ساعت 15 عصر یک روز کاری سخت به خانه برگشتم که تلفن همراه من به صدا درآمد . بدون توجه به دیدن شماره تماس گیرنده و با کسلی هرچه تمام تر گوشی را برداشتم :
- سلام با مرام کوجایی؟
همین جمله ساده ، گرم و صمیمی با صدای دلنشین سردبیر محترم یزدفردا برادر بزرگوارم حسین جلالی کافی بود تا نیمی از خستگی کار طاقت فرسای آن روز از تنم خارج شود.
بی مقدمه و با همان روحیه کربلایهای دفاع مقدس که همرزمانش می توانند تایید کنند ، رفت سر اصل مطلب که عصر با تنی چند از دوستان به رفسنجان می رویم آماده باش !!!
من هم که فقط سه سالی با شرایط سنی رزمندگان اعزامی فاصله داشتم و در همان فضای پر از عشق و محبت دهه شصت بزرگ شدم ، دستی بر روی ساک کوچک آماده به حرکتم کشیدم و گفتم : آماده ام ...
کمتر کسی است که اسم رفسنجان را بشنود و در ذهنش امیر کبیر قرن مرحوم هاشمی رفسنجانی به ذهنش متبادر نگردد و همین کفایت می کرد که تا لحظه دیدار با تیم اعزامی سوالی نپرسم که چرا و به چه علت به رفسنجان می رویم ؟
در مسیر حرکت صحبت ها آغاز شد و علت این سفر غیر منتظره برایم بسیار جالب تر گردید.
فیلمبردار جوانی همراه تیم بود که در جشن فصلی شهر رفسنجان شرکت کرده بود و تعریف می کرد که در ورزشگاه چند هزار نفره شهر وقتی اسم شهردار شهر از بلندگو پخش می گردید با تشویق و کف و سوت فراوان مواجه می شد و این علت سفر تیم یزدفردا به رفسنجان بود که ببیند چه اتفاقی در آنجا رخ داده است چرا که شهردار رفسنجان کسی نبود جز مهندس عظیمی زاده شهردار اسبق شهر یزد . جوانی پرشور و حرارت برای ارائه خدمات شهری.
با انبوهی از سوال که در ذهنمان انباشته بود ، صبح روز بعد به شهرداری رفسنجان رفتیم و مهندس عظیمی زاده استقبال گرمی از ما بعمل آورد.
بوی وطن ، تجدید خاطره ، حال و هوای قدیم ، احساس خوش دیدار در دیار غربت را خط به خط و کلمه به کلمه در برخورد و کلامش خواندم که برای هر کدام از این واژه های احساسی می شود سطرها نوشت ....
دور میز کنفرانس اتاق شهردار نشستیم و اولین چیزی که برای من جلوه گر شد ، یک بسته شیرینی حاج خلیفه بود که چون نگینی روی میز شهردار می درخشید . همزادپنداری کردم . یادم آمد یکی از همکارانم عکس کلوچه ای از خطه شمال را از سوپرمارکتی در یزد برایم ارسال کرده بود و چقدر با ذوق به تصویر نگاه می کردم ...
مگر می شود ریشه ها ، وطن و شمیم خوش آشنایی را گم کرد؟
بغضی کم رنگ به لحاظ وضعیت دیدار گلویم را فشرد . زود خودم را جمع و جور کردم و به متن دیدار برگشتم.
مهندس پس از مرور خاطره های تلخ و شیرین زمان گذشته ، از برنامه های ما پرسید و گفتیم  برای دریافت پاسخ سوالات فراوانی که در ذهن ماست به رفسنجان آمدیم تا شاهد عینی عملکرد شما در این شهر باشیم .
ایشان با لبخندی همکاری را فراخواندند تا در این بازدید و انتخاب مسیر ها راهنماییمان کند .
راهنما پرسید :
_ منظور شما کدام پروژه شهری است؟
= هر پروژه ای که جناب شهردار انجام داده اند یا در حال انجام است را می خواهیم بازدید کنیم .
راهنما با لبخندی گفتند :
_ پس باید از تمام شهر فیلم بگیرید !!!!!!!

اعتراف می کنم سخن راهنما در حضور شهردار محترم را یک نوع تعارف و شیرین سخنی پنداشتم ...
خلاصه با یک دستگاه ون متعلق به شهرداری به بازدید از پروژه ها پرداختیم .
پروژه هایی که در تمام سطح شهر پخش شده بود و به نوعی نشانگر اجرای عدالت اجتماعی در ارائه خدمات شهری محسوب می گردید .
بی تعارف در عین لذت بردن از بازدید بعلت حجم زیاد پروژه ها خسته شدیم و نتوانستیم تمامی آنان را از نزدیک بازدید کنیم و به فیلمبرداری هوایی در برخی از موارد اکتفا کردیم .
بعد از صرف ناهار با اجازه شورای محترم شهر رفسنجان ، در جلسه آنان شرکت کردیم .
روحانی خوش سیرت و خوش سیما رییس شورا بود که نامشان با خاندان امیرکبیر قرن گره خورده است ..
نام ایشان حجت الاسلام والمسلمین علی هاشمیان که در ملاقات خصوصی بعد از جلسه شورا با ایشان کاشف بعمل آمد که خویشاوندی نزدیکی با شهر یزد دارند .
ایشان از هنر تئاتر و موسیقی خود صحبت نمودند و چقدر این چهره دلنشین و زیبا با دارا بودن دو هنر فاخر دلنشین تر شد.
همه تیم بازدیدکننده راضی از این دیدار و خرسند از رضایتمندی صددرصدی شورای محترم شهر رفسنجان از عملکرد مهندس عظیمی زاده در شهر.
در بازدید از پروژه های شهری با شهروندان هم دیداری داشتیم . جالب اینکه تعریف و تمجید آنان از شهردار موید صحبت های فیلمبردار گروه و راهنمای شهرداری بود.
و آخر این که فرمایشات آقای هاشمیان تیر خلاصی بود بر تمام سوالات ما ...
ایشان فرمودند نگرانی مردم و شورای شهر این است که مبادا مهندس عظیمی زاده بخواهد از اینجا نقل مکان کند و ما با تمام تلاش تا پایان دوره شورای شهر سعی در نگهداری ایشان خواهیم کرد !!!!


چقدر با این جمله افسوس خوردم و به یکباره یاد شاه بیت لسان الغیب افتادم که گویا خطاب به مدیران ارشد استان در قوای سه گانه سروده اند :
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد ....

می خواهم صادقانه بنویسم ، غبطه خوردم به آقای شهردار و در دل گفتم :
شهردار جوان ! به یزد نیا ، اینجا تمنایشان به خارج از استان است . آن اکرامی که با عملکرد مثبت خود در رفسنجان کسب نموده ای هرگز در یزد بدست نخواهی آورد ...
قدر زر ، زرگر شناسد ، قدر گوهر ، گوهری

بازدیدمان تمام شد و چیزی ندیدیم جز همدلی ، همراهی ،اعتماد ، حسن رفتار و زیبایی های تمام ناشدنی ارتباط میان مردم ، شورا و شهردار در شهر نگین سبز استان کرمان یعنی رفسنجان زیبا .

حمیدرضا مرامی

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا