علی (ع) در جنگ با عبدود و فضیلت نبردش از نگاه پیامبر (ص)و شبهه ای با عنوان عصمت و خشم امام علی(ع)


یزدفردا "علی آبادی:"امام علی (ع) در نبرد با عمروبن عبدود :در جنگ خندق عمروبن عبدود و ضراربن حطاب توانستند اسب خود را به آن سوى خندق برسانند.


عمربن عبدود در قدرت و زورمندى بعضا بچه شترى را بلند مى كرد و به عنوان سپر خود از آن استفاده مى كرد و با هزار نفر جنگ مى كرد. البته عمروبن عبدود در اوائل سنش از بعضى از كاهن ها شنيده بود كه قاتل او شخصى است بنام حيدر، اما او بدون خبر از اينكه على علیه السلام در اين ميدان به جنگ او خواهد آمد، طلب مبارز مى كرد.


ابتدا عمر بن خطاب به اصحاب پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم گفت: كسى نزديك او نرود كه كشته خواهد شد و آشكارا اظهار عجز مى كرد. على علیه السلام در آن وقت جوانى بيست و پنج ساله بود و مى خواست در مقابل مردى بجنگد كه با دست خود بچه شتر را سپر مى كند و با دست راست شمشير مى زند!


بالاخره على علیه السلام به ميدان عمرو بن عبدود رفت. على علیه السلام طى رجزى خود را معرفى كرد عمروبن عبدود تا نام حيدر را شنيد ناگهان به ياد پيش بينى كاهنان افتاد و ترس او را گرفت، خواست كارى بکند كه على علیه السلام برگردد، شروع كرد به ترساندن حضرت و گفت تو جوانى چگونه مى توانى با من بجنگى؟


معلوم مى شود محمد حسابش را نكرده و تو را به جنگ من فرستاده. چه اطمينانى دارى كه من اين نيزه را به شكمت فرو نكنم و بين آسمان و زمين نگهت ندارم. حضرت فرمود: اين حرف ها را رها كن من هم خيلى دلم می خواهد كه تو بدست من كشته شوى.


على علیه السلام سه پيشنهاد به او كرد، اول اينكه به او گفت: بيا و مسلمان شو. او گفت: اين پيشنهاد تو غير قابل قبول است اگر كوه ابوقبيس را روى گردنم بگذارم سبك تر و آسان تر از اين است كه بگويم لا اله الا الله؛ على علیه السلام فرمود: برگرد با من جنگ نكن.


عمرو گفت: من نذر كردم كه با مسلمانان جنگ كنم و تلافى جنگ بدر را بكنم. حضرت على علیه السلام پيشنهاد سوم خود را مطرح كرد و فرمود: تو سواره اى و من پياده هستم پياده شو تا با من مطابق شوى و جنگ كنيم [الف].


عمرو خشمگين شد و گفت: من باور نمى كردم كسى از عرب چنين جراتى كند به من بگويد كه از اسب پياده شوم. از اسب پياده شد و ضربه اى بر سر على علیه السلام زد. على علیه السلام ضربه را با وسيله سپر خود دفع كرد ولى شمشير از سپر گذشت و به سر على علیه السلام لطمه اى خورد.


در اينجا على علیه السلام از روش ‍ خاصى استفاده كرد و فرمود: تو قهرمان عرب هستى و من با تو جنگ تن به تن دارم اين ها كه پشت سر تو هستند براى چه آمده اند؟ تا عمرو نگاهى به پشت سر خود كرد، على علیه السلام با ضربه اى پاى او را قطع كرد و او بر زمين افتاد.


حضرت وقتى بر سينه او نشست تا سر او را جدا كند عمرو در صورت حضرت آب دهن انداخت. حضرت برخاست و دورى زد و مجدد اراده كرد تاسر او را جدا كند. سپس سر او را جلوى رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم انداخت.


اينجا بود كه پيامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: اگر اين كار امروز تو را با اعمال جميع امت محمد مقايسه كنند بر آن ها برترى خواهد داشت.


و اما شبهه :عصمت و خشم امام علی(ع)


جریان آب دهان انداختن دشمن به صورت علی (ع) و خشم و غضب آن حضرت در برخی کتب روایی، تاریخی نقل شده است:


قیل: إنّ علیا (ع) صرع فی بعض حروبه رجلا، ثم قعد على صدره لیحتزّ رأسه، فبصق ذلک الرّجل فی وجهه، فقام علی (ع) و ترکه. فلما سئل عن سبب قیامه و ترکه قتل الرجل، بعد التمکن منه، قال: إنه لما بصق فی وجهی اغتظت منه فخفت إن قتلته أن یکون للغضب و الغیظ نصیب فی قتله. و ما کنت أن أقتله إلا خالصا لوجه الله تعالى.[۱]


یعنی نقل شده که علی (ع) در یکی از جنگ ها مردی را بر زمین افکند و سپس بر سینه او نشست تا سرش را جداکند! آن مرد به صورت آن حضرت آب دهان انداخت .حضرت علی(ع) برخاست و او را ترک کرد و بعد از گردشی در میدان، برگشت و سر او را جدا کرد. وقتی از حضرتشان سبب این کار را پرسیدند فرمود :”هنگامی که آب دهان به صورتم انداخت، من بر او خشم گرفتم و ترسیدم که اگر او را در چنین حالتی بکشم، خشم و غضب من در کشتن او دخالت داشته باشد. و من نخواستم که او را بکشم مگر تنها برای رضایت پروردگار.


در روایت دیگری که در مناقب ابن شهرآشوب وجود داشته و مرحوم مجلسی نیز در بحار الانوار آن را از کتاب ایشان نقل کرده اند، مشابه این روایت با اندکی تفاوت وجود دارد از جمله اینکه در آن، نام مقتول نیز بیان شده که او همان عمرو بن عبدود معروف است که در جنگ خندق به دست امام علی (ع) به هلاکت رسید و نیز بیان شده که آن ملعون، علاوه بر انداختن آب دهان، به مادر حضرت نیز دشنام دادند.[۲]


در باره این قضیه باید بگوئیم که امیر المؤمنین(ع) فرموده اند: “ترسیدم که اگر او را در چنین حالتی بکشم خشم و غضب من در کشتن او دخالت داشته باشد. و من می خواستم او را فقط به خاطر خداوند متعال کشته باشم.”


روشن است که این مطلب هیچ منافاتی با مقام عصمت ایشان ندارد؛ زیرا معنای عصمت این نیست که فرد معصوم، خالی از احساسات و عواطف انسانی باشد. قطعاً امامان معصوم ما انسان بوده اند و از چنین احساسات و عواطفی برخوردار بوده اند. از بعضی قضایا ناراحت و خشمگین و از بعضی دیگر خوشحال می شدند و به هر یک از این حوادث پاسخ متناسب را می دادند، زیرا انفعال در اثر احساسات و نشان دادن عکس العمل های مناسب با آن هیچ منافاتی با مقام عصمت ندارد. آنچه با مقام عصمت نمی سازد، ظلم و تعدی و افراط و تفریط در پاسخ دادن به احساسات و عواطف است که مقام عصمت مانع از آن می شود.


در این راستا و در این داستان، امام علی (ع) با این که شرعاً مجاز به کشتن دشمنی بودند که به میدان جنگ آمده و بر روی مسلمانان شمشیر کشیده و قصد کشتن امام و دیگر مسلمانان را داشته، اما هنگامی که به خاطر توهین و جسارت دشمن زبون، ناراحت و غضبناک شدند، گرچه غضب و ناراحتی ایشان، دلیلی بر آن نمی شد که در همان زمان، دشمن را نکشند، اما برای اینکه عملشان خالصانه تر بوده و هیچ گونه شائبه ای از خود خواهی و دفاع از خود در آن نباشد، بدون آنکه الزامی در تأخیر باشد، فوراً اقدام به قتل او نکردند و بعد از گذشت زمانی که خشم خویش را فرو نشاندند، آن فرد را به درک واصل کردند. این قضیه نه تنها هیچ گونه منافاتی با مقام عصمت امام علی(ع) ندارد که هیچ، بلکه مقامی فراتر از عصمت را می رساند و آن اینکه ایشان تا حدی خلوص نیت داشتند که حتی از رفتاری که گناه آلود هم نبوده، خودداری فرمودند تا بعد از گذشت زمان اندکی با خلوص نیت بیشتری بدان بپردازند که این رویکرد باید الگوی همه قهرمانان و مجاهدان راه خدا باشد.


در ضمن، بر اساس روایات مرتبط با این داستان، اینگونه برداشت می شود که هیچ فرد دیگری جز علی(ع) به موضوع دشنام و آب دهان انداختن پی نبرده بود تا ایشان بخواهند برای حرف مردم، کار خود را به تأخیر اندازند و اگر حضرتشان در همان لحظۀ اول، اقدام به کشتن این دشمن می کردند، هیچ کس متوجه انگیزۀ حضرت نمی شد تا بخواهد در مورد آن به گفتگو بپردازد.

پی نوشت:

[الف]. بحارالانوار، ج 9.

[۱] ابن الطقطقى‏، الفخرى،ص:۴۹، الفخرى فى الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، تحقیق عبد القادر محمد مایو، بیروت، دار القلم العربى، ط الأولى، ۱۴۱۸ هـ ق/۱۹۹۷ م.


[۲] محمد بن شهرآشوب، مناقب آل أبی طالب، ج ۳، ص ۳۱۹، مؤسسه انتشارات علامه، قم، ۱۳۷۹ هـ ق. و نیز: مجلسی، محمد تقی، بحار الأنوار، ج ۴۱، ص ۵۰، مؤسسة الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴ هـ ق.



  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا