمولی بودن دور نماید بوجودآورنده حاشیه ای است که نه تنها ذهن مخاطب را از متن منحرف می نماید بلکه دست و پای فردی که برای خودش حاشیه پردازی کرده است را می بندد. او مجبور می شود تا انرژی گرانبهایی را مصروف خودش نماید تا خودش را نمایندگی کند، از حاشیه های خود دور شود و متن خود را به نمایش بگذارد. در جامعه پیشرفته عصر ما که بسیاری از افراد و نخبگان اجتماعی دارای ویژگیها و فردیت برجسته ای می باشند، حاشیه پردازی برای یک فرد بخاطر مقام او یا نوع لباس او، عزیز کردن او نیست. ایجاد چنین حاشیه هایی برای آن فرد اهانت کردن و خوار کردن او می باشد. عقل غریزی طلاب جوان چنین چیزی را خوب متوجه می شود.

طلبه جوان می خواهد اگر دارای معنویت یا تاثیرگذاری می باشد این معنویت و تاثیرگذاری بدون ایجاد هیچ حاشیه ای آنرا به قلب و عواطف دیگران بتاباند. متاسفانه عقل سنتی حوزه از هوشمندی لازم برای درک عقل غریزی طلبه جوان برخوردار نیست. تقصیری متوجه نسل سنتی حوزه نیست. نسل سنتی حوزه برآمده از نسلی است که مردمان متشرع زمان خودش، لباسشان شبیه به لباس روحانیت شیعه بوده است. با وجودیکه  بیشتر از 56 سال ندارم بخوبی بخاطر دارم بسیاری از مردم در دوران خردسالی لباسشان شبیه به لباس روحانیون بود.  با درآمیخته شدن روحانیت با سازمانهای حکومتی و پدیدآمدن چالش جابجایی نقشها، روحانیت و معنویت از لباس روحانیت منفک شد. در مقامات مختلف لشکری و کشوری افراد بدون لباس روحانیت زیادی بودند که نگاه آنها فراتر از نگاه مادی و زمینی به دنیای اطراف خود بود. در عوض افراد زیادی با لباس روحانیت وجود داشتند که مهمترین دغدغه آنها بالا رفتن از نردبان طبقه بندیهای زمینی و کسب قدرت و شهرت بود. برای آنها کسب چنین قدرتی حتی با پای گذاشتن و مخدوش نمودن آبرو و اعتبار هم لباسانشان و یا پاره نمودن تصاویر روحانیون رقیبشان در انتخاباتی که برگزار می شد اهمیتی نداشت. بدون شک در آینده یکی از چالشهایی که روحانیت با آن روبرو خواهد شد همین انتخاب لباس روحانیت می باشد. در هر حالت روحانیت شیعه مجبور خواهد شد با چالش چگونگی انتخاب لباس خود روبرو شود. جنگ دیدگاه سنتی و دیدگاه نو در مورد انتخاب لباس ادامه خواهد یافت. به احتمال زیاد این جنگ بسود افرادی پیش خواهد رفت که تاثیرگذاری و داد و ستد فکری  با دیگران برایشان در اولویت می باشد و تسهیل کننده ارتباطات آنها با دیگران می باشد.

اما اینکه روحانیت بدون لباس فرم ویژه خود باشد چیزی خارج از تصور می باشد. لباس فرم لباسی محدود کننده برای نفوذ سازمان یافته یا غیر سازمان یافته افرادی می باشد که خواهان بهره گیری از سازمان روحانیت برای رسیدن به اهداف خود می باشند.

لباس فرم روحانیت، نظارت پذیری را برای مدیریت اجتماعی و سازمانهای نظارتی روحانیت آسانتر می نماید. اما قاطعانه می توان گفت، لباس فرم روحانیت هرگز بسویی نخواهد رفت تا حاشیه بر متن پیروز شود و پیچیدگیهای لباس باعث ایجاد فاصله و حجاب برای مردم و خود روحانیت شود.                                                                                                                                                                                                                                                                                                    

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا